اول شهید داده و اول شهیده ام
خون است بهر سرخی رنگ پریده ام
ماهم ولی چو صحنه شب گشته نیلگون
سروم ولی به سان نهالی خمیده ام
سنگینی اش بهم شکند چرخ پیر را
بار غمی که من به جوانی کشیده ام
حتی اجل نکرد عیادت ز حال من
با آنکه دل ز عمر ، ز دنیا بریده ام
از دود و آه من شده گردون سیه ولی
با اشک خود ستاره به کهسار چیده ام
تشییع من دی شب و قبرم نهان ز خلق
از این طریق پردهدشمن دریده ام
نشنیده ماند ناله و فریاد و شکوه ام
من کز رسول ام ابیها شنیده ام
رنجی که از تحمل آن عاجز است کوه
بر جان و تن به حفظ امامم خریده ام
شش ماه ام شهید شدو پهلویم شکست
ز آن صدمه ای که از در و دیوار دیده ام
تاریخ شاهد است که من در ره علی
اول شهید داده و اول شهیده ام
بی دست و پای ((میثمم)) ای خاندان وحی
کر ابتدا ثنای شما بوده ، ایده ام
نظرات شما عزیزان: