صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

::عکس
::امام حسین
::جنس مخالف
::احادیث ناب امام رضاعلیه السلام
::کشکول
::مذهبی
::حضرت فاطمه علیها السلام
::داستان
::طنز
::غدیر
::فاطمیه
::امامت پژوهی


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: اسماعیل بامری
:: اسماعیل بامری

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 22
بازدید هفته : 91
بازدید ماه : 373
بازدید کل : 41735
تعداد مطالب : 241
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 4






Eng.Blogfa.com -->

 

دانشنامه عاشورا آیه قرآن


کــد بزرگ شدن تصویر

حب العباس :: کرامات حضرت ابوالفضل

دانلود صلواتی







پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من خوش آمديد .لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ کمک کنید .


حجاب



:: موضوعات مرتبط: عکس، کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: حجاب,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در شنبه 15 تير 1392


شبهات

پايان بحث شرك ، مناسب ، بلكه لازم است به برخي شبهات كه بر عليه شيعيان و عقايد و اعمال آنها القا مي گردد پاسخ گفته شود.

اخيرا وهّابي ها، تبليغات سوئي را بر عليه شيعه به راه انداخته و برخي اعمال شيعيان را شرك دانسته و آنها را مشرك معرّفي مي كنند. با صرف ميليون ها دلار وريال ، صدها كتاب بر عليه شيعه و معتقدات آنها تاليف و در حدّ پاسخ به چند شبهه

در وسيعي چاپ و در ميان مسلمانان ، خصوصا در ايّام حج توزيع كرده اند.

وهّابي ها توسّل را شرك مي دانند، روضه خواني و برگزاري مراسم جشن و عزا را بدعت مي دانند. به سلام ها و لعن هايي كه در زيارتنامه ها وارد شده است معترضند.

طواف به دور ضريح ائمه را بدعت مي دانند. و اعتراض مي كنند كه چرا ((ياحسين )) مي گوييد!

قبل از ورد به بحث ، تذكّر اين نكته ضروري است كه فرق است ميان وهّابي و سنّي ، ما با برادران مسلمان خود از اهل سنت ، مساله اي نداريم . تمامي مسلمانان همانند انگشتان يك دست هستند. هر چند انگشتان يك دست ، هر يك داراي خاصّيت و امتيازي است ، امّا همه در برابر تجاوز دشمن ، جمع شده و مشتي مي گردند بر سينه او.

ما در اينجا به ياري خداوند، برخي از اين شبهات را مطرح كرده و به آنها پاسخ مي گوييم.

 

توسّل

آيا توسّل به پيامبر و اهل بيت او: شرك است ؟ با اندكي دقّت در اطراف خود، متوجّه مي شويم كه گردش امور هستي ، بر اساس اسباب و وسايل و به تعبيري ديگر توسّل است . آب و مواد غذايي از طريق ريشه ، تنه و شاخه درخت ، به برگ آن مي رسد و ريشه درخت از طريق برگ ، نور و هوا را دريافت مي كند.

باران كه مي بارد، به واسطه ابر است وابر به وسيله گرم شدن آب دريا در اثر نور خورشيد ايجاد مي شود.

در حديثي از امام صادق (ع) مي خوانيم : ((ابي اللّه ان يجري الاشيأ الاّ بالاسباب )) (226) خداوند از اين كه كارها بدون سبب و علّت جريان پيدا كند، ابا دارد. خداوند براي هر كاري واسطه و علّتي قرار داده است.

هر چند شفا و درمان از خداست ، (و اذا مرضت فهو يشفين ) (227) امّا همين شفا را خداوند در عسل قرار داده است ; (فيه شفأ للنّاس ) (228) هر چند خداوند كارها را تدبير مي كند، (يدبّر الامر) (229) امّا فرشتگان واسطه تدبير او هستند. (فالمدبّرات امرا) (230) در مورد توسّل قرآن مي فرمايد: (و ابتغوا اليه الوسيلة) (231) وسيله اي براي نزديكي به خدا جستجو نماييد. حال ، آن وسيله كدام است ؟ خداوند در اين آيه ، نوع وسيله را براي ما مشخّص نكرده و به صورت مطلق فرموده است . لذا وسيله ، شامل هر چيزي كه ما را به خدا نزديك كند، مي شود.

توسّل حضرت آدم حضرت آدم پس از آنكه از بهشت اخراج گرديد، سالياني را به گريه ، زاري ، توبه و انابه گذراند، سپس كلماتي را از طرف پروردگارش دريافت كرد و به آن كلمات متوسّل شد. قرآن مي فرمايد: (فتلقّي آدم من ربّه كلمات فتاب عليه ) (232) فخر رازي و بسياري از مفسران اهل سنت گفته اند كه مراد از ((كلمات )) كه حضرت آدم به آنها متوسّل گرديد، نام پيامبر و اهل بيتش بوده است . و آن كلمات اين چنين بود:

((الهي يا حميد بحقّ محمّد، يا عالي بحقّ عليّ، يا فاطر بحقّ فاطمة، يا محسن بحقّ الحسن ، يا قديم الاحسان بحقّ الحسين و منك الاحسان ))

واسطه قراردادن پيامبر و اوليا

وهّابيون مي گويند: اگر نام كسي را در كنار نام خدا ببريد شرك است !

در حالي كه اگر اين سخن آنها درست باشد، خداوند نعوذ باللّه خود مشرك است.

زيرا در آيه 74 سوره توبه مي فرمايد: (وما نقموا الاّ اغناهم اللّه ورسوله من فضله ) خداوند و پيامبرش آنها را بي نياز نمودند. و در جاي ديگر مي فرمايد: (اللّه يتوفّي الانفس ) (233) خداوند جان ها را مي گيرد. و در جاي ديگري مي فرمايد: (يتوفّاكم ملك الموت ) (234) ملك الموت جان شما را مي گيرد. بنابراين واسطه داشتن ، نه تنها شرك نيست ، بلكه اساس هستي بر مبناي واسطه است.

 

توسّل به پيامبر و اهل بيت او

وهّابي ها مي گويند: پيامبر كه مرد، مرد، خاك شد و جماد گرديد!

در پاسخ مي گوييم :

اوّلا ما اين مطلب را قبول نداريم . ثانيا، بر فرض محال ، قبول كرديم ، ما به مقام پيامبر متوسّل مي شويم و مقام زنده و مرده ندارد. مقام ابوعلي سينا محفوظ است چه زنده باشد و چه نباشد.

علاوه بر آن كه ما معتقديم كه پيامبر و اهل بيت او ائمّه ما زنده اند، قرآن مي فرمايد: (و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احيأ عند ربهم يرزقون ) (235) و گمان مبريد كساني را كه در راه خدا كشته شدند، مرده اند، بلكه آنها زنده و در پيشگاه خداوند روزي مي خورند.

شهدا نه تنها زنده اند، بلكه قرآن مي فرمايد: (فرحين بما اتاهم اللّه من فضله ) آنها به خاطر نعمت هايي كه خداوند به آنها داده است ، خوشحالند.

(236) سالي در مدينه باران نباريد، خليفه دوّم به عبّاس عموي پيامبر براي نزول باران متوسّل شد و گفت : خداوندا! ما در زمان پيامبر به او مراجعه مي كرديم و حالا به عموي او متوسّل مي شويم.

دليلي ديگر بر جواز توسّل علاوه بر آيات قرآن و استدلال هاي فوق كه توسّل را جايز مي داند، يك دليل تجربي هم بر جواز توسّل داريم و آن بر آورده شدن حوائج است . ميليون ها انسان مومن و معتقد، با توسّل به اهل بيت : حاجات خود را از خداوند مي خواهند و خداوند حاجت هاي آنها را برآورده كرده و مشكلاتشان را برطرف مي سازد. اگر انجام اين گونه كارها شرك است ، پس چرا حاجت ها برآورده شده و اينگونه دعاها مستجاب مي شود؟ چرا آنها ما را كمك مي كنند؟ آيا خداوند متعال و آن بزرگواران ، ما را به شرك سوق مي دهند!؟

نوشتن نام بر روي سنگ قبور

وهّابي ها اعتقاد دارند نوشتن نام بر روي قبور شرك است . مثلا وقتي به آنها پيشنهاد مي كنيم كه نام مبارك ائمّه بزرگوار بقيع را روي قبور مطهرشان بنويسيد، مي گويند: اين كار شرك است ! آيا نوشتن نام شرك است ؟ در پاسخ آنها بايد بگوييم ، چگونه نام فلان پادشاه را روي سنگ يادبود احداث و يا تعمير و توسعه فلان مسجد مي نويسيد! آيا به نظر شما اين عمل شرك نيست !؟ چطور شما نام يك خيابان را در ابتداي آن خيابان مي نويسيد؟ براستي كجاي نوشتن نام و نشاني و مشخّصات شرك است !؟

گريه بر مردگان و شهدا

آنان گريه بر مرده را خلاف مي دانند، اگر پدر يك وهّابي فوت كرد، انگار نه انگار كه پدرش فوت كرده است !

بالاخره عاطفه انساني و مهر پدري كجاست !؟ مگر پيامبر در مرگ فرزندش ابراهيم نگريست !؟

سلام و لعن در زيارتنامه ها

وهّابي ها معتقدند سلام و يا نفرين بر مردگان شرك است ! شنيدم كه امام جماعت مسجدالنّبي گفته است : افتخار مي كنم كه چهل سال است به پيامبر، سلام نكرده ام !

خوب ، اگر سلام به انبيا شرك است ، پس نعوذ باللّه خدا هم مشرك است ، چون خود خداوند به پيامبرانش سلام مي كند; (سلام علي نوح ) (237) ، (سلام علي ابراهيم ) (238) ، (سلام علي موسي و هارون ) (239) ، (سلام علي ال ياسين ) (240) ، (سلام علي المرسلين ) (241) .

در قرآن ، هم سلام داريم و هم لعن ; در آيات متعدّد خداوند ظالمان را لعن كرده است و ما نيز در زيارتي همچون زيارت عاشورا، كساني را كه در حقّ اهل بيت پيامبر ظلم كرده اند، لعن مي كنيم . (لعنهم اللّه ) (242) ، (قاتلهم اللّه ) (243)

تبرّك

آنها مي گويند تبرّك شرك است !

در حالي كه اگر تبرّك شرك است ، پس چرا خليفه اوّل و دوّم را در كنار بدن مطهّر پيامبر دفن كردند؟ اگر شرك است ، پس چرا در مراسم حج ، استلام حجرالاسود و بوسيدن آن مستحبّ است ؟ مگر حجرالاسود، سنگي بيش نيست ؟

طواف دور قبور

آنها مي گويند به دور قبرها چرخيدن شرك است !

يك پاسخ ظريف و لطيفي در اينجا وجود دارد و آن اينكه در كنار كعبه ، حجراسماعيل واقع است كه در داخل آن قبور حضرت اسماعيل ، حضرت هاجر و تعدادي از انبيا قرار دارد. در اعمال حج و عمره ، به ما دستور داده اند كه هنگام طواف به دور خانه كعبه ، به دور حجر اسماعيل هم بگرديم . به راستي اگر چرخيدن دور قبر شرك است ، پس چرا خداوند به ما دستور داده كه به دور قبر بچرخيم و طواف كنيم ؟

سجده بر مّهر

آنها مي گويند: شما در هنگام نماز سر بر مهر مي گذاريد، بنابراين شما بت پرست و مشرك مي باشيد!

آيا هر كس پيشانيش را روي هر جا گذاشت ، يعني آن را مي پرستد!؟ اگر كسي سر بر روي مهر گذاشت ، خاك پرست مي شود، پس شما هم مشرك هستيد و شرك شما بيشتر است ، چون سر بر هر چيزي مي گذاريد. بنابراين شما هم موكت پرست هستيد، هم فرش پرست و هم ... .!

در حالي كه چنين نيست ، بلكه در حقيقت ، سجده براي خداوند است و هركس سر بر مهر مي گذارد، خدا را مي پرستد. (وانّ المساجد للّه ، فلاتدعوا مع اللّه احدا) (244) البتّه برخي از عوام كارهاي غلطي انجام مي دهند، كه مربوط به مذهب شيعه نيست . مثلا هنگام وارد شدن به حرم مطهّر امام رضا (ع) ، پاشنه درب ورودي را سجده مي كنند. بوسيدن اشكال ندارد، ولي سجده ، مخصوص خداست.

 

روضه خواني و يادبود

وهّابي ها مي گويند: روضه خواني و مراسم يادبود، بدعت است !

حال آنكه خداوند در قرآن ، روضه خواني مي كند. آنجا كه مي فرمايد: (و كايّن من نبيّ قاتل معه ربّيّون كثير فما وهنوا و ما استكانوا) (245) يكي از اعمال حج وعمره ، سعي بين صفا و مروه است . حاجي بعد از طواف خانه خدا و بعد از آنكه دو ركعت نماز طواف را به جاي آورد، بايد هفت بار بين صفا ومروه سعي كند. چرا بايد هفت بار بين اين دو كوه را پيمود؟ به ياد حماسه فداكاري يك مادر! هاجر همسر ابراهيم ومادر اسماعيل :.

هاجر، براي يافتن آب ونجات كودك شيرخوار خود، هفت بار اين مسير را پيمود. خداوند مي خواهد اين خاطره همچنان در اذهان زنده بماند. لذا قرآن مي فرمايد: (انّ الصّفا و المروة من شعائر اللّه ) (246) و در پايان اين آيه مي فرمايد: (فانّ الله شاكر عليم ) خداوند سپاسگذار و داناست . يعني اي خانم ! اي هاجر! اگر تو يك روزي به خاطر خدا مشكلات فراواني را تحمّل كردي ، من هم نمي گذارم نام و خاطره ات ، فراموش شود. در حقيقت شكرگزاري خدا به اين نحو است كه نام و خاطره او را زنده نگه مي دارد.

 

جشن ها

مي گويند: برگزاري مراسم جشن و سرور به مناسبت ميلاد پيامبر: و ديگران شرك است ! و به شيعيان و ساير مسلمانان اعتراض مي كنند كه چرا براي ميلاد پيامبر و امامان جشن مي گيريد!؟ اين عمل شما شرك است !

پاسخ آنها را قرآن مي دهد. قرآن مي فرمايد: حضرت عيسي (ع) به خدا عرض كرد:

(ربّنا انزل علينا مائدة من السمأ تكون لنا عيدا لاوّلنا و آخرنا) (247) خداوندا! يك غذاي آسماني بر ما نازل فرما، تا عيدي براي تمامي ما باشد. ما از آنان سوال مي كنيم : آيا تولّد يك پيامبر و امام ، به اندازه يك مائده آسماني ارزش ندارد؟ اگر مثلا دو تا گلابي از آسمان نازل شود، عيد است ، امّا تولّد پيامبر به اندازه دو تا گلابي براي ما مايه جشن و سرور و شادماني نيست ؟ چه قدر انسان بايد كج سليقه باشد!؟

بوسيدن ضريح

خدا رحمت كند علامه سيّد شرف الدّين جبل عاملي ، صاحب كتاب المراجعات را، ايشان يك بار به مكه مشرف مي شوند. پادشاه عربستان هر ساله در ايّام حج ، يك ميهماني با شكوه با حضور علماي تمامي مذاهب برگزار مي كرد. در آن سال ، ايشان هم به عنوان عالم بزرگ شيعي ، به آن مجلس دعوت مي شود. علامه هنگامي كه وارد مجلس مي شود، قرآني را به شاه عربستان هديه مي كند، شاه نيز قرآن را مي گيرد و مي بوسد.

علامه سيد شرف الدين بلافاصله به او مي گويد: تو چرم پرست هستي و مشركي !

پادشاه با تعجب مي پرسد براي چه ؟ علامه جواب مي دهد: براي اينكه جلد اين قرآن را كه چرم است بوسيدي ! پادشاه مي گويد: من به خاطر چرم نبوسيدم ، كفش هاي من هم چرمي است ، ولي آن را نمي بوسم ! من چرمي را كه جلد قرآن است مي بوسم.

سيّد شرف الدّين جواب مي دهد: ما هم هر آهني را نمي بوسيم . آهني را كه ضريح پيامبر است مي بوسيم ، ولي شما به ما مي گوييد: مشرك ! پادشاه اندكي تامّل كرده و مي گويد: شما درست مي گوييد!

روزي در مسجد النّبي خواستم ضريح پيامبر را ببوسم . يكي از وهّابي ها گفت : ((هذا حديد)) اين آهن است وهيچ فايده اي براي تو ندارد. به او گفتم : پيراهن حضرت يوسف نيز پنبه بود، ولي قرآن مي گويد: هنگامي كه اين پيراهن را بر روي صورت يعقوب (ع) انداختند، او بينا گرديد. (فارتدّبصيرا) (248) آري آن پيراهن از پنبه بود، ولي چون با بدن يوسف (ع) تماس پيدا كرده بود، با ساير پيراهن ها تفاوت پيدا كرده و توانست انسان نابينايي را بينا كند. در بني اسرائيل صندوق مقدّسي وجود داشت كه مورد احترام آنان بود. ماجراي اين صندوق بر مي گردد به زمان تولّد حضرت موسي .

هنگامي كه آن حضرت به دنيا آمد، مادرش از ترس ماموران و خبرچينان فرعون و با الهامي كه از طرف پروردگار دريافت كرد، كودك خود را در اين صندوق نهاد و در رود خروشان نيل رها كرد. اين صندوق بعدها مورد احترام و تقديس بني اسرائيل واقع شد و در هر حركت مهمّي ، اين صندوق ، همانند پرچم در جلو جمعيّت بني اسرائيل به حركت در مي آمد.

در اين صندوق مقدّس يادگارهايي از حضرت موسي (ع) و خاندان او قرار داشت . در يكي از جنگ ها اين صندوق به تصرّف دشمنان درآمد و دست بني اسرائيل از آن كوتاه شد. اين اتّفاق ، آثار بسيار سوءرواني در ميان بني اسرائيل بجاي گذاشت.

پس از مدّت ها و در جريان فرماندهي طالوت ، خداوند بازگشت آن را به بني اسرائيل نويد داد.

قرآن در اين ارتباط مي فرمايد: نشانه فرماندهي او بر شما بازگشت صندوق معهود است ، كه در آن آرامشي است از طرف پروردگار شما و يادگارهاي بجا مانده از دودمان حضرت موسي .

(249) خوب ، اگر صندوقي كه يادگارهايي از پيامبر خدا، حضرت موسي (ع) و خاندان او در آن قرار دارد، مايه آرامش است ، آيا صندوقي كه در آن يادگاري از پيامبر اسلام (ص ) باشد، مايه آرامش نيست ؟ به همين دليل ، هر جا فرزندي از فرزندان پيامبر مدفون باشد، قبر و ضريح او، مايه آرامش است و ما آن را مي بوسيم و افتخار هم مي كنيم.

 

احترام بقيع

اگر در قبرستان بقيع ، به احترام ائمّه معصومين : و ساير بزرگان آرميده در بقيع ، كفش هاي خود را در آورده و با پاي برهنه حركت كنيم ، به ما مي خندند! آيا اگر به احترام مكان و زمين مقدّسي پابرهنه شويم ، اشكالي دارد؟ مگر خداوند به حضرت موسي (ع) نمي فرمايد: (فاخلع نعليك انّك بالواد المقدّس طوي ) (250) كفش هاي خود را در آور، چون در سرزمين مقدّسي هستي !

حضرت صالح به قومش فرمود: (هذه ناقة اللّه ... لا تمسّوها بسوءفيائخذكم عذاب اليم ) (251) اين ماده شتر الهي است ، مبادا گزندي به او بزنيد كه خداوند شما را عذابي سخت خواهد كرد.

هنگامي كه يك شتر، به بركت انتساب به حضرت صالح واعجاز الهي مقدّس مي شود، آيا يك قطعه زمين نمي تواند به بركت در آغوش گرفتن پيكر اولياي خدا مقدّس شود!؟

ذكر يا عليّ و يا حسين

وهّابي ها مي گويند: هر ذكري جز ((يا اللّه ))، شرك است ، گرچه ((يا محمّد)) باشد!

اصولا هر گونه استمدادي از غير خدا شرك است.

بايد پرسيد: اگر يا حسين گفتن شرك است . پس اين سخن فرزندان حضرت يعقوب (ع) كه آمدند خدمت پدر و گفتند: (يا ابانا استغفر لنا) (252) پدر جان از خداوند بخواه ما را ببخشد، حكمش چيست ؟ اگر بگوييد: حضرت يعقوب (ع) زنده بود كه از او استمداد كردند، مي گوييم : حسين بن علي 8 نيز زنده است ، زيرا قرآن مي فرمايد: (و لاتحسبنّ الّذين قتلوا في سبيل اللّه امواتا بل احياءعند ربّهم يرزقون ) (253) و گمان نكنيد كساني كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند، بلكه زنده ودر پيشگاه پروردگار خود روزي مي خورند.

 

گنبد و بارگاه

مي گويند: ساخت گنبد و بارگاه شرك است !

مي گوييم : اوّلا ما گنبد را نمي پرستيم ، اگر گنبدي را مي سازيم مي خواهيم اعلام كنيم كه زير آن مردي الهي و موحّد مدفون است . گنبد علامت بندگي خداست ، نه علامت شرك.

ثانيا ساختن مسجد و بارگاه بر مزار و قبور بزرگان الهي در متن قرآن آمده است.

قرآن در نقل ماجراي اصحاب كهف مي فرمايد: هنگامي كه ماجراي اصحاب كهف بر ملا شد، مردم براي ديدن آنها شتافتند، ولي آنها را مرده يافتند، هر كس پيشنهادي كرد; يكي پيشنهاد كرد كه بر روي آنها، بناي يادبودي ساخته شود. ديگري پيشنهاد كرد كه مسجدي بر روي غار بنا كنيم . اين پيشنهاد پذيرفته شد. (254) اين خود الگوي خوبي است براي همه ما كه اگر بناست ، بناي يادبودي بسازيم ، چه بهتر كه بناي مفيد و ارزنده اي بسازيم.

در برخي شهرها بناي يادبودي مي سازند كه داراي مفهوم روشني نيست و با فرهنگ ما سازگاري چنداني ندارد.

حال كه ساختن مسجد كنار قبور اوليا، در متن قرآن آمده است ، بنابراين ساخت مساجد و حرم ، كه محلّ عبادت و راز و نياز و تلاوت قرآن است ، در كنار و بر روي قبور ائمه ، چه اشكالي دارد!؟ ثالثا ساختن گنبد به جاي سقف مسطّح ، كاري عقلائي و منطقي و هنري است . زيرا گنبد از زيباترين و بهترين و بااستحكام ترين نوع معماري است .

طلاكاري گنبد و ضريح نيز نشان دهنده عشق به اهل بيت : است ، خداوند به پيامبرش مي فرمايد: (قل لا اسئلكم عليه اجرا الاّ المودّة في القربي ) (255) بگو:

من چيزي به عنوان مزد رسالت از شما مطالبه نمي كنم ، مگر دوستي با اهل بيت من.

در واقع طلا كاري گنبد و ضريح ، نوعي ابراز علاقه و محبّت به اهل بيت پيامبر و تعظيم شعائر و تشكّر از آنهاست . علاوه بر آنكه نوعي زينت وزيبايي است و زيبايي نيز هيچ ايراد و اشكالي ندارد، بلكه امري پسنديده است.

الحمدللّه ربّ العالمين

 

                       

                         

226- بحار، ج 2، ص 90.
227- شعراء، 80.
228- نحل ، 69.
229- يونس ، 3.
230- نازعات ، 5.
231- مائده ، 35.
232- بقره ، 37.
233- زمر، 42.
234- سجده ، 11.
235- آل عمران ، 169.
236- آل عمران ، 170.
237- صافّات ، 79.
238- صافّات ، 109.
239- صافّات ، 120.
240- صافّات ، 130.
241- صافّات ، 181.
242- نساء، 52.
243- توبه ، 30.
244- جنّ، 18.
245- آل عمران ، 146.
246- بقره ، 158.
247- مائده ، 114.
248- يوسف ، 96.
249- بقره ، 248.
250- طه ، 12.
251- اعراف ، 73.
کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: قرایتی,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در شنبه 15 تير 1392


سلام بررمضان

               

 

       



:: برچسب‌ها: رمضان,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در شنبه 15 تير 1392


گذرى بر زندگى امام اوّل حضرت على (ع )

 

 

گذرى بر زندگى امام اوّل حضرت على (ع )
ويژگيهاى زندگى على (ع )
1-على (عليه السلام ) نخستين امام مؤ منين و رهبر مسلمانان واوّلين خليفه بعد از رسول خدا، پيامبر راستين و امين اسلام محمّد بن عبداللّه خاتم پيامبران - صلوات خدا بر او و دودمان پاكش باد است (1)او كه برادر و پسر عمو و وزير پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) و داماد آن حضرت ؛ يعنى شوهر دخترش حضرت فاطمه زهرا (س) سرور بانوان دو جهان است ، اميرمؤ منان على بن ابيطالب بهترين صلوات و سلام بر او باد

2-كنيه على (عليه السلام ) ابوالحسن است ، او در روز جمعه سيزدهم رجب سال سى ام((عام الفيل)) ده سال قبل از بعثت  در مكه در بيت الحرام داخل كعبه خانه خدا، ديده به اين جهان گشود كه هيچ كس قبل از او و بعد از او، در اين خانه خداتولّد نيافت و نمى يابد و اين نشانگر موهبت و احترام و توجّه خاصّ خداوند به وجودعلى (عليه السلام ) است و بيانگر مقام بسيار ارجمند اوست .
3
- على (عليه السلام ) نخستين فردى بود كه قبول اسلام كرد و به خدا و رسولش ‍ ايمانآورد و هيچ كس از اهل بيت رسول خدا و از اصحاب ،در اين جهت به او نرسيد و او نخستين مردى بود كه پيامبر (ص ) او را دعوت به اسلام كرد و او آن را پذيرفت و همواره از دين اسلام حمايت میكرد و با مشركان مبارزه مى نمود و از حريم ايمان دفاع مى كرد و گمراهان و سركشان راسركوب مى نمود و دستورات دين و قرآن را منتشر مى ساخت و به عدالت ، حكم مى كرد و بهكارهاى نيك دستور مى داد.
4- على (عليه السلام ) بعد از بعثت رسول خدا (ص ) تا رحلت آن حضرت يعنى در طول 23 سال ، همواره همراه ،همراز و همكار پيامبر (ص ) بود، در سيزده سال قبل ازهجرت (در بحران مبارزه شديد با مشركان ) شريك تنگاتنگ غمهاى پيامبر (ص ) بود، بيشترين دشواريها و رنجهاى اين دوره را تحمّل نمود و دهسال بعد از هجرت به سوى مدينه ، يگانه مدافع اسلام و پيامبر (ص ) از شر مشركان بود و براى حفظ جان پيامبر (ص ) با كافران جنگيد و در اين راستا جانش را در طبق اخلاص نهاد و فداى پيامبر ص ) و سپر بلا براى اسلام نمود و اين شيوه ادامه داشتتا آن هنگام كه رسول خدا (ص ) رحلت كرد و خداوند او رابه سوى بهشت خود برد و در ارجمندترين جايگاه بهشتى ، جايش داد، هنگام رحلت رسول خدا (ص ) ، على (عليه السلام ) 33 سال داشت .
امت اسلام درباره امامت على (عليه السلام ) در همان روز رحلت پيامبر (ص ) اختلاف نمودند، شيعيان او يعنى همه بنى هاشم و (افراد برجسته اى مانند:) سلمان ، عمّار، ابوذر، مقداد، خزيمة بن ثابت (ذوالشّهادتين )، ابوايّوب انصارى ،جابر بن عبداللّه انصارى ، ابوسعيد خدرى . و امثال آنان از بزرگان مهاجر و انصار،معتقد بودند كه على (عليه السلام ) خليفه رسول خدا (ص)بعد از آن حضرت است و امام برحق مى باشد؛ زيرا او در فضايل و راءى و كمالات برهمگان سبقت و برترى دارد، هم در ايمان و هم در علم و آگاهى به احكام و هم در جهاد ومبارزه با دشمنان ، بر همه پيشى گرفته است و در زهد و پارسايى و خير و صلاح ، بيناو و ديگران ، فاصله بسيار بود و اصلاً ديگران را نمى شد با او مقايسه كرد و در قربمنزلت و خويشاوندى به پيامبر (ص ) هيچ كس چون اونبود.
آيه ولايت صرف نظر از اين امور، خداوند درقرآن ، به ولايت و امامت او تصريح كرده ، آنجا كه مى خوانيم :
(اِنَّماوَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذيِنَ يُقِيمُونَالصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَهُمْ راكِعُونَ (.2)
))سرپرست و رهبرشما تنها خداست و پيامبر او و آنان كه ايمان آوردند و نماز را برپا مى دارند و درحال ركوع ، زكات مى پردازند((و (برمطلعين ) آشكار است كه غير از على (عليه السلام ) كسى نبود كه در ركوع ، صدقه بدهد3)و به اتفاق ارباب لغت ، واژه((ولىّ((به معناى))برتر و سزاوارتر((است و وقتى كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) به حكم قرآن برترين و سزاوارترين بوده و بر خود مردم اَوْلى و سزاوارتر باشد - زيرا به تصريح قرآن (در آيه فوق ) اين موهبت به او داده شده - در اين صورت بدون هرگونه ابهام واجب است كه همه مردم از او اطاعت كنند، چنانكه اطاعت آنان از خدا و رسول خداواجب مى باشد.
آيه انذار دليل ديگر حديث-يومُ الدّار-است كه پيامبر (ص ) فرزندان ونوادگان عبدالمطلب را (در آغاز بعثت ) براى دعوت به اسلام در خانه اش جمع كرد(4)آنان در آن روز چهل مرد و سپس به آنان فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب ! خداوندمرا به پيامبرى بر همه مردم جهان برانگيخت و بخصوص مرا پيامبر شما نمود، وفرمود:
)
وَاَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الاقْرَبِينَ ((5)؛ و خويشاوندان نزديكت را انذار كن.
و من شما را به دو كلمه اى كه گفتن آندر زبان آسان است ، ولى در ميزان گران و سنگين مى باشد و شما در پرتو اين دو كلمه ،سرور عرب و عجم خواهيدشد و همه امّتها به خاطر اين دو كلمه مطيع شماخواهند گرديد وشما در پرتو آن وارد بهشت مى شويد و از آتش دوزخ ، نجات مى يابيد، دعوت مى كنم و آندو كلمه عبارت است از:
الف : گواهى به يكتايى و بى همتايى خدا. ب : گواهى بهاينكه من رسول خدا هستم .
هر آن كس پاسخ مثبت به اين دعوتم بدهد و در پيشبرد ايندعوت مرا يارى كند، او برادر، وصىّ و وزير و وارث من ، بعد از من است .
در ميانآن جمعيّت (چهل نفر) هيچ كس به اين دعوت ، پاسخ نداد تنها امير مؤ منان على (عليهالسلام ) از ميان آن جمعيت ، در پيش روى رسول خدا)ص) برخاست ، با اينكه كوچكترين آنان از نظر سال6)بود و ساق پايش ازساق پاى همه آنان نازكتر و ناتوانترين آنان به چشم مى خورد7)، گفت : اى رسولخدا! من تو را در اين راستا يارى مى كنم.
پيامبر (ص ) به اوفرمود :اِجْلِسْ فَاَنْتَ اَخِىوَوَصِيّى وَوَزِيرِى وَوارِثى وَخَلِيفَتِى مِنْ بَعْدِى.
))بنشين كه تو برادر من و وصىّ من و وزير و وارث و جانشين من بعد از من هستى((.
و اين ، گفتار صريح و روشنى است در موردجانشينى على (عليه السلام.
حديث غدير 
دليل ديگر، گفتاررسول خدا (ص ) در ماجراى غدير خُمّ استكه همه امّت اسلامى براى شنيدن سخن آن حضرت در سرزمين غدير، اجتماع كردند.(8پيامبر( ص ) در ضمن گفتارش به آنان فرمود اَلَسْتُ اَوْلى بِكُمْ مِنْكُمْ بِاَنْفُسِكُمْ؛ آيا من به شما از خودتان به خودتان برتر و سزاوارتر نيستم ؟)همه در پاسخ گفتند:( آرى ، خدا را گواه مى گيريم.
پيامبر (ص ) به دنبال اين سخن ، بدون فاصله فرمود:))مَنْ كُنْتُمَوْلاهُ فَعَلِىُّ مَوْلاهُ؛((هركس كه من مولا و رهبر او هستم ، پس على (عليه السلام ) مولا و رهبر اوست.
پيامبر (ص)با اين سخن ، اطاعت از على (عليه السلام ) و ولايتش (يعنى رهبرى و فرمانروائيش ) رابر اُمّت واجب كرد چنانكه اطاعت و فرمانروايى خودش بر آنان واجب ، بود و در اين مورد از آنان اقرار گرفت و آنان انكار نكردند. و اين جريان نيز دليل روشنى بر امامتو جانشينى على (عليه السلام ) است و هيچ گونه ابهامى در آن نيست .
حديث مَنْزلَت 
دليل ديگرحديث مَنْزِلَت است كه پيامبر (ص ) هنگامى كه با سپاه اسلام روانه سرزمين تبوك (در سال نهم هجرت ) بود به على (عليه السلام ) روكرد و فرمود:
اَنْتَ مِنِّىبِمَنْزَلَةِ هارُونُ مِنْ مُوسى اِلاّ اَنَّهُ لانَبِىَّ بَعْدِى.
نسبت مقام تو به من ، همانند نسبت مقام هارون به موسى (عليهالسلام ) است ، با اين فرق كه بعد از من ، پيامبرى نخواهد بود.
با اين بيان ، مقام وزارت و اختصاص در دوستى و برترى بر همگان و جانشينى آن حضرت در زمان حيات پيامبر (ص ) وبعد از حياتش را فرض و ثابت كرد، چنانكه قرآن به همه اين ويژگيها در مورد هاروننسبت به موسى (عليه السلام ) گواهى مى دهد، خداوند در اين باره مى فرمايد موسى گفت :

خدايا! وزيرى از خاندانم براى من قرار ده ،برادرم هارون را، به وسيله او پشتم را محكم كن ، او را در كار من شريك گردان تا تورا بسيار تسبيح گوييم و تو را بسيار ياد كنيم ، چرا كه تو هميشه از حال ما آگاهبوده اى.
خداوند در پاسخ به درخواست موسى (عليه السلام ) فرمود:(... قَدْ اُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى(9)؛ آنچه را خواستهاى به تو داده شد اى موسى.
مطابقاين آيات ، شركت هارون (عليه السلام ) با موسى (عليه السلام ) در نبوّت و وزارتبراى اجراى رسالت و پشتيبانى محكم هارون از موسى (عليه السلام ) ثابت شد.
و موسى در مورد خلافت و جانشينى هارون ، به خدا عرض كرد:... اخْلُفْنِى فِى قَوْمِىوَاَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ.(10)
جانشين من درميان قوم من باش (و آنان را) اصلاح كن و از روش مفسدان پيروى منما.
به اين ترتيب ، خلافت هارون از جانب موسى (عليه السلام ) مطابق آيات روشن قرآن ، ثابت شد.
با توجّه به اين جريان ،وقتى كه پيامبر اسلام (ص ) براى امير مؤ منان على (عليهالسلام ) همه ويژگيهاى هارون ، نسبت به موسى (عليه السلام ) را قرار داد و على (عليه السلام ) را همچون هارون (جز در مقام نبوّت ) دانست ، معنايش ‍ در حقيقت ايناست كه بر على (عليه السلام ) عهده دارى وزارت و پشتيبانى استوار از رسول خدا (ص ) واجب مى گردد و برترى على (عليه السلام ) بر ديگران روشنمى شود و پيوند ناگسستنى پيامبر (ص ) با على (عليهالسلام ) آشكار مى گردد، سپس خلافت و جانشينى على (عليه السلام ) از پيامبر (ص ) به ثبوت مى رسد؛ زيرا به استثناى خصوص نبوّت نه غير آن همه مقامات هارون نسبت به موسى (عليه السلام ) براى على (عليه السلام ) نسبت به پيامبر اسلام (ص ) كه از جمله آن جانشينى هارون نسبت به موسى باشد، ثابت مى گردد، خلافت در زمان حيات پيامبر (ص) طبق صريح گفتار پيامبر (ص ) ثابت مى شود و خلافت بعداز رحلت آن حضرت نيز از استثناء خصوص نبوّت ، استفاده مى شود (زيرا پيامبر (ص ) )فرمودبعداز من پيامبرى نخواهد آمد
مفهومشاين است كه على (عليه السلام ) غير از مقام نبوّت ، تمام مقامات ديگر، از جمله جانشينى - حتى بعد از پيامبر (ص ) - را دارد (اين بودچند نمونه از دلايل روشن كه بيانگر حقّانيت امامت و خلافت على (عليه السلام ) بود) و امثال اين دلايل بسيار است كه براى رعايت اختصار، از آنها خوددارى شد.
نگاهى به فراز و نشيبهاى زندگى على (ع ) بعد از پيامبر (ص)
امامت على (عليه السلام ) بعد ازپيامبر (ص ) سى سال طول كشيد، در اين سى سال ، 24 سال وچند ماه بر اساس تقيّه و مدارا با آنان كه برسر كار بودند، بسر برد، و از دخالت دراحكام و بيان حقايق ، ممنوع بود و پنج سال و چند ماه كه (زمام امور مسلمين را به دست گرفت ) اشتغال به جهاد با منافقين از بيعت شكنان (مانند طلحه و زبير) و منحرفين از حقّ (مثل معاويه و پيروانش ) و خارج شدگان از دين (مانند خوارج ) داشت و گرفتارآشوب گمراهان بود، چنانكه پيامبر اسلام (ص ) سيزده سالدر دوران نبوّتش (در مكّه ) همواره در ترس و زندان و فرار و دورى از اجتماع بود ونمى توانست با كافران ، پيكار كند و قدرت آن را نداشت كه مسلمين را از آزار و شكنجهآنان محافظت نمايد، سرانجام (از مكّه به سوى مدينه ) هجرت كرده و ده سال در مدينه به جهاد با مشركان پرداخت و گرفتار كارشكنيهاى منافقين بود تا اينكه از دنيا رحلت كرد و خداوند او را در بهشت برين ساكن نمود.
جريان شهادت على (ع  )
حضرت على (عليه السلام ) قبل از سپيده دم شب جمعه 21 ماه رمضان سالچهلم هجرت ، دار دنيا را وداع كرد، و بر اثر ضربتى كه بر فرقش زدند به شهادت رسيد،اين ضربت را)ابن ملجم مرادى –( لعنت خدا بر او باد - در مسجد كوفه بر آنحضرت وارد ساخت ، امام على (عليه السلام ) سحر شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت ،از خانه به سوى مسجد روانه شد، ابن ملجم از آغاز آن شب در كمين آن حضرت بود، آنحضرت (طبق معمول ) به مسجد آمد و مثل هميشه خفتگان را براى نماز بيدار مى كرد، ابنملجم در ميان خفتگان بيدار بود وى خود را به خواب زده و كارش را پنهان نموده بود كهناگهان برخاست و به على (عليه السلام ) حمله كرد و شمشير زهرآگين خود را بر فرقمقدّس على (عليه السلام ) وارد نمود. على (عليه السلام ) پس از اين حادثه ، بسترىشد تا اينكه در ثلث آخر شب بيست و يكم ، مظلومانه به لقاى حق پيوس

:: موضوعات مرتبط: کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: گذرى بر زندگى امام اوّل حضرت على (ع ),


نوشته شده توسط اسماعیل بامری در شنبه 15 تير 1392


علی مولا

 

ِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

 

روزى على (عليه السلام ) وارد خانه خود شد و ديد حسن و حسين عليهم السلام نزد فاطمه زهرا عليهاالسلام گريه مى كنند. حضرت سؤ ال كرد چرا روشنايى چشمان من مى گريند؟ فاطمه زهرا عليهاالسلام گفت : اينها گرسنه اند و يك روز است كه چيزى نخورده اند! على (عليه السلام ) پرسيد: پس اين ديگ بر سر آتش چيست ؟ گفت : در ديگ تنها آب است كه براى دل خوشى فرزندانم بر سر آتش نهاده ام ! على (عليه السلام ) دلتنگ شد، عبايى كه داشت به بازار برد و فروخت و با 6 درهم آن خوراكى تهيه كرد. وقتى كه به سوى خانه باز مى گشت فقيرى به حضرت گفت : آيا كسى در راه خدا وام مى دهد كه چند برابر گردد؟ على (عليه السلام ) همه آن خوراكى را به او داد و چون به خانه رسيد فاطمه عليهاالسلام پرسيد: يا على ! توفيق يافتى و چيزى آماده كردى ؟ گفت : آرى . ليكن همه آن را به بينوايى دادم . فاطمه عليهاالسلام گفت : چه خوب كردى تو هميشه توفيق كار خير مى يابى ! على (عليه السلام ) برگشت تا براى نماز به مسجد برود، در راه كسى را ديد كه گفت : يا على (عليه السلام ) اين شتر را من مى فروشم . على (عليه السلام ) گفت : من فعلا پولى ندارم ، آن شخص ‍ گفت :

به تو فروختم هر وقتى كه پولى به تو ريد به من باز دهى ! على (عليه السلام ) آن شتر را به 60 درهم خريد و حركت كرد كه ناگهان شخصى ديگر رسيد و عرض كرد يا على (عليه السلام ) اين شتر را به من بفروش . على (عليه السلام ) گفت : فروختم به چه قيمت مى خرى ؟ گفت 120 درهم . على (عليه السلام ) شتر را داد و پول را گرفت و نيمى از آن را به برگشت وام و نيم ديگر را به كار خود برد در اين وقت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و ماجرا را از على (عليه السلام ) شنيد و فرمود: فروشنده جبرئيل و خريدار ميكائيل بود و اين آن وامى بود كه به آن فقير بخشيدى (173) 173- كشف الاسرار، ج 1.



:: موضوعات مرتبط: داستان، ،

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در سه شنبه 11 تير 1392


ارتباط

 

ارتباط، چرا و چگونه؟
 در چند سال اخير، در مجلّه ها و مقالات بسيارى به موضوع روابط دختر و پسر پرداخته شده است و به بهانه هاى مختلفى چون: كاهش حسّاسيت ها[1]، شناخت قبل از ازدواج[2] يا پيشرفت فرد و جامعه[3] و يا براى جلوگيرى از فساد![4]موضوع روابط آزاد، مطرح مى شود.
عدّه اى اين گونه روابط را از زاويه ى عشق و عاشقى، پسنديده مى دانند[5] و برخى، جلوگيرى از آن را موجب عقده اى شدن جوانان و يا به وجود آمدن اثرهاى نامطلوب بر فرد و جامعه مى پندارند.
اما همان طور كه در صفحات پيشين ذكر شد، جاذبه ى جوانان به جنس مخالف، امرى طبيعى و فطرى است و دختر و پسر بعد از بلوغ علاقه ى وافرى به يك ديگر مى يابند. نكته ى مهم، شناخت راه كارى درست براى پاسخ گويى به اين نياز است. در اين بخش دلايلى را كه براى توجيه روابط آزاد و يا به عنوان عامل محدود كننده ذكر مى شود، مطرح نموده، با كمك خرد و وجدان به قضاوت مى نشينيم.
دلايل توجيه كنندگان روابط آزاد
1. احترام به عشق
 آيا عشق، اين گوهر گران بهاى زندگى، ناپسند و مذموم است؟[6]
عاشق شدن گناهى ندارد. اگر عشق نباشد، هيچ چيز زيبا نيست. بگذاريد دختران در مدارس آماده ى زندگى، عشق و ازدواج شوند.[7] زيباترين و تعالى بخش ترين جنبه ى هستى انسان، عشق است; ولى حاكميّت در ايران، به تصوير كشيدن رابطه ى عاشقانه بين دو انسان، ولو زن و شوهر باشند، را گناه آلود مى داند.[8]
 عشقِ اصيل و حقيقى، والاترين تجربه اى است كه يك انسان مى تواند به آن برسد و تنها چنين عشقى است كه شكوفايى نهايى استعدادهاى جسمى و روحى و عاطفى زن و مرد و غور آن ها در اعماق ضمير خود و يا هستى را ممكن مى سازد. عشق، لازمه ى استمرار زندگى و مايه ى نشاط روحى و عميق ترين ارتباط قلبى و محكم ترين تعهّد انسانى است. اگر زن و مرد، پروانه هاى شمع عشق باشند، زيباترين زندگى را به تصوير مى كشند. عشق مافوق نيازهاى جسمى و مادّى است; زيرا نياز مادّى و شهوانى، چيزى جز يك نياز موقّتِ بدنى نيست كه به مجرّد تخليه ى انرژىِ فشرده ى جنسى به پايان مى رسد; اما شور عشق هميشه باقى است. ميان عشق و هوس و شهوت فرق بسيار است. بنابراين به پاس احترام عشق و عاشقى و براى پاسدارى از اين موهبت الهى، ترويج روابط آزاد پسنديده نيست.
به اعتراف دانشمندان اروپايى، در جوامع آزاد كه جاذبه هاى ظاهرى و شوق جنسى حاكم است، عشق، اوّلين قربانى است.[9] در اين صورت، عشق هاى برخاسته از نهاد و درون، به افسانه تبديل شده، جز مدّعيان دروغين، كسى يافت نمى شود; زيرا پسرى كه هر روز با دخترى مى گردد و هر دم كه نگاه مى كند، عده اى را در حال جلوه گرى مى بيند، ديگر تنوّع طلبى در او حاكم شده و از عشق و انتظار به دور است.
به راستى آيا جوانى كه هميشه به دنبال چشم چرانى است، مى تواند مدّعىِ عاشقى باشد؟!
عاشق كسى است كه در راه رضاى معشوق، از هر چه دارد بگذرد و چشم از همه، جز جمال محبوب ببندد. عاشق نه تنها از خواب و خوراك، بلكه از غريزه ى جنسى و خواسته هاى قلبى خويش نيز غافل مى شود و جز ياد معشوق به كسى نمى انديشد; اما جوانى كه در پارتى هاى شبانه با دختران و پسران است و در كوى و خيابان و... دل به عشق بازىِ اين و آن سپرده است، آيا چيزى جز شهوت و هوس مى داند؟!
«موريس مترلينگ» مى گويد:
عشق در تمامى موجودات وجود دارد، ولى درك آن تابع شرايطى است كه تا آن شرايط جور نشود امكان آن وجود ندارد ... بعضى آن را منحرف مى كنند و ندانسته به صورت تمتّع از لذّات، مصرف مى نمايند و هيچ از حقيقت آن برخوردار نمى شوند.[10]
بدون ترديد گسترش و عادى سازى روابط دختر و پسر، هيجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى خواهد بخشيد و تجربه هايى را برايشان ميسّر ساخته، لذت هاى زودگذرى را فراهم مى آورد. با تكرار اين صحنه ها هوس جانشين عشق، تنوّع طلبى به جاى وفادارى، و دلِ هر جايى و سيرى ناپذير جايگزين دلدادگى و تعهّد مى شود.
هر كه خود را رايگان و ارزان به اين و آن بفروشد، معلوم مى شود از بازار قيمت انسان بى خبر است. هر كسى هم كه زود عاشق شود و مرتّب معشوق عوض كند، معلوم است كه عشق را به بازى گرفته يا خودش بازيچه ى هوس شده است. بازى گر و بازيچه بودن، هر دو، مايه ى شرمندگى است. بايد درباره ى مرز ميان عشق و هوس بيش تر انديشيد.[11]
عشقى كه نه عشق جاودانى است***بازيچه ى شهوت جوانى است
عشق آيينه ى بلند نور است***شهوت ز حساب عشق دور است.[12]
«كارون هورناى» در بيان فرق ميان محبّت واقعى و ابراز علاقه اى كه ناشى از احتياج به جلب محبّت و براى کمبودهاى روحى است مى گويد:
فرق بين عشق، و نياز به جلب محبّت، آن است كه در عشق، احساس دوستى و محبّت بر همه چيز مقدم است; در حالى كه در نياز عصبى به جلب محبّت، همواره نياز به رفع تشويش درونى مقدم است. بسيارى از اين نوع روابط بين انسان ها گر چه اساسش سود جويانه است، مع ذالك ماسك عشق و دل بستگى به چهره مى زنند ... به همين جهت يكى از مشخّصات عشقِ حقيقى، پايدار بودن احساس محبّت مى باشد.[13]
بنابراين عشقِ جنسى و هوس پرستى كه به قول «ويل دورانت»[14] آغاز آن با ترشّحِ غددِ جنسى و پايان آن ارضاى شهوتِ زودگذر جسمانى است، هرگز نمى تواند تعهّدآور بوده و مايه ى پايدارى روابط انسانى; به ويژه زندگى زناشويى باشد.
جوانان پرظرفيّت، با نامه ى «فدايت شوم» و «برايت مى ميرم» و «اگر تو نباشى من هيچم»، خود را نمى بازند. پشت اين نگاه هاى مسموم و محبّت هاى فريبا، درّه هاى هولناك و شب تيره و بدبختى هول انگيزى نهفته است. فقط كافى است نورافكنى بيندازيم و عمق اين تيرگى هاى وحشتناك اما به ظاهر زيبا و پر جلوه و رنگارنگ را بنگريم.
 آيا اين سخن درست است كه: براى دوام و پايدارى عشق بايد قبل از ازدواج آن را تمرين نمود و آموزش ديد و تنها راه آن، گسترش روابط دختر و پسر است؟
در همين زمينه يكى از روان شناسان مى گويد:
وقتى راجع به آموزش صحبت مى كنيم، بايد بگوييم كه هر آدمى در تجربه ى اوّلش شايد به تمام نكته هاى مثبت نرسد; زيرا از پختگى لازم برخوردار نيست. افراد ممكن است تجربه هاى عشقى داشته باشند و اشتباه كنند; زيرا شايد سوژه ى عشقشان را اشتباه انتخاب كرده اند. شايد اشتباه از خودشان باشد ... اگر عشق اول بچه گانه يا اشتباه بود، عشق بعدى بايد باعث شادى و رضايت شود، نه اين كه از دفعه ى قبل بدتر باشد. خيلى از عشق ها تمرين عشق است; بنابراين هر عشقى الزاماً نبايد به ازدواج منتهى شود.[15]
 با توجه به مطالب پيش گفته بسى روشن است كه ترويج روابط دختر و پسر، عشق و محبّت راستين و شادى بخش را به وجود نمى آورد.
عشقى را مى توان خود شكوفايى، تبلور اراده، ابراز هويّت و حالتى از تكامل ناميد كه برخاسته از علاقه و تعهّدِ عميق باشد; نه اين كه در پس جذّابيت هاى ظاهرى و زيبايى هاى جسمانى به وجود آيد. اين روان شناس در ادامه ى اظهار نظرهايش اذعان مى دارد:
اگر تنها يك شور جنسى باشد و اراده و تعهّد در آن نقش نداشته باشد، تبديل به دوست داشتن هاى متعدّد و بدون فايده مى شود.[16]
چگونه از تجربه هاى عشقىِ متعدّد و ناكام كه به سبب بى تعهّدى و يا كم رنگ شدن جذّابيت هاى ظاهرى، رها شده اند، عشقى عميق و برخاسته از تعهّد به وجود مى آيد؟ از كجا معلوم، سرنوشت اين عشق نيز همانند عشق هاى قبلى نباشد؟ پس به كدام عشق مى توان اعتماد نمود؟
ايشان مى گويند:
اين حالت (پيدايش عشق و دوستى) معمولا زمان بلوغ كه هنگام بيدار شدن جسم است، بيش تر اتفاق مى افتد. و در رابطه با ترديد (در عشق) مى توانم معيارهاى جهانى را بگويم; سبك هاى شورانگيز يا بازى گوشانه كه تعهّد كمترى در آن ها ديده مى شود; بر خلاف تصور عمومى، در پسرها بيش تر است. ... يكى از دلايل ترديد در پسرها اين است كه آن ها بيش تر جذب جذّابيت هاى ظاهرى مى شوند و وقتى جذّابيت ها كم رنگ تر شوند، با مشكل مواجه مى شوند.[17]
با اعتراف به اين كه در اين نوع عشق ها جذّابيت هاى ظاهرى و غريزه ى جنسى، نقش مهمّى ايفا مى كند، چگونه مى توان آن را سنگ بناى زندگى قرار داده، جوانان را به اين وادى سوق داد و آن ها را به تجربه هاى عشقى تشويق نمود كه جز هيجان هاى بى اساس و فشارهاى روحى و روانى ارمغانى به بار نمى آورد.
اگر پسر يا دخترى گرفتارِ نظر بازى و تنوّع طلبى شود، هيچ گاه طعم شيرين آرامش و شادى و رضايت را در زندگى نخواهد چشيد.
آنچه مهم و ضرورى است، تبيين راه هاى شناختِ صحيح از طرف مقابل براى رسيدن به تفاهم و همسانى هر چه بيش تر و بررسى تعهّد و عوامل مؤثّر در تداوم آن است.
بدون ترديد، آنچه بعد از همسانى هاى لازم مى تواند در مقابل وسوسه هاى هوس انگيز، تعهّد عميق ايجاد كند، ايمان و صداقت و معنويات است كه مورد غفلت قرار گرفته است.
دوام علاقه و دوستى ميان اشخاص، به معرفت و صداقت و دورى از منافع فردى و گذشت و رها نمودن كبر و غرور باز مى گردد; كه مطمئن ترين راه دست يابى به اين فضايل اخلاقى، تمسّك به معنويت و معرفت است.
«عشق; علاقه و تمايل انسان را به خارج از وجودش متوجه مى كند، وجودش را توسعه داده و كانون هستى اش را عوض مى كند و به همين جهت، عشق و محبت، يك عامل بزرگ اخلاقى و تربيتى است; مشروط بر اين كه خوب هدايت شود و به طور صحيح مورد استفاده قرار گردد.»[18]
نكته ى ديگرى كه در تداوم عشق نقش مؤثّرى دارد، شناخت دقيق افراد از روحيات و علايق يك ديگر است كه در بخش هاى آينده بدان خواهيم پرداخت.
 مگر در عرفان اسلامى مطرح نشده كه «عشق زمينى» پيش درآمد «عشق الهى» است؟[19] پس چرا از عاشق شدن دخترها و پسرها جلوگيرى شده، از آن منع مى شود؟!
دكتر سروش در لزوم ترويج عشق زمينى مى گويند:
 «اين جا در عشق زمينى، سكوى پرش هست.»[20]
 اين كه گفته مى شود «عشقِ مجازى» پيش درآمد «عشق حقيقى» است، به اين معنا نيست كه اين عشق هاى نامشروع ميان دختر و پسرِ نامحرم و بيگانه مقدمه ى عشق حقيقى است.
عشق حقيقى، رسيدن به كمال و وصول به معشوق حقيقى و ازلى است. و بديهى است با غوطهور شدن در هوى و هوس و شهوت حيوانى كه مورد غضب پروردگار است، نمى توان به عشق حقيقى دست يافت.
آنچه مقدّمه و پل عشق حقيقى به حساب مى آيد، عشق مجازى است نه «عشق جنسى و حيوانى.»
در عرفان اسلامى، عشق را به عشق حقيقى و مجازى تقسيم كرده اند و عشق مجازى را به «عفيف و حيوانى»; عشق عفيف، به عشقى گفته مى شود كه مبدأ آن شباهت و همسانى نفس عاشق با نفس معشوق در جوهر و ذات او باشد. بيش تر اهتمام عاشق به روش هاى معشوق و آثارى است كه از نفس وى صادر مى گردد. اين عشق است كه نفس را نرم و پرشوق و وجد قرارمى دهد. رقّتى ايجاد مى كند كه عاشق را از آلودگى هاى دنيايى بيزار مى گرداند.
عشق حيوانى، عشقى است كه منشأ آن، شهوت جوانى و طلب لذّت و كام جويى بوده، بيش ترين عامل جذب و كششِ عاشق، شكل و شمايل و حسن و زيبايى معشوق است و جذّابيت هاى جسمانى و ظاهرى در آن، نقش اساسى را بازى مى كند. اين عشق ناشى از استيلاى نفس امّاره بوده، بيش تر اوقات همراه با فجور، مفاسد و انحرافات اخلاقى است.[21]
عشقى كه گويند پل عشق حقيقى است، از قسم اول است (البته آن هم در بستر مشروع خود); زيرا كسى كه طالب قرب الهى است نمى تواند با پيمودن راهى كه مورد قبول او نيست، به اين مقام دست يابد.
پس عشقى كه ناشى از حسن ظاهرى نبوده، از شهوت و شوق جنسى دور باشد، پيش درآمد عشق حقيقى است كه با وصال تغيير مى كند و مقاصد معنوى و روحانى خود را دنبال كرده، نقايص معشوق هاى مادّى را براى انسان، واضح مى نمايد و به فرموده ى «خواجه نصير»:
در عشق عفيف، فرد از شهوات دور شده و از مشغله هاى دنيايى، جز فكر معشوق فارغ شده و تنها دغدغه اش رضايت اوست. اگر چنين عشقى براى كسى حاصل شود، روى آوردن به معشوق حقيقى برايش آسان تر از ديگران است; زيرا نيازى به اعراض و دل كندن از ساير تعلّقات ندارد[22].
در توضيح فرق ميان عشق مجازى و عشق جنسى در عرفان اسلامى، از بيان استاد «شهيد مطهرى» مدد مى جوييم:
عشق، اوج علاقه و احساس است، و اين احساس ها دو نوعند كه يكى آثار نيك و سازنده دارد و ديگرى كاملاً آثار مخرّب. برخى احساسات از مقوله ى شهوت و مخصوصاً از شهوت جنسى است ... و افزايش و كاهش آن، بستگى زيادى به فعّاليت فيزيولوژيكى دستگاه تناسلى و سنّ جوانى دارد و با پاگذاشتن به سن از يك طرف و اشباع و افراز از طرف ديگر، كاهش مى يابد و منتفى مى گردد.
جوانى كه از ديدن رويى زيبا به خود مى لرزد و از لمس دستى ظريف به خود مى پيچد، بايد بداند چيزى جز جريان مادّى و حيوانى در كار نيست. اين گونه عشق ها به سرعت مى آيد و به سرعت مى رود; قابل اعتماد و توصيه نيست; خطرناك است; فضيلت كش است. تنها با كمك عفاف و تقوا و تسليم نشدن در برابر آن است كه آدمى سود مى برد; يعنى خود اين نيرو انسان را به سوى هيچ فضيلتى سوق نمى دهد; اما اگر در وجود آدمى رخنه كرد و در برابر نيروى عفاف و تقوا قرار گرفت و روح، فشار آن را تحمّل كرد ولى تسليم نشد، به روح قوّت و كمال مى بخشد.[23] انسان آن گاه كه تحت تأثير شهوات خويش است، از خود بيرون نرفته است. شخص يا شىء موردِ علاقه را براى خودش مى خواهد و به شدّت مى خواهد، اگر درباره ى معشوق و محبوب مى انديشد بدين صورت است كه چگونه از وصال او بهره مند شود و حدّاكثر تمتّع را ببرد. بديهى است كه چنين حالتى نمى تواند مكمّل و مربّى روح انسان باشد و روح او را تهذيب نمايد.
از اين جاست كه امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
دل هايى كه از ياد خدا غافل شده اند، گرفتار عشق هاى زمينى و باطل مى شوند.[24]
اما نوع ديگرى از احساسات (در آدمى است) كه از لحاظ حقيقت و ماهيت، با شهوت مغاير است، كه آن را عاطفه و رحمت مى ناميم ... و انسان تحت تأثيرِ عواطفِ عالى، محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پيدا مى كند ... و آماده است خود را فداى خواسته هاى او كند; اين گونه عواطف، صفا و صميميت و لطف و رقّت و از خود گذشتگى به وجود مى آورد ...[25]
اين نوع احساسات است كه اگر به اوج برسد، آثار نيكى بر آن مترتّب است; چون: تلاشِ خستگى ناپذير در راه هدف، تلطيف عواطف، تكميل نفس و پرورش روح، تمركز نيروها و از بين بردن حصار خود پرستى.[26]
اين نوع عشق، پايدار است و با وصال، تيزتر و تندتر مى شود; بر خلاف نوع اول كه ناپايدار است و وصال، مدفن آن به شمار مى آيد.[27]
«موريس مترلينگ» نيز در تأييد ناپايدارى عشق جنسى و تفاوت آن با عشق حقيقى مى گويد:
شما با ديدن يك روى دل آرام، فريفته ى صاحب آن صورت مى شويد. گر چه اين عشق ممكن است به عشق حقيقى مبدّل شود، اما غالباً اين عشق با وصل معشوق پايان مى يابد; چون عشقِ كششى است، كشش تا به هنگامى است كه به وصل مى رسد. اگر حقيقتى در لفاف اين مجاز نباشد، پس از وصل، آن كشش تمام شده است; زيرا وصل، آخر و سرانجام كشش است و نقطه ى مشخّص دارد; اما حقيقت، انتها ندارد. وقتى كشش به سوى حقيقت و براى رسيدن به آن يافت شد، تا ابد ادامه پيدا مى كند; هر قدر دايره ى آرزوهاى شما بزرگ باشد، عشقى كه نصيب شما مى شود بزرگ تراست.[28]
نكته اى كه در پايان بايد تذكر داد اين است كه عرفا كه مى گويند: عشق مجازى تبديل به عشق حقيقى، يعنى عشق به ذات احدّيت مى گردد، زمانى است كه عشق با تقوا و عفاف و صبر و تحمّل همراه شود تا زمينه ى آماده سازى و تكامل روح گردد. البته نبايد فراموش كرد كه اين نوع عشق، با همه ى فوايدى كه در شرايط خاص احياناً به وجود مى آورد، قابل توصيه نيست و از اين نظر مانند مصيبت است كه اگر بر كسى وارد شود و او با نيروى صبر و رضا با آن مقابله كند، مكمّل و پاك كننده ى نفس است، اما مصيبت، قابل توصيه نبوده، نمى توان به اين بهانه براى ديگران مصيبت ايجاد نمود.
«راسل» در اين جا سخن با ارزشى دارد و مى گويد:
رنج براى اشخاص واجد انرژى، چون وزنه ى گران بهايى است. كسى كه خود را كاملا سَعادتمند مى بيند، جهدى براى سعادت بيش تر نمى كند; اما گمان نمى كنم اين امر بتواند بهانه اى باشد كه ديگران را رنج بدهيم تا به راه مفيدى قدم نهند.[29]
حال بايد ديد در ميان اين همه مدّعيان عشق و دوستى، آيا عشقى عفيف و پاك و به دور از جاذبه ى جنسى پيدا مى شود يا اوّلين چيزى كه در عشقِ رايج يافت مى شود، حيرت و شيفتگى از خط و خال است و بس. چه بسيار دختران و پسرانى كه در دوران دوستى، تحت تأثير جاذبه هاى ظاهرى و آمال ذهنى، شيفته و واله طرف مقابل خود شدند; اما همين كه در طول زندگى با خصوصيات اخلاقىِ هم، آشناتر گرديدند و در سختى ها آزموده شدند، همه ى آن دوستى ها و محبت ها از ميان رفته و اساس زندگى از هم پاشيده شده و يا زندگى شان تنها، معركه اى براى تحمّل يك ديگر شده است.
 آيا عشق، امرى ناپسند و مذموم است؟ جايگاه آن در عرفان اسلامى چيست؟
به نظر مى رسد عشق عرفانى مساوى با محروميت دنيايى و انزواطلبى است و «اگر عاشق خدا هم باشى، به او نمى رسى تا بميرى.[30]
 در فرهنگ اسلامى، عشق و عاشقى امرى ناپسند و مذموم نبوده، بلكه ـ همان گونه كه در آغاز بحث عشق ذكر شد - مايه ى نشاط و شادابى و تداوم زندگى است، اما در بستر مناسب خود. عشق حقيقى سرچشمه ى جوشان حيات است; نه اين كه مساوى با حرمان و هجران و انزواطلبى باشد. خواجه نصير در اين باره مى گويد:
عشق، به محبت شديد گويند و هر چه ادراك بالاتر باشد، عشق شديدتر است و ادراك كامل، جز با وصول و رسيدن تام و كامل، حاصل نمى شود و عشق كامل جز با وصول كامل ميسّر نيست. پس عشق حقيقى، آن ابتهاج و شور و سرورى است كه از تصوّر حضورِ معشوق به انسان دست مى دهد.[31]
عاشق كسى است كه دل را از هر چه غير اوست، خالى نموده، آن را حرم امن حضرت دوست قرار دهد.[32]
عارف عاشق در عين برخوردارى از نعمت هاى دنيا، دلبسته ى آن ها نشده، تنها هدف او جلب رضايت الهى و وصول به مقام قرب اوست. رسيدن به اين مراحل، در همين دنيا ممكن و شدنى است و عارف واصل با رسيدن به مقام قرب حق، هميشه احساس حضور نموده، به آرامش و خوش بختى واقعى دست مى يابد، و عارفان راستين و علماى بزرگ شاهدى صادق بر اين مدعايند.
بنابراين، پاك نمودن جامعه از هوى و هوس و دورى گزيدن از كوير تشنه ى شهواتِ اشباع نشدنى و دريا صفت، مجال و امكانِ ايجاد رابطه اى دل انگيز و معنوى را ايجاد مى نمايد، تنها انسان است كه استعداد عشق ورزيدن را دارد و مى تواند رابطه ى جنسى را به رابطه اى روحى و معنوى تبديل نموده، وابستگى را از حدّ تأمينِ نياز جسمى، به مرتبه ى وابستگى روحى و روانى ارتقا دهد و همان عشقى را توليد كند كه مايه ى هنر و حماسه و ادب و فرهنگ بشرى بوده است، همان عشقى كه در زبان حكماى اسلامى، به عشق مثالى و عشق عفيف و به قول دانشمندان غربى، رمانتيك و عشق افلاطونى و عشق معنوى خوانده شده است:
... اين حقيقت است كه هر چه موجود انسانى از حالت اوّليه ى حيوانى خود دورتر مى شود، عشق او روحانى تر مى شود.[33]
2. آرامش روانى و كاهش التهاب ها
 بگذاريد دختران در مدارس، آماده ى زندگى، عشق و ازدواج شوند; از تحميل ها دست برداريد; يك مشت دختر افسرده و پسر عقده اى تحويل ندهيد; اين نسل را خراب نكنيد و رابطه ى دختر و پسر را نابود نكنيد.[34]
 با توجّه به قدرت و دامنه ى نفوذ عاطفى زن و مرد بر يك ديگر و نقش حسّاس آن دو در تأمين نياز طبيعى و غريزى، در مى يابيم كه تأثير پذيرى آن دو، چنان شديد و وسيع است كه گاهى مجراى صحيح عقل و خرد را به انحراف مى كشاند; به ويژه زمانى كه آتش شهوت شعلهور گردد.
اين تأثير شگرف در زن، جلوه گرى خاصّى دارد و بر عواطف و احساس مرد بسيار نافذ است، تا بدان جا كه ناخواسته آنان را در جهت اميال عاطفه آميز و هوس آلود سوق مى دهد.
حال اگر در سطح جامعه و كوچه و خيابان، جاذبه هاى جنسى رواج يابد و دختر و پسر روابطى آزاد و مستمر داشته باشند، جلوه گرى هاى ذاتى و طبيعىِ موجود در برخورد و رفتار و حالات دختران، موجب جلب توجّه پسران و مردان شده، انحراف اذهان و آشفتگى فكر و دل آن ها را در پى دارد.
در اين ميان دختران ضربه پذيرتر بوده، دائماً به فكر جلوه گرى و دلبرى اند و پسران نيز در آن دام گرفتار مى گردند و به قول خانم دكتر «سعداوى»:
چه بسيار دخترانى كه به سبب شوق و دست يابى به نشانه هاى مقبول زيبايى و زنانگى به اختلالات روانى دچار مى شوند. گمان و تصوّر چنين دخترانى آن است كه زندگى و آينده ى آن ها به اندازه ى بينى و يا خميدگى مژه هاى آنان بستگى دارد، تا آن جا كه حتّى يك ميلى متر كوتاهى طول مژه نيز مى تواند به يك مسئله ى جدّى و بحرانى در زندگى تبديل شود[35].
«ويل دورانت» گويد:
زنى كه عاشق شد و معشوق خود را از دست داد، ممكن است اين گم شده برايش جبران ناپذير باشد. او روح خود را به تصوير خاصّى پيوسته است و هر جا برود خاطراتش او را دنبال خواهند كرد.[36]
و در اين ميان، خسارتهاى جبران ناپذيرى بر روح و روان او وارد مى شود و بدون ترديد، روابط كنترل شده و ضابطه مند، اين التهاب ها را كاهش مى دهد و دختر و پسر با آرامش و اطمينان خاطر بيش ترى به دنبال تحصيلات و اهداف بلند زندگى خويش گام برمى دارند.
اما نبودن حريم ميان زن و مرد و آزادى در معاشرت هاى بى بند و بار، هيجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى مى بخشد و تقاضاى سكس را به صورت يك عطش روحى و يك خواست اشباع نشدنى در مى آورد.
غريزه ى جنسى، غريزه اى نيرومند و عميق و دريا صفت است و هر چه بيش تر اطاعت شود، سركش تر مى گردد; هم چون آتشى كه هر چه به آن بيش تر خوراك بدهند شعلهورتر مى شود.[37]
در گذشته پادشاهان بسيارى حرم سراهاى گسترده داشتند; اما هيچ گاه حسّ تصرّف و تملّك زيبارويان در وجود آنان اشباع نشد.
در دوران جديد، به بركت فرهنگ غرب، براى كسى كه يك صد هزارم آن ها امكانات داشته باشد، ميسّر است كه به اندازه ى آن ها از جنس زن بهره كشى كند.
در نتيجه، روح بشر فوق العاده تحريك پذير است و اشتباه است كه گمان كنيم تحريك پذيرىِ روح بشر محدود به حدّ خاصى است و از آن پس آرام مى گيرد.
هيچ مردى از تصاحب زيبارويان و هيچ زنى از متوجه كردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره هيچ دلى از هوس سير نمى شود. و از طرفى تقاضاى نامحدود، خواه ناخواه انجام ناشدنى و هميشه مقرون به نوعى احساس محروميّت و دست نيافتن به آرزوها است و به نوبه ى خود منجر به اختلالات روحى و بيماريهاى روانى مى گردد كه امروزه در دنياى غرب بسيار به چشم مى خورد.[38]
نكته ى ديگر آن كه، اگر در كوچه و خيابان، دلبرى مرسوم گردد و جلوه گرى، هنرِ دختران محسوب شود و در روابط دختر و پسر تجاذب و دل بندى به ميان آيد، دخترانى كه از زيبايى لازم برخوردار نيستند، در فشار و استرس بسيار قرار مى گيرند و هميشه احساس كمبود و حقارت مى نمايند.
 اگر اين گونه روابط، سبب افزايش التهاب ها و خدشه دار شدن بهداشت روانى مى شود، پس چگونه با اين كلام علما سازگار است كه مى گويند:
«انسان نسبت به هر چيزى كه منع شود، حريص تر مى گردد.» بايد روشن شود كه اين منع و محدوديت، چه لزومى دارد و يا اگر لازم است تكليف حرص و حسّاسيّت كاذبى كه ايجاد مى شود چيست؟[39]
 در ابتدا بايد گفت، اگر بخواهيم بر طبق برداشت پرسش كننده عمل كنيم، بايد همه ى قوانين محدود كننده، اعم از قوانينِ مذهبى و اجتماعى و قوانين رايج كشورى را برداريم; زيرا هر قانونى نوعى محدوديت و حسّاسيّت ايجاد مى كند و شخص را نسبت به آن چه منع شده; حريص تر مى سازد.
به نظر مى رسد كه با اندك مراجعه به عقل و خرد نمى توان به اين نظريه ملتزم شد; زيرا نتيجه ى آن، چيزى جز از بين رفتن نظام اجتماعى و زندگى فردى نيست. در زمينه ى مسائل اخلاقى و رفتار جنسى نيز برداشتن مرزهاى دينى و خانوادگى چيزى جز فساد و فحشا به ارمغان نمى آورد.
در ميان سردمداران اين نظريه، در قرون اخير به «زيگموند فرويد» و «برتراندراسل» بر مى خوريم; راسل معتقد است: اثر معمولى تحريم عبارت است از يك حسِّ كنج كاوى عمومى[40] و فرويد قائل است كه: ناكامى ها به طور عام، معلولِ قيود اجتماعى است; چرا كه سركوب غرايز موجب اختلالات روانى و بيمارى هاى روحى مى گردد.[41]
در نقد اين دو نظريه، به پاسخ استاد شهيد «مرتضى مطهرى» اشاره مى كنيم:
درست است كه ناكامى ها، به خصوص ناكامى هاى جنسى، عوارض وخيم و ناگوارى دارد و مبارزه با اقتضاى غرايز در حدودى كه مورد نياز طبيعت است غلط است; ولى برداشتن قيود اجتماعى، حلاّل مشكلات نيست; بلكه بر آن مى افزايد. در مورد غريزه ى جنسى و برخى غرايز ديگر، برداشتن قيود، عشق واقعى را مى ميراند و طبيعت را هرزه و بى بند و بار مى كند. اتّفاقاً در اين موارد، هر چه عرضه بيش تر گردد، هوس و ميل به تنوّع افزايش مى يابد و به گفته ى خود راسل (در كتاب زناشويى و اخلاق)، عطش روحى در مسائل جنسى غير از حرارت است; آن چه با ارضا تسكين مى يابد حرارت جسمى است نه عطش روحى. آزادى در مسائل جنسى، موجب شعلهور شدن شهوات به صورت حرص و آز مى گردد و اين همان هوس است كه ارضا شدنى نيست و سيرى ناپذير است و اشباع آن از راه فراوانى و آزاد گذاشتن، غير ممكن است و درست مثل آن است كه بخواهند آتش را با هيزم سير كنند.
اشتباه امثال فرويد و راسل در آن است كه پنداشته اند تنها راه رام كردن غرايز (از جمله غرايز جنسى)، ارضا و اشباع بى حدّ و حصر آن ها از طريق آزادى مطلق است; آن هم به اين معنا كه به مرد و زن اجازه ى هرگونه جلوه گرى، معاشرت و تماس داده شود، بدون توجه به اين نكته، چنين آزادى مطلقى و رها كردن آن ها و تسليم شدن و در معرض تحريكات و تهيّجات در آوردن، آن ها را ديوانه مى سازد و چون امكان برآورده شدن كامل و تمام خواسته ها و انتظارات فردى هر شخص وجود ندارد، در نتيجه اين غرايز با وضعى بسيار بدتر سركوب مى شوند و توليد عقده هاى روانى مى كنند.[42]
پس گرچه برخى از ممنوعيّت هاى جنسى، در روابط اجتماعى زن و مرد ممكن است عوارض روانى و رفتارى ايجاد كند، اما برداشتن ممنوعيّت هاى قانونى و مشروع و دادن آزادى بى حدّ و مرز، عوارضِ بسيار خطرناك تر از آن توليد مى كند و در اين باره بهترين شاهد مثال، اوضاع وخيم و ناهنجار جوامع غربى و غرب زده است. آيا در جوامع غربى با برداشتن پرده ى شرم و حيا از مسائل جنسى و دادن آزادى هاى بى حدّ و مرز توانسته اند اين مشكلات را حل كنند؟ سال هاست كه مغرب زمين چه در تصوير و فيلم و مجلّه هاى مبتذل و چه در لباس، روز به روز اعضاى محرّك غريزه ى جنسى را آشكارتر ساخته است; اما مى بينيم برخلاف اين فرضيه، روز به روز آتش اين غريزه برافروخته تر شده است.
غريزه ى جنسى از اين نظر تا حدودى شبيه به اعتياد است. ممكن است كسى تصوّر كند علّت اشتياق معتادان به موادّى مثل ترياك و هرويين اين است كه اين مواد ناياب است و به مقدار بسيار كم در دسترس معتادان قرار مى گيرد; بنابراين براى ريشه كن كردن اعتياد بايد هرويين را به مقدار زياد در دسترس معتادان قرار داد. اين فرضيه به ظاهر عاقلانه به نظر مى رسد، اما در عمل نتيجه اش اعتياد و وابستگى بيش تر معتاد به مواد مصرفى و افزايش مقدار موادى است كه در هر روز مصرف مى كند و آن قدر هر روزه بر مقدار آن مى افزايد كه جان او در معرض نابودى قرار مى گيرد.
پس تنها محدوديّت ها نيست كه بر حرص و ولع انسان مى افزايد; بلكه دعوت ها و تحريك ها و عرضه شدن ها هم، بر ميزان عطش نفسانى و شعلهور ساختن آتش هوى و هوس مى افزايد.
و اگر فرض كنيم حرف اين مدعيان درست بوده، تنها راه حل اين حسّاسيّت، آزادىِ مطلق روابط دختر و پسر است و بايد همه ى مرزها را از ميان برداشت، در چنين فضايى، مسئله ى جنسى يكى از دغدغه هاى اصلى انسان مى شود و بسيارى از توان و نيروى او را به خود اختصاص مى دهد و او را از مسير اصلى زندگى باز مى دارد و بزرگترين مشكل همين است كه آدمى در زندگى براى حلّ مسئله ى جنسيت، همه ى حقايق ديگر عالم و همه ى وظايف و اهداف خويش را فراموش كند تا مشكل غريزه ى جنسى را حل نمايد. ما انسان را بزرگ تر از آن مى دانيم كه غمى جز مسئله ى تن و جنسيّت خود نداشته باشد. اين نوع راه حل دقيقاً انحطاط انسان است. كدام مسئله براى انسان بزرگ تر و مهم تر از اين است كه انسان به غير از غريزه ى جنسى مسئله ى ديگرى نداشته باشد؟ خواه آن را حل كرده و خواه حل نكرده باشد؟ چرا بايد چنين بهاى گزافى براى حلّ اين مسئله بپردازيم؟[43]
3. استوارى اجتماع
 دليل ديگرى كه قائلين به روابط آزاد به آن تمسك مى جويند، بحث رشد و تعالى جامعه در سايه ى روابط آزاد است تا دغدغه هاى ذهنى جوانان رفع شده، امكان پيشرفت براى زنان ميسّر گردد.به عنوان مثال گفته مى شود:
دختر و پسر به دوستانى از جنس مخالف احتياج دارند و جدا كردن آنان از يك ديگر اثرات نامطلوبى بر فرد و جامعه دارد و امكان پيشرفت را كم مى كند.[44]
خانم «مهرانگيزكار» در گفت و گويى بيان داشته است:
پيش از انقلاب جاذبه ى فعّاليّت هاى سياسى ـ اجتماعى براى زنان بيش تر بود، ولى بعد از انقلاب برنامه ى جداسازى زن و مرد و تأكيد بر نقش خانگى زنان، اعتماد به نفس زنان را از آن ها گرفت.[45]
 اما با توجّه به اهمّيّت حفظ و سلامت جامعه و استوارى اجتماع، به صراحت مى توان گفت: اگر بهره مندى ها و تحريك هاى جنسى از محيط خانه به بيرون كشيده شود و به جاى آن كه جوانان در محل درس و شغل خويش به كارهاى مربوط به آن بپردازند، متوجّه يك ديگر شوند، وقت بسيارى تلف شده، فرصت جوانى و نشاط و شادابى روحى آنان به هدر مى رود. ترويج روابط آزاد جنسى موجب فلج كردنِ نيروى اجتماع است[46] و جهان امروز، به نام آزادى زن و و به عبارت صريح تر، «آزادى روابط جنسى» روح جوانان را سخت فاسد كرده است و به جاى اين كه اين آزادى به شكفتن استعدادها كمك كند، به گونه اى متفاوت با قديم، نيروها و استعدادهاى انسانى را هدر داده است و مى دهد.
زن از كنج خانه بيرون آمده، اما به كجا رو آورده است؟ به سينماها، كنار درياها، حاشيه ى خيابان ها، مجالس شب نشينى! زن امروزى به نام آزادى خانه را خراب كرده است، بدون اين كه مدرسه يا جاى ديگرى را آباد كرده باشد.[47]
مرحوم جلال آل احمد در كتاب غرب زدگى مى گويد:
از واجبات غرب زدگى، آزادى دادن به زنان است ... و از آن، تنها اجازه ى تظاهر و خود نمايى داديم; يعنى زن را كه حافظ سنّت و خانواده و نسل و خون است به ولنگارى كشيده ايم; به كوچه آورده ايم; به خود نمايى و بى بند و بارى وا داشته ايم كه سر و روى را صفا بدهد و هر روز ريخت يك مُد تازه را به خود ببندد و وِل بگردد. ... ما در كار آزادى صورى زن، سال هاى سال پس از اين هيچ هدفى و غرضى جز افزودن به خيل مصرف كنندگان پودر و ماتيك محصول صنايع غرب نداريم.[48]
اسلام با حضور مفيد زن در اجتماع موافق است تا با حفظ شؤون و شخصيّت، به عنوان يك انسان داراى تفكّر، همچون مردان در عرصه هايى كه مطابق با روحيّات و استعدادهاى اوست فعّاليت نمايد; نه مانند يك كالاى تجارى كه حتّى حضور او در جامعه و اداره ها و فروشگاه ها تنها به منظور استفاده از ابزار جنسى و تحريك شهوانى باشد. در اين باره مرحوم دكتر «شريعتى» مى گويد:
سرمايه دارى زن را چنان ساخت كه به دو كار بيايد: يكى اين كه جامعه هنگام فراغت، به سرنوشت اجتماع، به استثمار، به آينده ى خشك و پوچ و بى هدفى كه بورژوازى براى او ساخته است نينديشد و نپرسد چرا كار مى كنم؟ و چرا زندگى مى كنم؟ از طرفِ كه و براى چه كسى اين همه رنج مى برم؟
زن به عنوان ابزار سرگرمى و به عنوان تنها موجودى كه جنسيّت و سكسوآليته دارد به كار گرفته شده تا نگذارد كارگر و كارمند و روشن فكر در لحظات فراغت به انديشه هاى ضد طبقاتى و سرمايه دارى بپردازد. ... و (هنر نيز بر اساس سفارش سرمايه دارى) زيبايى و روح و احساس و عشق را به سكس تبديل كرد و فرويديسم بازارى و سكس پرستىِ بسيار پستِ مبتذل را به عنوان فلسفه ى علمى و زيربناى انسان و ... واقعيت گرايى در آورد.
... و ديگر اين كه زن را فقط به عنوان موجودى كه سكسوآليته (جنسيت) دارد، در تبليغ كالا به كار گرفت ... اين چنين بود كه (در غرب) زن كه داراى مقامى بسيار بزرگ و متعالى از نظر الهام و احساس و هنر بود، به شكل ابزارى در آمد براى استخدام در هدف هاى اقتصادى و اجتماعى و تغيير تيپ جامعه و نابود كردن ارزش هاى متعالى و اخلاقى و تبديل كردن يك جامعه ى سنّتى، يا معنوى و اخلاقى و يا مذهبى، به جامعه ى مصرفى و پوچ.[49]
اروپا مى خواهد جامعه ى شرق را تغيير بدهد كه هم مِس و تاسِمان (سرمايه) را غارت كند و هم بر انديشه و احساسمان سوار شود ... و هم شعور و شناخت و اصالت اراده و ارزش هاى انسانى مان را نابود كند. پس بايد قبلا از خود تخليه شويم و همه ى ارزش هاى انسانى را فراموش كنيم و همه سنّت هايى را كه ما را بر پاهاى خودمان نگاه مى داشت، از دست بدهيم. در خود بشكنيم و خالى از ذهنيّت، با روحى عاجز و فلج و بى محتوا به صورت ظرف هايى خالى در بياييم; به صورت مَشكى خالى و تشنه و نيازمندِ فرمان استعمار كه هر چه مى خواهد به درونش بريزد و به هر ترتيب كه اراده كند، به غارتش بپردازد.[50]
در جوامعى كه روابط آزاد و التهاب هاى جنسى حاكم است، دست هاى استعمارگر با استفاده از صفات روحى و شخصيّتىِ زن كه ميل به خودنمايى و محبوبيّت و جلوه گرى دارد، او را به كالايى براى كام جويى بيش ترِ مردان و تبليغ محصولات تجارى تبديل نموده است كه در اين ميان بيش ترين خسارت را زنان مى بينند و على رغم هياهوى بسيار غرب، بيش تر زنان از دست يابى به پُست ها و مسئوليّت هاى حساس محرومند. اسلام نه تنها با محدوديّت، زن را به ركود علمى و اقتصادى و شخصيّتى نكشانيده، بلكه در صدد آن است تا با تعديل روابط، حضور زن را هر چه مفيدتر نمايد و از جنبه هاى منفى آن بكاهد و به او كرامت و شخصيّت و احترام بخشد. آنچه موجب فلج كردن نيروى اجتماع است، آلوده كردن محيط كار به لذّت جويى هاى شهوانى است.[51] در جامعه اى كه دختران آن با جلوه گرى و آرايش و اصرار بر جلب توجّه مردان حضور يابند، از دقّت و سرعت و تمركز آنان كاسته شده، اثرهاى نامطلوبى بر فرد و جامعه ايجاد مى شود.
هر چه روابط دختر و پسر ضابطه مندتر شود و جامعه از تحريكات شهوانى و جلوه گرى هاى جنسى دور گردد، اجتماع سالم تر و پاك تر خواهد شد و افراد جامعه بهتر به كار خود رسيدگى كرده، جوانان در محيط كار و درس و دانشگاه راحت تر خواهند بود; در جوامع غربى نيز اگر در كنار صنعت و فن آورى و نظم كارى، مسائل جنسى تحت كنترل درآيد و از تهييج و تحريك آن جلوگيرى شود، به پيشرفت ها و موفّقيّت هاى بيش ترى خواهند رسيد.
حال آيا به راستى روابط آزاد و گسترش اختلاط، سبب پيشرفت جامعه است و تعديل و ضابطه مندى روابط، سبب عقب افتادگى و به هدر رفتن نيروى مفيد اجتماع است؟!
4. استحكام پيوند خانوادگى
 در گفت و گو با يكى از روان پزشكان آمده است:

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در سه شنبه 11 تير 1392


عبرت

 

در كتاب روضة الانوار صفحه 47 نوشته شده بود:
درزمان پيغمبر اكرم (ص ) رسم بود كه هر وقت مى خواستند عازم جهاد شوند، ميان هر دونفر از صحابه و ياران عقد اخوت و برادرى مى بستند تا به هنگام رفتن به جهاد، يكى ازآن دو در شهر بماند و رسيدگى به امورات زندگى خودش و برادرش را به عهده بگيرد وديگرى بدنبال مجاهده با كفار برود.
رسول خدا (ص ) در غزوه تبوك ميان سعيد بنعبدالرحمن و ثعلبه انصارى عقد برادرى بست . سعيد، در ملازمت پيغمبر به جهاد رفت وثعلبه هم در مدينه ماند و عهده دار كارهاى ضرورى خانواده او گرديد. ثعلبه هر روز مىآمد و آب و هيزم و ساير مايحتاج خانواده سعيد را مهيا ميكرد.
در يكى از روزها كهزن سعيد راجع به كار لازم خانه طبق معمول از پس پرده با او حرف مى زد، وسوسه نفس ،هوس خفته ثعلبه را بيدار نمود و با خود گفت مدتى است كه اين زن از پس پرده با توسخن مى گويد، آخر نظرى بيانداز و ببين در پشت پرده چيست ؟ و گوينده اين سخنان چهقيافه و شكلى دارد. ببين زن تو زيباتر است يا زن سعيد و ... خيالات شيطانى و هوسهاىنهانى چنان او را تحريك نمود كه قادر بر حفظ خويش نبود بهمين منظور جراءت بخود دادو پرده را كنار زد و ديد كه او زنى زيباست كه هاله اى از حجب و حياء رخسار او رااحاطه كره است .
ثعلبه با همين يك نگاه چنان دل از دست داد و بى قرار شد كه قدمپيش نهاد و به زن نزديك شد آنگاه دست دراز كرد كه او را در آغوش ‍ گيرد ولى در همانلحظه حساس و خطرناك زن فرياد زد و گفت (ويحك يا ثعلبه ) واى بر تو اى ثعلبه آياسزاوار است كه شوهر من در ركاب رسول خدا مشغول پيكار و جهاد باشد و تو در اينجاپرده ناموس برادر مجاهد خود را بدرى ؟!
اين سخن مانند صاعقه اى بر مغز ثعلبهفرود آمد، فريادى كشيد و از خانه بيرون رفت و سر به كوه و صحرا نهاد، ثعلبه در پاىكوهى شب و روز با پريشانى و بى قرارى و گريه و زارى مى گذرانيد، و پيوسته مى گفتخدايا تو معروف به آمرزشى و من موصف به گناهم ...
مدتها گذشت و او همچنان دربيابانها گريه و زارى مى كرد و عذر تقصير به پيشگاه خدا مى برد و طلب عفو و آمرزشمى كرد تا اينكه پيغمبر اكرم (ص ) از سفر جهاد مراجعت نمودند. وقتى سعيد به خانهآمد قبل از هر چيز احوال ثعلبه را پرسيد؟ زن سعيد ماجرا را براى او شرح داد و گفت : او هم اكنون در بيابانها با غم و اندوه و ندامت دست به گريبان است .
سعيد باشنيدن اين سخن از خانه بيرون آمد و براى جستجوى ثعلبه بهر طرف روى آورد. سرانجام اورا ديد كه در پشت سنگى نشسته و دست به سر گرفته و با صداى بلند مى گويد:
اى واىبر پشيمانى و اى واى بر شرمسارى واى واى بر رسوائى روزقيامت سعيد نزديك آمد. او رادر كنار گرفت و دلدارى داد و گفت : اى برادر برخيز با هم نزد پيغمبر رحمتٌ للعالمينبرويم شايد برايت چاره اى بينديشد.
ثعلبه گفت : اگر لازم است كه حتما به حضورپيغمبر شرفياب شوم بايد دستها و گردن مرا با بند بسته و مانند بندگان گريزپا بهخدمت پيغمبر ببرى .
سعيد ناچار دستهاى او را بست و طنابى در گرندش افكند وبدينگونه روانه مدينه شدند ثعلبه دخترى بنام حمصانه داشت چون خبر آمدن پدرش راشنيد، دوان دوان بسوى او شتافت ، همينكه پدر را با آن حالت ديد، اشك تاثر ازديدگانشفرو ريخت و گفت : اى پدر اين چه وضعى است كه مشاهده مى كنم ؟!
ثعلبه گفت : اىفرزند اين حال گنه كاران در دنياست ، تا شرمسارى و رسوائى آنها در سراى ديگر چگونهباشد.
همانطور كه مى آمدند از درِ خانه يكى از صحابه گذر كردند صاحبخانه بيرونآمد و چون از مطلب آگاه شد ثعلبه را از پيش خود راند و گفت دور شو كه مى ترسم بهواسطه خيانتى كه مرتكب شده اى به عذاب الهى گرفتار شوى برو تا شومى عمل تو به مننرسد همچنين با هر كس روبرو مى شد او را بيم مى داد و از خود مى راند تا اينكه بهحضور اميرالمؤ منين على (ع ) رسيد.
حضرت فرمود: اى ثعلبه نمى دانستى كه توجّهاتالهى نسبت به مجاهدان و جنجگويان راه حق از هركس ديگرى بيشتر است ؟ اكنون اين كارجز به وسيله پيغمبر تدارك نمى شود.
ثعلبه با همان وضع آمد و درِ خانه پيغمبرايستاد و با صداى بلند گفت : (المذنب المذنب ) گنه كار آمد، گنه كار آمد. حضرتاجازه دادند وارد شود و پس از ورودش پرسيدند: اى ثعلبه اين چه وضعى است ؟!
ثعلبهخلاصه اى از ماجرا را عرض كرد. حضرت فرمودند گناهى بزرگ و خطائى عظيم از تو سرزدهاز اينجا برو و با خدا راز و نياز كن تا ببينم چه فرمانى از طرف خدا آيد.
ثعلبهاز خانه پيغمبر (ص ) بيرون آمد و روى به صحرا نهاد در اين حال دخترش جلو آمد و گفت : اى پدر دلم سخت به حالت مى سوزد مى خواهم هرجا مى روى همراهت باشم ولى چون پيغمبرتو را از پيش خود رانده است من هم ديگر به تو نمى پيوندم .
ثعلبه در بيابانها مىناليد و روى زمين هاى داغ مى غلطيد و پى درپى ميگفت : خدايا همه كس مرا از پيش خودراندند و دست نا اميدى بر سينه ام زدند. اى مونس بى كسان ، اگر تو دستم را نگيرى كهدستم را بگيرد؟ و اگر تو عذرم را نپذيرى كه بپذيرد؟! چند روز بدين منوال در سوز وگداز بسر برد و چند شبى را به گريه و نياز به پايان آورد.
سرانجام هنگام نمازعصر پيك حق آمد و اين آيه روحبخش را بر حضرت ختمى مرتبت (ص ) خواند:
وَ الَّذينَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلااللّهُ وَ لَمْيُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ( 46)
يعنى نيكانكسانى هستند كه هرگاه كار ناشايستى از آنها سرزند خدا را بياد آورند و از گناه خودتوبه و استغفار كنند. كيست جز خداوند كه گناهان را بيامرزد؟ آنها كسانى هستند كه بركارهاى زشت خود اصرار نورزند زيرا به زشتى گناهان آگاهند.
جبرئيل امين عرض كرد: يا رسول اللّه ! خداوند مى فرمايد: از ما بخواه تا ثعلبه را بيامرزيم .
پيغمبراكرم (ص ) ، حضرت على (ع ) و سلمان رضواللّه عليه را به جستجوى ثعلبه فرستاد، درميان راه چوپانى به آنها رسيد. حضرت على (ع ) سراغ ثعلبه را از او گرفت شبان گفت : شبها شخصى به اينجا مى آيد و در زير اين درخت مى نالد.
حضرت اميرالمؤ منين (ع ) و سلمان رضوان اللّه عليه صبر كردند تا شب فرارسيد. ثعلبه آمد و در زير آن درخت دستنياز به سوى خداوند بى نياز دراز كرد و عرض كرد: خداوندا از همه جا محرومم اگر تونيز مرا برانى بكه روآورم . و چاره كار را از كجا بخواهم ؟!
در اين هنگام مولاىمتقيان على (ع ) گريست ، آنگاه نزديك آمد و فرمود: اى ثعلبه مژده مژده خداوند تو راآمرزيد و اكنون پيغمبر تو را ميخواند. آنگاه آيه شريفه ياد شده را كه راجع به توبهاو نازل شده بود،قرائت نمود. ثعلبه برخاست و همراه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) بهمدينه آمد و يكسر وارد مسجد پيغمبر (ص ) شدند،پيغمبر (ص ) مشغول نماز عشاء بود،حضرت امير (ع ) و سلمان و ثعلبه به نماز اقتدا كردند بعد از سوره حمد پيغمبر (ص ) شروع به قرائت سوره تكاثر نمود.
همينكه آيه اول را تلاوت فرمود (الهيكم التكاثر) شما را بسيارى مال و فرزند و غيره مشغول داشته . ثعلبه نعره اى زد و چون آيه دوم راقرائت فرمود (حتى زُرتم المقابر) تا آنجا كه به گور و ديدار اهل قبور رفتند. فريادبلندى زد و چون آيه سوم را شنيد (كلا سوف تعلمون ) آن چنين است كه بزودى خواهيددانست . ناله اى دردناك برآورد و نقش بر زمين شد.
بعد از نماز پيغمبر اكرم (ص ) دستور داد آب آوردند و بصورتش ‍ پاشيدند ولى ثعلبه بهوش نيامد و مانند چوب خشك روىزمين افتاده بود، چون درست ملاحظه كردند ديدند ثعلبه جان به جان آفرين تسليم كردهاست .
حضرت رسول (ص ) و صحابه از اين جريان متاءثر گرديدند و همگى گريان شدند. در اين موقع حمصانه دختر ثعلبه از جريان مطلع شد و به مسجد آمد و در حاليكه بشدتاشك ميريخت ، عرضكرد؛يا رسول اللّه من بواسطه اينكه شما پدرم را از خود دور ساختيداز او روى برتافتمو ملاقات و ديدار او را موكول به رضايت شما نمودم .اكنون كه اورا از گناهانى آمرزيده و در حاليكه شما از او راضى هستيد از دنيا رفته مى بينمبسيار خرسندم .
حضرت رسول (ص ) دختر پدر مرده را تسليت فرمود: سپس در مراسمتكفين و تشييع او شركت نمود و او را با كمال احترام بخاك سپردند...
من به درگاه تو با بار گناه آمدهام
 
شرمسارم زتو با روى سياه آمدهام
 
چشم پر اشك و دل خسته وبارسنگين
 
مستمندم به درخانه شاه آمدهام
 
آتش معصيتم شعله كشدبرآفاق
 
زير ابر كرمت من به پناه آمدهام
 
گرقبولم نكنى روى نمايم بهكجا
 
نه به دينجا زپى حشمت و جاه آمدهام
 
من بيچاره زفعل بد خودمنفعلم
 
شمرسارم زپى عذر گناه آمدهام
 
بار الها درى از رحمت خود بازنما
 
كه به شوق كرمت اين همه راه آمدهام
 
مذنب زار و حقيرم به درخانهدوست
 
پى پوزش به دوصد ناله وآه آمدهام
 
46- آل عمران : 135 .


نوشته شده توسط اسماعیل بامری در سه شنبه 11 تير 1392


محض خنده

 



نوشته شده توسط اسماعیل بامری در دو شنبه 10 تير 1392


نظام خانواده در اسلام

 نظام خانواده در اسلام

خانواده نخستين نهاد اجتماعي است كه در زندگي جمعي انسان شكل گرفته و مهم ترين نقش را در توسعه و رشد مراحل حيات بشر در امتداد تاريخ انسان از خود نشان داده است و از ابتدا تا فرجام زندگي، نسبت به ساير نهادهاي اجتماعي از ارزش و اهميت خاصي برخوردار بوده و خواهد بود.

 

مقدمه
اول ذي الحجه سالروز ازدواج مبارك امير المؤمنين علي علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است. آغاز اين زندگي مشترك در خانه اي ساده؛ اما پر از نور و مهر بود. ياد خدا چلچراغ خانة آنان بود و غير از جلب رضايت حق خواستة ديگري آنها را به خود مشغول نكرد. حضرت زهرا علیها السلام رازدار و كفو علي علیه السلام بود و علي علیه السلام پناهگاه و تكيه گاه فاطمه علیها السلام . اين خانوادة ساده و بي آلايش براي جهانيان ماية بركت شد و زيباترين گلهاي وجود در همان خانه پرورش يافت.
امام خميني قدس سرّه در توصيف اين خانه مي فرمايد:
«يك كوخ چهار ـ پنج نفري در صدر اسلام داشته ايم و آن كوخ فاطمه علیها السلام است، بركات اين كوخ چند نفري آن قدر زياد است كه عالم را از نورانيت پر كرده است، كوخ نشينان اين كوخ محقّر در مراتب معنوي آن قدر بالا بودند كه دست ملكوتيها هم به آ نها نمي رسد. جنبه هاي تربيتي اين كوخ آن قدر والا بوده است كه همة بركات بلاد مسلمين، خصوصاً در مثل بلاد ما، همه از بركات آنها است.»1
به همين مناسبت بنا داريم در طي سلسله مباحث و مقالاتي به موضوع نظام خانواده در اسلام بپردازيم، بدان اميد كه با الهام گرفتن از مباني نوراني قرآن و عترت خانواده اي موفق داشته و يا تشكيل بدهيم.


خانواده و اسلام
خانواده نخستين نهاد اجتماعي است كه در زندگي جمعي انسان شكل گرفته و مهم ترين نقش را در توسعه و رشد مراحل حيات بشر در امتداد تاريخ انسان از خود نشان داده است و از ابتدا تا فرجام زندگي، نسبت به ساير نهادهاي اجتماعي از ارزش و اهميت خاصي برخوردار بوده و خواهد بود. تأثير خانواده بر رشد، تعالي و شكوفايي افراد و جامعه به حدّي است كه هيچ انديشمندي آن را انكار نمي كند، از اين رو تمام صاحب نظران علوم انساني از ابتداي تاريخ دربارة خانواده توصيه هايي داشته اند.
اديان الهي نيز به جهت نقش مهم خانواده در اخلاق و معنويت انسانها، در اين زمينه آموزه هاي مهمي ارائه كرده اند و در همين راستا آخرين دين الهي؛ يعني اسلام، خانواده را از مهم ترين و ا ساسي ترين واحدهاي اجتماعي مي داند. كه بناي آن بر اُلفت، همدلي و خوشي استوار گشته و اين بنا محبوب ترين بناها در پيشگاه خداوند است كه روابط آن بر مودّت و رحمت پايه گذاري شده؛ لذا نهاد خانواده از منظر اسلام، داراي حيات و قداست ويژه اي است كه قابل قياس با هيچ نهاد اجتماعي ديگري نيست.
پيامبر صلی الله علیه و آله مي فرمايد: «مَا بُنِيَ بِنَاءٌ فِي الْإِسْلَامِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنَ التَّزْوِيج ؛2 در اسلام بنيادي نهاده نشده است كه نزد خدا از ازدواج محبوب تر باشد.»
منابع اسلامي به اين نكته تأكيد مي ورزند كه تشكيل خانواده، زمينه ساز رشد و كمال است و عزوبت، زمينه ساز انحطاط و عقب ماندگي. از پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است: «رَكْعَتَانِ يُصَلِّيهِمَا مُتَزَوِّجٌ أَفْضَلُ مِنْ رَجُلٍ عَزَبٍ يَقُومُ لَيْلَهُ وَ يَصُومُ نَهَارَهُ؛3 دو ركعت نمازي كه مرد متأهل مي خواند، برتر از (عمل) مرد مجردي است كه شبش را به عبادت و روزش را به روزه داري مي گذراند.»
با توجه به متون ديني، عمده آثاري را كه خانوادة سالم مي تواند در رشد و ارتقاي اعضا و پويايي جامعه ايفا كند، مي توان چنين بر شمرد:
1. خانواده، بهترين پايگاه تلاقي ويژگيهاي مكمل زن و مرد است، و اين پيوند مي تواند تعادل روحي و رواني را براي كليّة اعضا به ارمغان آورد و اين بهترين راه كسب توشه براي پيمودن مسير كمال است.
2. ارضاي صحيح قواي جنسي در خانواده، علاوه بر اينكه زمينه ساز سلامت جسم و روان است، سلامت اجتماعي و مصونيتهاي اخلاقي جامعه را نيز در پي دارد.
3. خانواده بهترين محيط براي شكل گيري شخصيت فرزند است، و در انتقال ارزشهاي اخلاقي بيشترين نقش را ايفا مي كند و زمينه ساز سلامت اخلاقي نسل آينده است.
4. خانواده بهترين محل براي بروز استعدادهاي زن و مرد، و تربيت فرزند و كار آمد نمودن اعضا و بهترين خدمتي است كه خانواده به جامعه ارائه مي كند.


هدف از تشكيل خانواده
از نگاه قرآن و روايات، تشكيل خانواده داراي حكمتها و دلايل متنوع رواني، اخلاقي، اجتماعي و ديني است و اين علل در واقع، اصول و پايه هاي تأكيد اسلام بر تشكيل خانواده و ضرورت تقويت و تحكيم اين نهاد شمرده مي شود كه در اين مجال به چند نمونه از آنها اشاراتي مي رود:
1. امنيت و آرامش: نخستين و اساسي ترين حكمتي كه قرآن مجيد با صراحت بدان مي پردازد، رسيدن انسان به آرامش روحي و رواني در پرتو تشكيل خانواده است:
«وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»؛4«از نشانه هاي او اين است كه از (جنس) خودتان همسراني براي شما آفريد تا در كنارشان آرام گيريد و ميانتان دوستي و مهر نهاد. براستي كه در اين (نعمت) براي مردمي كه مي انديشند، قطعاً نشانه هايي است.»
در واقع آرامش و مودّت، جان ماية تحكيم پيوند خانوادگي است و هر قدر اين جان مايه تقويت شود، نهاد خانواده مستحكم تر مي گردد و آرامش بيشتري بر زندگي حاكم مي شود.
از سنن آفريدگار جهان اين است كه مرد و زن را به گونه اي آفريده است كه مكمل يكديگرند و از اين رو، تا در كانون خانواده و در كنار هم قرار نگيرند، آرامش پيدا نمي كنند و به يقين سعادت زن و مرد در ا ين است كه از سنتهاي آفرينش خارج نشوند و تحت تأثير جذبه هاي سطحي و زودگذر قرار نگيرند و در پي آن گونه جاذبه اي باشند كه تمام وجود آنها را به يكديگر پيوند دهد و آنها را در اعماق جان و دل متحد سازد.
مرحوم علامه طباطبايي رحمه الله در ذيل آية فوق الذكر مي فرمايد: «هر يك از زن و مرد به دستگاه خاصي مجهز شده است، به گونه اي كه در عمل، هر يك كار ديگري را تكميل مي كند، و توليد نسل، برآيندي از مجموع آن دو است، پس هر يك از زن و مرد في نفسه ناقص و نيازمند ديگري است و از مجموع آن دو يك واحد تام به وجود مي آيد كه مي تواند توليد نسل را موجب شود، به دليل همين نقص و نيازمندي است كه هر يك از آن دو به سوي ديگر كشيده مي شود تا با پيوند با او آرامش يابد؛ زيرا هر ناقصي مشتاق كمال خويش است و هر نيازمندي به كسي يا چيزي مايل است كه نياز او را برطرف سازد.»5
خانواده فقط محيط آميزش جسمها نيست؛ بلكه والاتر از آن، محيط آميزش روحها و جذب باطني زن و مرد به يكديگر و پر شدن خلأ روحي هر يك به ديگري است و اين همان چيزي است كه با خلقت و آفرينش زن و مرد هماهنگ است، و آنها بدين وسيله به مرحله اي مي رسند كه خود را جداي از يكديگر نمي بينند و حتي به جرأت مي توان گفت كه علاقة هر يك از آنها به خود، عين علاقه به يكديگر و علاقة به ديگري، عين علاقه به خويش است و از اين رو است كه مولوي مي گويد:
من كيم ليلي و ليلي كيست، من

هر دو يك روحيم اندر دو بدن

و به درستي اگر چنين نباشد، عيب و نقص انسانها است كه با دور ماندن از اقتضاي آفرينش و الهام نگرفتن از وحي الهي، گرفتار دامها و تاريكيهايي شده اند كه خود مسبّب آن بوده اند.
مردي خدمت پيامبر صلی الله علیه و آله رسيد، با تعجب و شگفتي عرض كرد: «اِنَّ الرَّجُلَ يَتَزَوَّجُ الْمَرْأة وَمَا رَآهَا وَمَا رَأتْهُ قَطُّ حَتَّي اِذَا ابْتَنَي بِهَا اِصْطَحَبَا وَمَا شَيءٌ اَحَبَّ اِلَيْهِمَا مِنَ الْآخَرِ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: «وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً»؛6 چگونه است كه مردي با زني ازدواج مي كند كه هرگز پيش از آن، نه او آن زن را ديده، و نه آن زن، او را؛ اما همين كه ازدواج صورت مي گيرد و مرد بر زن وارد مي شود و همدم مي گردند، هيچ چيز براي آنها دوست داشتني تر از يكديگر نيست؟! پيامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ او (به اين بخش از آية 21 سورة روم بسنده كرد و) فرمود: خداوند ميان شما دوستي و مهر قرار داده.»
مرحوم علام طباطبايي رحمه الله درباره نقش دوستي و مودّت در خانواده مي نويسد: «خانواده يكي از بارزترين جلوه گاه هاي مودّت و رحمت است كه از يك طرف دو زوج را به يكديگر پيوند مي دهد و از طرف ديگر، موجب مي شود كه هر دو به ويژه زن، بر فرزندان خردسال خود كه در تأمين نيازهاي جسماني و حياتي خويش عاجز و ضعيف اند، مهر بورزند و به پناه دادن، نگهداري، پوشش، تغذيه و تربيت آنها اقدام كنند و اگر اين مهرورزي نبود، نسل بشر منقرض مي شد و نوع انسان هيچ گاه امكان تداوم حيات نمي يافت.»7
2. زن و مرد لباس يكديگرند: از نگاه قرآن، تشكيل خانواده به معناي تهية لباس تقوا از سوي پسر و دختر براي يكديگر است. در فرازي از آيات خداوند در كنار لباس و زيورهاي مادي براي تن و جسم، تقوا را به عنوان لباس و زيور روح مطرح مي فرمايد: «وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْر»؛8 «لباس تقوا بهترين لباسها است.»
از سوي ديگر تصريح مي فرمايد كه زن و شوهر لباس يكديگرند: «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن »؛9 «آنها لباس شما و شما لباس آنها هستيد.»
اگر اين دو آية نوراني را در كنار هم قرار دهيم، به روشني دلالت دارند كه تشكيل خانواده يكي از بارزترين مصاديق لباس تقوا است، از اين رو پيامبر اعظم صلی الله علیه و آله مي فرمايند: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ فِي النِّصْفِ الْبَاقِي؛10 هر كس ازدواج كند، نصف دينش را احراز كرده است، پس نصف باقي مانده را نگهداري كند.»
صاحب «تفسير تسنيم» آيت الله جوادي آملي(دام ظله) در ذيل آية فوق مي گويد: «در اين تشبيه لطيف (تشبيه همسر به لباس)، نكات تربيتي دقيقي است كه برخي از آنها بدين شرح است:


جامه یکدیگر
الف) لباس مانع از آسيب است؛ ازدواج هر چند اطفاي غريزه را به همراه دارد؛ ليكن صبغة ملكوتي آن صيانت از گناه و حراست از نگاه آلوده است. مهم ترين بهره اي كه از ازدواج نصيب همسران مي شود، صيانت گوهر دين از غارت ابليس از خارج و چپاول هوس از داخل است.
ب) لباس، عيوب انسان را مي پوشاند و آبرو را حفظ مي كند؛ زن و شوهر نيز بايد عيوب هم را بپوشانند و آبروي اجتماعي يكديگر را حفظ كنند.
ج) لباس، انسان را از گرما و سرما و.... حفظ مي كند؛ زوجين نيز بايد در حوادث تلخ و شيرين، گرم و سرد زندگي، موجبات دلگرمي هم را فراهم كنند.
د) ميان لباس و كسي كه آن را پوشيده رابطه اي تنگاتنگ و صميمي است كه بيگانه ميان آن دو راه ندارد، رابطة زوجين نيز بايد چنين باشد تا بيگانه اي به درون زندگي آنان راه نيابد كه به اسرارشان پي برده، احياناً فتنه گري كند.
هـ) اعضاي بدن با لباس در تماس است و لباس از تماس مستقيم آنها با بيرون ممانعت مي كند؛ زوجين نيز بايد در همان ارتباط صميمي زناشويي خويش تماس غريزي برقرار كنند؛ زيرا نه مي توان زن و شوهر را از داشتن تمايل جنسي برحذر داشت و نه مي توان جلوي آن را براي بيگانه بازگذارد؛ بلكه بايد غرايز را بدون تعطيل، محدود و تعديل كرد، چنان كه لباس انسان را محدود مي كند.
و) انسان پوشيدن لباس آلوده و وصله دار را خوش ندارد؛ در انتخاب همسر نيز بايد چنين دقت هايي اعمال شود.
ز) لباس ماية آرامش انسان است؛ زن و شوهر نيز موجب آرامش يكديگرند.
ح) لباس آراية انسان است، و به وي زينت مي بخشد؛ زن و شوهر نيز بايد زينت يكديگر باشند.»11
3. خانواده، كمال جامعه: از جمله پيامدهاي مثبت تشكيل خانواده، آثار مطلوب و مفيد آن بر جامعة انساني است.
امام هادي علیه السلام مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الصِّهْرَ مَأْلَفَةً لِلْقُلُوبِ وَ نِسْبَةَ الْمَنْسُوبِ أَوْشَجَ بِهِ الْأَرْحَامَ وَ جَعَلَهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالَمِين ؛12 خداوند وصلت (ازدواج) را ماية اُلفت دلها و پيوستگي نَسبي قرار داده و ]به واسطة آن[ رشته هاي خويشاوندي را به هم پيوست و آن را مايه مهر و محبت ساخت و در اين ]پديده[ براي مردمان، نشانه هايي از ]قدرت و رحمت[ خداوند است.»
نقش خانواده در پويايي و تحكيم جامعه انساني به اندازه اي است كه امام رضا علیه السلام ضمن خطبه اي مي فرمايد: «اگر هيچ دليل روشني از كتاب و سنت به اهميت تشكيل خانواده وجود نداشت، آثار و بركاتي كه به سبب اين امر نصيب اجتماع مي شود، تنها براي ترغيب و تشويق انسانها بر ايجاد كانون خانواده كافي بود.»13
4. بقاي نسل بشر: يكي از عمده تأكيدات اسلام بر تشكيل خانواده، بقاي نسل انسان است. پسر و دختري كه تشكيل خانواده مي دهند، طالب اين هستند كه با مشاهدة ثمرة وجود خويش، خود را بر مسند پرافتخار مادري و پدري بنگرند و در حقيقت فرزند، جلوة وحدت ثمرة پدر و مادر است.
قرآن كريم مي فرمايد: «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُم »؛14 «همسران شما همچون كشتزارهاي شما هستند، پس در آنها بكاريد هر چه را كه مي خواهيد.»
صاحب تفسير «تسنيم» ذيل اين آيه مي گويد: «زنان براي بقاي نوع و تكثير نسل بشر، كشتزار مردان اند. اين آيه در مقام بیان مسئله زناشويي و توليد نسل براي بقاي نوع انسان، مرد را مانند كشاورز بذرافشان و زن را چون كشتزاري مي داند كه نطفة مرد در رحم او رشد مي كند، و زن با توليد فرزند ماية بقاي نسل آدمي است. براي تأكيد بر حفظ نسل كه هدف اصيل عمل زناشويي است، واژة «حرث» در آيه تكرار شده است. هدف از آميزش جنسي كه مي تواند هر وقت و به هر گونه و در هر جا باشد، تنها لذايذ جنسي نيست؛ بلكه لذت جنسي مُزدي نقد براي تحمل زحمات طاقت فرساي توليد فرزند و پرورش او است. خداوند براي ترغيب به هدفدار كردن آميزش جنسي مي فرمايد كه از رهگذر مباشرت با زنانتان فرزندان شايسته اي براي آخرت خود بفرستيد، پس توليد مثل و بقاي نسل مهم است... .»15
پيامبر صلی الله علیه و آله در حديثي كه به اين حكمت مهم اشاره دارد، مي فرمايد: «مَا يَمْنَعُ الْمُؤْمِنَ أَنْ يَتَّخِذَ أَهْلًا لَعَلَّ اللَّهُ أَنْ يَرْزُقَهُ نَسَمَةً تُثْقِلُ الْأَرْضَ بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ؛16 چه چيزي مانع مي شود كه انسان مؤمن زن بگيرد؟! شايد خداوند به او فرزنداني روزي كند كه زمين را از «لا اله الا الله» سنگين كنند.»


پی نوشت:

1) صحيفه امام خمينیR، مجموعه آثار، مؤسسه تنظيم و نشر آثار، چاپ چهارم، 1385ش، ج‏‏17، ص‏373.
2) من لا يحضره الفقيه، ابن بابويه، شيخ صدوق، مترجم غفاري، انتشارات صدوق، بهارستان، 1368ش، ج‏‏5، ح‏4343.
3) همان، ج‏‏5، ح 4347.
4) روم / 21.
5) الميزان في تفسير القرآن، علامه طباطبايي، دار الكتب الاسلاميه، طهران، الطبعة الثمانية، 1390‏ق،‏‏ ج‏‏16، ص‏173.
6) دانشنامه قرآن و حديث، محمد محمدي ري‌شهري با همكاري جمعي از پژوهشگران، انتشارات پژوهشكده علوم و معارف، دار الحديث، قم، 1390ش، ج‏‏3، ص‏282.
7) الميزان في تفسير القرآن، علامه طباطبايي، ج‏‏16، ص‏166.
8) اعراف / 26.
9) بقره / 187.
10) بحار الانوار، علامه مجلسي، المكتبة الاسلامية، طهران، 1389ق، ج‏‏103، ص‏219، ح 14.
11) تفسير تسنيم، عبد الله، جوادي آملي، انتشارات اسراء، قم، 1385ش، ج‏‏9، ص‏462.
12) فروع كافي، محمد بن يعقوب كليني، دار الاضواء، بيروت، 1405‏ق،‏‏ ج‏‏5، ص‏372، ح 6.
13) دانشنامه قرآن و حديث، محمد محمدي ري‌شهري، ج‏‏3، ص‏286، ح 51.
14) بقره / 223.
15) تفسير تسنيم، جوادي آملي، ج‏‏11، ص‏186.
16) من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج‏‏5، ح 4340.

منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره1



:: موضوعات مرتبط: کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: نظام خانواده در اسلام,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در دو شنبه 10 تير 1392


همسرداری را از علی و فاطمه علیهماالسلام بیاموزیم

 همسرداری را از علی و فاطمه علیهماالسلام بیاموزیم

حضرت علي علیه السلام آن چنان با متانت، دلجويي و احترام در برابر ناراحتي و شكوه حضرت زهرا علیهاالسلام برخورد مي نمايد كه حضرت فاطمه علیهاالسلام آرام مي گيرد و مي فرمايد: خداوند، مرا كفايت مي كند. و بدين گونه كار آنها را به خدا وامي گذارد و ساكت مي شود

 

طليعه
چندي پيش در جلسة مشاوره، خانمي مراجعه كرد و مشكلات خانوادگي دخترش را شرح مي داد و مي گفت كه شوهرش رفتار مناسبي ندارد و دخترم با بچه هايش گرفتار رفتارهاي ناشايست اوست. اين مرد در حالي كه خود را انساني پيشرفته و مسلمان مي داند؛ ولي هرگز به باورها و حرفهاي خانواده اش توجهي نمي كند و نگراني من آن است كه با عدم تغيير رفتار دامادم، آنها از هم جدا شوند و زندگي پانزده ساله آنان از هم بپاشد.
با مشاهده رفتارهاي افراطي و تفريطي كه متأسفانه در جامعه ما كم هم نيستند به اين مي انديشيدم كه امروزه يكي از مهم ترين نگرانيهاي خانواده ها نداشتن مديريت صحيح در زندگي است. اختلافات؛ چالشها و بگو مگوي بيجا است كه زمينه فروپاشي خانواده ها را فراهم مي كند و ناشي از نداشتن الگويي كامل در اداره خانواده است.
آري، براي رسيدن به خوشبختي و مديريت موفق يك خانواده، داشتن راهنما و الگوي كامل امري ضروري است و هرگز بدون آن نمي توان به اهداف مقدس زندگي دست يافت. بنابراين براي رسيدن به يك زندگي سعادتمندانه به تمام زنان و شوهران اكيداً توصيه مي كنيم كه اين مقال را بخوانند و به كار گيرند و از داشتن يك زندگي زيبا و رشك برانگيز لذت ببرند.


نقش الگو در زندگي
من درين باديه، صاحب نظري مي جويم
راه گم كرده ام و راهبري مي جويم

زندگي مشترك حضرت فاطمه و علي علیهماالسلام براي ما و تمامي خانواده هاي مسلمان، بهترين الگو است. آنان چنان با عشق، صفا، محبت و صداقت با همديگر زندگي مي كردند كه مطالعه فرازهايي از زندگاني آن دو بزرگوار، براي همه درس آموز است. در اين مقاله چند درس از زندگي حياتبخش آن گراميان را به نظاره مي نشينيم:
گل باصفاي خانه
صفا و شادابي كانون خانواده، به حضور بانشاط «زن» بستگي دارد؛ امّا نشاط و سرزندگي يك زن به محبت «مرد» وابسته است. حضرت علي علیه السلام در باره لطافت شخصيت زن فرمود: « فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٌ؛1 زن، گل بهاري است، نه پهلواني سخت كوش.»2 زن همانند گل است و به راستي، طراوت يك گل، مرهون مراقبت هاي باغباني مهربان است تا در سايه مواظبت و انس با آن، از جلوه، زيبايي، عطر و رنگش، بهره و لذت برد و روحش از ديدار آن تازه گردد. بنابراين هر گونه رفتار خشونت آميز و قهرگونه، آرامش و نشاط خانه را به هم مي ريزد.
آرامش زندگي در سايه مدارا
كوتاه آمدن در مسايل خانوادگي مانند خطاي همسر و فرزندان و يا حساس نشدن در مقابل عادات و سليقه هاي ناموزون اعضاي خانواده، سعادت دنيا و آخرت و عزّت و سربلندي در پي دارد و بنيان خانواده را از تزلزل و فروپاشي باز مي دارد. خداوند در توصيف مؤمنان مي فرمايد: «آنان خشم خود را فرو مي برند، لغزشهاي مردم را عفو مي كنند و خداوند، نيكوكاران را دوست دارد.»3 علي علیه السلام هم در توضيح اين آيه فرمود: «در هر حال با همسرت مدارا كن و با او به شيوه اي نيكو رفتار نما تا زندگي باصفا و آرامي داشته باشي!»4


كدام يك خسته ترید؟
امام باقر علیه السلام فرمود: «حضرت فاطمه علیهاالسلام همسر بزرگوار علي علیه السلام خانه داري مي كرد، خمير كردن و نظافت منزل از جمله كارهاي او بود و علي علیه السلام نيز بيشتر به كارهاي بيروني منزل مانند آوردن هيزم و تأمين مواد خوراكي اقدام مي نمود.»5
روزي رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم به منزل آنان وارد شد و مشاهده كرد كه اين زن و شوهرِ نمونه، گندمها را با آسياب دستي آرد مي كنند. پيامبر فرمود: كدام يك خسته تريد؟ علي علیه السلام فرمود: فاطمه، خسته تر است. پيامبر به او فرمود: دخترم برخيز! من كار تو را انجام دهم. فاطمه علیهاالسلام برخاست و پيامبر صلی الله علیه وآله و سلم خود، علي علیه السلام را در آرد كردن گندم، ياري نمود.6


ياري به همسر
حضرت علي علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام در آغاز زندگي مشترك براي تقسيم مسئوليتها خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم رسيدند و از ايشان درخواست تعيين تكليف نمودند.
پيامبر صلی الله علیه وآله و سلم كارهاي داخل منزل را به فاطمه علیهاالسلام و كارهاي بيرون منزل را به حضرت علي علیه السلام سپرد. پس از اين رهنمود واقع بينانه، حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: «فَلَا يَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِي مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِكْفَائِي رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله و سلم تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَالِ؛7 خدا مي داند كه چقدر از اين تقسيم كار خوشحال شدم؛ زيرا رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم مرا از انجام كارهاي مربوط به مردان معاف فرمود و مرا وادار نكرد كه دوشادوش مردان نامحرم به كار بپردازم.»
با اين حال، علي علیه السلام در كارهاي خانه نيز شركت مي جست. آن گرامي با علاقه اي كه به زهرا علیهاالسلام داشت، به او ياري مي رساند؛ مثلاً در پاك كردن عدس ، جارو كردن خانه و دستاس كردن، همسرش را ياري مي نمود. امام صادق علیه السلام مي فرمايد: علي علیه السلام هيزم و آب مي آورد و خانه را جارو مي كرد. حضرت زهرا علیهاالسلام نيز گندمها را آرد مي كرد، خمير آماده مي نمود و نان مي پخت.8


رابطه ايمان و محبت به همسر
امام صادق علیه السلام مي فرمايد: «الْعَبْدُ كُلَّمَا ازْدَادَ لِلنِّسَاءِ حُبّاً ازْدَادَ فِي الْإِيمَانِ فَضْلًا؛9 هر چه محبت همسر در قلب مرد زيادتر مي شود، فضيلت ايمانش زيادتر گردد.» حضرت علي علیه السلام آن چنان با متانت، دلجويي و احترام در برابر ناراحتي و شكوه حضرت زهرا علیهاالسلام برخورد مي نمايد كه حضرت فاطمه علیهاالسلام آرام مي گيرد و مي فرمايد: خداوند، مرا كفايت مي كند. و بدين گونه كار آنها را به خدا وامي گذارد و ساكت مي شود.10
امام علي علیه السلام درباره چگونگي برخورد با همسرش مي فرمايد: به خدا سوگند! هرگز كاري نكرده ام كه فاطمه، خشمگين شود و او را به هيچ كاري مجبور نكرده ام، او نيز هرگز مرا خشمگين نكرد و برخلاف ميل باطني من، قدمي برنداشت.11
روزي حضرت فاطمه به امير مؤمنان علیه السلام فرمود: از روزي كه با تو زندگي مشترك را آغاز كرده ام هرگز با تو مخالف نكرده ام.»12


رابطه مهرانگيز علي علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام
علي علیه السلام درباره بانوي بانوان و همسر نمونه تاريخ مي فرمايد: «لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا فَتَنْكَشِفُ عَنِّي الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان ؛13 ... به او نگاه مي كردم و با نگاه كردنم به او تمام غم و اندوه هاي دلم برطرف مي شد.»
حضرت فاطمه علیهاالسلام در خانه علي علیه السلام با عشق، صفا و صميميت زندگي كرد و در آخرين لحظات زندگي به شوهر وفادار خويش، صادقانه اظهار داشت: «يَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي ؛ اي عموزاده! هيچ گاه دروغ و خيانتي در زندگي از من نديدي و از وقتي كه با من زندگي مشترك آغاز نمودي، هرگز با دستورهايت مخالفت نكردم.» امام علي علیه السلام هم در جواب او فرمود: «مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ اللَّهِ مِنْ أَنْ أُوَبِّخَكِ بِمُخَالَفَتِي ؛14 پناه بر خدا! تو نسبت به خدا داناتر، نيكوتر، پرهيزگارتر، بزرگوارتر و هراسناك تر از آني كه بخواهم درباره مخالفت با خود، تو را سرزنش و توبيخ كنم.»


پاداش خدمت به زن در خانه
رسول گرامي اسلام صلی الله علیه وآله و سلم همسران را به كمك در كارهاي خانه توصيه مي كرد و دست آوردهاي بزرگ اين امر مقدس را يادآور مي شد. علي علیه السلام در اين باره فرمود: روزي رسول اكرم صلی الله علیه وآله و سلم به حجره ما وارد شد؛ در حالي كه فاطمه علیهاالسلام کنار ديگ غذا نشسته بود و من عدس پاك مي كردم. به من فرمود: يا ابا الحسن! عرض كردم: لبيك يا رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم. فرمود: گوش فرادار كه آنچه مي گويم به فرمان پروردگار من است:
1. «مَا مِنْ رَجُلٍ يُعِينُ امْرَأَتَهُ فِي بَيْتِهَا إِلَّا كَانَ لَهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ عَلَى بَدَنِهِ عِبَادَةُ سَنَةٍ صِيَامُ نَهَارِهَا وَ قِيَامُ لَيْلِهَا وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِنَ الثَّوَابِ مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ الصَّابِرِينَ وَ دَاوُدَ النَّبِيَّ وَ يَعْقُوبَ وَ عِيسَى علیه السلام ؛ هيچ مردي نيست كه در خانه به همسرش كمك دهد، جز آنكه به عوض هر موي بدنش، ثواب يك سال عبادت كه شبهايش به نماز و روزهايش به روزه گذشته براي او مقرّر شود و خدايش همانند ثواب صابران: داود پيغمبر، يعقوب و عيسي علیه السلام ببخشد.»
2. «يَا عَلِيُّ مَنْ كَانَ فِي خِدْمَةِ الْعِيَالِ فِي الْبَيْتِ وَ لَمْ يَأْنَفْ كَتَبَ اللَّهُ اسْمَهُ فِي دِيوَانِ الشُّهَدَاءِ وَ كَتَبَ لَهُ بِكُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ ثَوَابَ أَلْفِ شَهِيدٍ وَ كَتَبَ لَهُ بِكُلِّ قَدَمٍ ثَوَابَ حِجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ بِكُلِّ عِرْقٍ فِي جَسَدِهِ مَدِينَةً فِي الْجَنَّة؛ يا علي! هر كه در خانه به خدمت عيال پردازد و تكبّر نورزد، خدا نامش را در دفتر شهدا ثبت فرمايد و به عوض هر شب و روزي كه مي گذراند، ثواب هزار شهيد در حقّ او مي نويسد و به عوض هر گامي كه برمي دارد، ثواب حجّ و عمره براي او مي نويسد و به عوض هر رگي كه در تن دارد، شهري در بهشت به وي مي بخشد.»
3. «يَا عَلِيُّ سَاعَةٌ فِي خِدْمَةِ الْعِيَالِ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ أَلْفِ حَجٍّ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ خَيْرٌ مِنْ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ وَ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ أَلْفِ عِيَادَةِ مَرِيضٍ وَ أَلْفِ جُمُعَةٍ وَ أَلْفِ جَنَازَةٍ وَ أَلْفِ جَائِعٍ يُشْبِعُهُمْ وَ أَلْفِ عَارٍ يَكْسُوهُمْ وَ أَلْفِ فَرَسٍ يُوَجِّهُهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ دِينَارٍ يَتَصَدَّقُ عَلَى الْمَسَاكِينِ وَ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَقْرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ مِنْ أَلْفِ أَسِيرٍ اُسَرَ فَأَعْتَقَهَا وَ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ بَدَنَةٍ يُعْطِي لِلْمَسَاكِينِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَرَى مَكَانَهُ مِنَ الْجَنَّةِ؛ يا علي! يك ساعت در خدمتِ عيال بودن، بهتر از عبادت هزار سال و هزار حج و هزار عمره و هزار بنده آزاد كردن و هزار بار جهاد كردن، عيادت كردن هزار بيمار و گزاردن هزار نماز جمعه و هزار تشييع جنازه و سير كردن هزار گرسنه و پوشاندن هزار برهنه و تجهيزات هزار اسب براي جهاد در راه خدا است، و بهتر از دادن هزار دينار صدقه به مساكين و خواندن تورات، انجيل، زبور و قرآن كريم و گرفتن هزار اسير و آزاد كردنشان، و بهتر است از هزار شتر كه به تهيدستان ببخشد، و از دنيا نمي رود تا جايگاه خود را در بهشت ببيند.»
4. «يَا عَلِيُّ مَنْ لَمْ يَأْنَفْ مِنْ خِدْمَةِ الْعِيَالِ دَخَلَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ؛ يا علي! هركس از خدمت به همسرش شانه خالي نكند و تكبر نورزد، بدون حساب به بهشت مي رود.»
5. «يَا عَلِيُّ خِدْمَةُ الْعِيَالِ كَفَّارَةٌ لِلْكَبَائِرِ وَ يُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُورُ حُورِ الْعِينِ وَ يَزِيدُ فِي الْحَسَنَاتِ وَ الدَّرَجَات ؛ يا علي! خدمت كردن به عيال، كفّاره گناهان بزرگش مي شود و خشم پروردگار را خاموش مي كند و مهريه حوريان بهشتي مي گردد و بر حسنات و درجات مي افزايد.»
6. «يَا عَلِيُّ لَا يَخْدُمُ الْعِيَالَ إِلَّا صَدِّيقٌ أَوْ شَهِيدٌ أَوْ رَجُلٌ يُرِيدُ اللَّهُ بِهِ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة؛ يا علي! به عيال خدمت نمي كند، مگر صدّيق يا شهيد يا مردي كه خدا برايش خير دنيا و آخرت بخواهد.»15
راز فرمايش پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله و سلم در بيان اين همه ثواب براي خدمت در خانه، زماني كشف مي شود كه بدانيم طبق آمار رسمي از جمله علتهاي فروپاشي خانواده ها، عدم همكاري مردان در امور خانه و خانواده است. اگر مرد در انجام امور خانه كمك نكند، اين احساس در زن پيدا مي شود كه كلفت خانه است، وانگهي چون كارهاي خانه، يكنواخت و خسته كننده است و به علاوه شوهر را شريك زندگي خود مي داند، اين سؤال براي او پيش مي آيد كه چرا همسرش در كارهاي خانه كمك نمي كند.


ادب كردن شوهر بي معرفت
علي علیه السلام نه تنها خود شوهري نمونه بود؛ بلكه مي كوشيد خانواده ها را نيز اصلاح كند و شوهراني را هم كه حقوق همسر خويش را رعايت نمي كردند ادب مي كرد. آن گرامي در يكي از روزهاي بسيار گرم، خسته و عرق كرده به مقرّ حكومت مراجعت كرد. زني ستمديده جلوي مقرّ حكومتي اش سرگردان بود. وقتی چشم زن به علي علیه السلام افتاد. جلو آمد و گفت: شكايتي دارم: شوهرم مرا از خانه بيرون كرده و تهديد كرده است كه اگر به خانه بروم مرا كتك خواهد زد. اكنون به دادخواهي نزد تو آمده ام.
حضرت علي علیه السلام فرمود: بنده خدا! الآن هوا خيلي گرم است، صبر كن هنگام عصر هوا قدري بهتر بشود، آن گاه خودم به خواست خدا با تو خواهم آمد.
زن گفت: اگر توقف من در بيرون خانه، طول بكشد، مي ترسم خشم او افزون شود و بيشتر مرا اذيت كند. امام علي علیه السلام لحظه اي سر خويش را پايين انداخت. سپس سر را بلند كرد؛ در حالي كه با خودش زمزمه مي كرد و مي گفت: «نه، به خدا قسم نبايد رسيدگي به دادخواهي مظلوم را تأخير انداخت. حقّ مظلوم را حتماً بايد از ظالم ستاند و رعب ظالم را بايد از دل مظلوم بيرون كرد تا با شهامت و بدون ترس در مقابل ظالم بايستد و حقّ خويش را مطالبه كند.»
آن گرامي، همراه زن حركت كرد تا به خانه اش رسيد؛ سپس پشت در ايستاد و فرياد كرد: «سلام بر اهل خانه!» جواني بيرون آمد كه شوهر همين زن بود. جوان، علي علیه السلام را نشناخت. ديد مردي كه حدود شصت سال دارد به اتفاق زنش آمده است. فهميد كه زنش اين مرد را براي حمايت و شفاعت آورده است؛ امّا حرفي نزد. امام علي علیه السلام فرمود: اين بانو كه زن تو است از تو شكايت دارد، مي گويد: تو به او ظلم كرده اي و او را از خانه بيرون رانده اي؛ همچنين تهديد كرده اي كه او را كتك خواهي زد؛ آمده ام بگويم از خدا بترس و با زن خويش نيكي و مهرباني كن. آن مرد با گستاخي گفت: به تو چه مربوط است كه من با زنم خوب رفتار كرده ام يا بد؟! آري، من او را تهديد كرده ام كه كتك خواهم زد؛ امّا حالا كه تو را آورده و تو از جانبش حرف مي زني او را زنده زنده آتش خواهم زد.
حضرت از گستاخي جوان برآشفت، دست به قبضه شمشير برد و از غلاف بيرون كشيد. آن گاه گفت: من تو را اندرز مي دهم و امر به معروف و نهي از منكر مي كنم، تو اين طور، جواب مرا مي دهي؟! صريحاً مي گويي من اين زن را خواهم سوزاند؟! خيال كرده اي دنيا اين قدر بي حساب است؟! فرياد علي كه بلند شد، عابران از گوشه و كنار جمع شدند. هر كس كه مي آمد، در مقابل علي علیه السلام تعظيمي مي كرد و مي گفت: السلام عليك يا امير المؤمنين.
جوان مغرور كه تازه متوجه شد با چه كسي روبه رو است، خود را باخت و به التماس افتاد و گفت: يا امير المؤمنين! مرا عفو كن، به خطای خود اعتراف مي كنم. از اين ساعت قول مي دهم مطيع زنم باشم و هر چه فرمان دهد اطاعت كنم. علي علیه السلام به آن زن رو كرد و فرمود: اكنون به خانه خود برو! امّا مواظب باش طوري رفتار نكني كه وي را به چنين اعمالي وادار كني.16


دلجويي و دلداري
حضرت زهرا علیهاالسلام پس از رحلت رسول مكرّم اسلام صلی الله علیه وآله و سلم وقتي «فدك» را به ناحق از او گرفتند، براي دفاع از حقّ خويش و بازگرداندن آن، نزد خليفه وقت رفت؛ امّا با استدلالهاي منطقي، موفق نشد آن را بستاند. بنابراين با ناراحتي و تأثر شديد، وارد منزل شد و اظهار ناراحتي كرد. حضرت زهرا علیهاالسلام به شوهرش علي علیه السلام گفت: ... هيچ كس از من، دفاع و از ظلم آنها جلوگيري نكرد. خشمگين از خانه بيرون رفتم و پريشان و افسرده بازگشتم، و تو اين گونه پريشان نشسته اي! تو همان بودي كه گرگهاي عرب را صيد مي كردي و اكنون زمين گير شده اي! يا علي! نه گويندگان را مانع هستي و نه ياوه گويان را دافع! اختيار از كفم رفته... ؛ از اينكه با تو اين گونه سخن مي گويم از خدا عذر مي خواهم، خواه مرا ياري كني يا واگذاري! اي واي بر من در هر صبح و شام كه تكيه گاهم از كف بيرون رفت و بازويم بي رمق شد.
حضرت علي علیه السلام با لحني محترمانه، همسر مهربانش را دلداري داد و فرمود: «لَا وَيْلَ لَكِ بَلِ الْوَيْلُ لِشَانِئِكِ نَهْنِهِي عَنْ وَجْدِكِ يَا بُنَيَّةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِيَّةَ النُّبُوَّةِ فَمَا وَنَيْتُ عَنْ دِينِي وَ لَا أَخْطَأْتُ مَقْدُورِي؛17 واي بر تو مباد، بلكه واي بر دشمنان تو باد! اي دختر برگزيده خدا و يادگار نبوت، از اندوه و غصه، دست بردار. به خدا سوگند! من در انجام وظيفه، سستي نكردم و آنچه قدرت و توان داشتم، انجام دادم.»


پرستاري از همسر
هنگامي كه زمان ارتحال حضرت زهرا علیهاالسلام نزديك شد، درباره تشييع بدن، محلّ دفن و چگونگي غسلش به شوهرش علي علیه السلام سفارشهايي كرد. آن حضرت نيز وصيتهاي همسر خويش را انجام داد. همچنين علي علیه السلام هنگام بيماري همسرش، مانند پرستاري دلسوز از او مراقبت مي نمود.
امام سجاد علیه السلام از پدرش امام حسين علیه السلام نقل مي كند: وقتي حضرت زهرا علیهاالسلام بيمار شد، به علي علیه السلام سفارش كرد جريان كسالت او را به كسي خبر ندهد. علي علیه السلام نيز چنين كرد و كسي را در جريان كسالت زهرا علیهاالسلام قرار نداد و خود آن حضرت، پرستاري و مراقبت از همسرش را عهده دار شد و اسماء نيز به او ياري مي رساند. وقتي هنگام ارتحال فرا رسيد حضرت زهرا علیهاالسلام به شوهرش سفارش كرد كه او عهده دار مراسم تجهيز و دفنش شود، شبانه او را دفن نمايد و محلّ دفن را پنهان نگه دارد. علي علیه السلام نيز چنين كرد؛ امّا پس از دفن آن حضرت، حزن و اندون فراوان، وي را فرا گرفت و اشكهاي مباركش بر گونه هايش جاري شد، سپس به مرقد مبارك پيامبر صلی الله علیه وآله و سلم رو كرد و فرمود: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ وَ السَّرِيعَةِ اللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي ... لَقَدْ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّد؛ سلام و درود من بر تو اي رسول خدا! و سلام دختر عزيزي كه پس از رحلت به سرعت به تو پيوست! يا رسول الله! بر اثر مفارقت زهرا، توانم به ناتواني و صبرم به كم صبري تبديل شده.
يا رسول الله! امانت از من گرفته شد! امّا بدان كه پس از اين، ديگر حزن و اندوه من هميشگي است و شبها از فراق فاطمه، خواب به چشمم نخواهد آمد.»18


پی نوشت:

1) الكافي، محمد بن يعقوب كليني، دار الكتب الاسلامية، 1388 ق، ج‏5، ص‏510.
2) نهج البلاغه، سیدرضی، نشر هجرت، قم، 1404 ق، نامه 13.
3) آل عمران/ 135.
4) من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، مؤسسه الاعلمي، بيروت، بي‌تا، ج‏3، ص‏556.
5) تفسير عياشي، محمد بن مسعود سمرقندي، مكتبة العلمية، تهران، ج‏1، ص‏171.
6) الفضائل، شاذان بن جبرئيل قمي، نشر رضي، قم، 1363 ش، ص‏112.
7) مستدرك الوسائل، محدث نوري، مؤسسة آل البيت، قم، 1408 ق، ج‏13، ص‏48.
8) من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص‏169.
9) همان، ص‏384.
10) احتجاج، احمد بن علي طبرسي، نشر مرتضي، مشهد، 1403 ق، ج‏1، ص‏108.
11) كشف الغمة، علي بن عيسي اربلي، مكتبة بني هاشم تبريز، 1381 ق، ج‏1، ص‏362.
12) بحار الانوار، محمدباقر مجلسي، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1402 ق، ج‏43، ص‏191.
13) مناقب خوارزمي، موفق خوارزمي، مؤسسة نشر اسلامي، 1411 ق، ص‏354؛ بحار الانوار،، ج‏43، ص‏134.
14) بحار الانوار، ج‏43، ص‏191.
15)عن علی علیه السلام دَخَلَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ فَاطِمَةُ علیها السلام جَالِسَةٌ عِنْدَ الْقِدْرِ وَ أَنَا أُنَقِّي الْعَدَسَ قَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ قُلْتُ لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اسْمَعْ وَ مَا أَقُولُ إِلَّا مَا أَمَرَ رَبِّي‏... مجموعه ورام (تنبيه الخواطر)، ورام بن ابي فراس مالكي، انتشارات فقيه، ج‏1، ص‏42.
16) مجموعه آثار، استاد شهيد مطهري، نشر صدرا، تهران، ج‏18، ص‏492.
17) احتجاج، طبرسي، نشر مرتضي، تهران، ج‏1، ص‏108.
18) نهج البلاغه، سیر رضی، خطبه 202.

منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره161.




:: برچسب‌ها: همسرداری را از علی و فاطمه علیهماالسلام بیاموزیم,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در دو شنبه 10 تير 1392


برترین اعمال در ماه رمضان چیست؟

 برترین اعمال در ماه رمضان چیست؟

شاید شما هم بارها با این سؤال مواجه شده اید و یا این پرسش در ذهن شما جوانه زده است که، راستی برترین کارها در ماه پر برکت رمضان چیست؟

 

البته این دغدغه ویژۀ ماه مبارک رمضان نیست، همیشه انسان در برابر آن قرار دارد، ولی گاهی به دلیل حساسیت زمان یا مکان خاص، این پرسش بيش تر خود نمایی می کند.
هر کس در ذهن یا زبان خویش به این پرسش که امروز یا این هفته و یا ماه جاری و امسال بهترین کارها چیست؟ جوابی خاص می دهد و گویی همین سؤال همچون قطب نمای زندگی، جهت گیری انسان را تعیین می کند. مبلّغان گرامی هم می توانند با طرح این پرسش فعالیتها و اقدامات خویش و برنامه های کاری خود را تنظیم کنند. و این سؤال را از مخاطبان خویش بپرسند و در یافتن بهترین پاسخ به آنان کمک کنند.
اگر سؤال فوق را در برابر مخاطبان قرار دهیم، با جوابهای گوناگونی مواجه می شویم.
یکی می گوید: برترین اعمال نماز است و دیگری می گوید: برترین اعمال خدمت به خلق است.
یکی می گوید: برترین اعمال جهاد است. یکی، امر به معروف و نهی از منکر را برترین فرائض می شمارد.
یکی پاسخ می دهد: انفاق و پرداخت زکات برترین اعمال است.
یکی در جواب می گوید: برترین اعمال اطاعت از والدین یا نیکی به بستگان و خانواده است.
برخی، برترین اعمال را زیارت خانه خدا می دانند.
گروهی زیارت سید الشهداء علیه السلام را برترین یا از برترین عبادات می شمرند.
جمعی تفکر و اندیشه دربارۀ انسان و جهان را از افضل اعمال می دانند.
هر کدام از این پاسخها در جایگاه خود درست است؛ ولی یافتن پاسخ جامع و دقیق و مطمئن برای این پرسش به دلایل فراوان آسان نیست و برای همه نمی توان به یک پاسخ واحد و یکسان بسنده کرد؛ زیرا:
اولاً: برترین اعمال برای اشخاص گوناگون متفاوت است. برترین عمل برای یک نوجوان و برترین عمل برای یک مادر، و بهترین کار برای یک روحانی و مبلّغ و برترین عمل برای یک مدیر و مسئول اجرایی در سطح کشور یا استان و شهرستان، بسیار متفاوت است و هر کس با توجه به ویژگیهای خویش باید پاسخ این پرسش را جستجو کند.
ثانیاً: برترین اعمال در شرایط و اوضاع و احوال متفاوت، فرق می کند؛ برای کسی که خانه اش به اشغال دشمن درآمده و نیروهای بیگانه در آنجا لانه کرده اند (مثلاً بحرین و افغانستان و بسیاری کشورهای اسلامی) برترین اعمال، اشتغال به ذکر و دعا و انجام عبادات و نمازهای نافله و روزه های مستحب و اکتفا به نماز و روزه های واجب نیست. برترین عبادات برای او بیرون راندن دشمن از خانه و زندگی و دفاع از جان و مال و نوامیس امّت اسلامی است.
ثالثاً: برخی کارها پیش نیاز کارهای دیگر است و بدون انجام آن نمی توان به فعالیتهای بعدی پرداخت و گامهای اساسی تر و بلندتر برداشت. برای کسی که مراحل قبل را نگذرانده، برترین اعمال برداشتن گامهای نخستین و آماده شدن برای قیام نهایی است. شاید مفهوم حدیث شریف نبوی صلی الله علیه و آله که فرمود: «أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرَجِ»1 همین باشد که انتظار توأم با اقدام به خود سازی و نشر فرهنگ قرآن و اهل بیت علیهم السلام و بیداری اسلامی افضل اعمال است.
رابعاً: کارها با توجه به انگیزه ها و اهداف و جهت گیریها ارزیابی می شود، اگر در ورای ظاهر یک عمل هدفی مقدس و مقصدی الهی و معنوی منظور نظر باشد، یک کار عبادت یا عبادت برتر شناخته می شود، ولی همان کار بدون انگیزه الهی و قصد قربت، گاهی مصداق لهو و لعب و یا نمونه ای از جرم و جنایت به حساب می آید. به قول معروف یکی چاه می کند که آبرسانی کند، دیگری چاه می کند که رهگذری را درون چاه بیافکند.
با توجه به تفاوت اشخاص و احوال و انگیزه ها و ارتباط و وابستگی برخی فعالیتها به پیش نیازها هرگز نمی توان «برترین اعمال» را یک عمل خاص معرفی کرد.
البته فعالیتهایی وجود دارد که همه، در همه احوال و شرایط بدان نیاز دارند و هرکس در هر جایگاه و هر شغل و تلاش فردی و اجتماعی باید آن را رعایت کند. خود سازی و گسترش فرهنگ توحید و عدالت و امامت از این نمونه هاست.
رسول گرامی صلی الله علیه و آله فرموده است:
«إِنَّ أَحَبَّكُمْ إِلَى اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ أَكْثَرُكُمْ ذِكْراً لَهُ وَ أَكْرَمُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَتْقَاكُمْ لَهُ؛2 به راستی محبوب ترین شما نزد خداوند کسی است که بيش تر به یاد خداست و گرامی ترین شما نزد خداوند عزّوجل کسی است که با تقواتر باشد.»
بدون تردید، یاد خدا و محبّت الهی همیشه و همه جا کاربرد دارد و در هر گونه فعالیت ارزشی جهت بخش تلاشها و موتور محرّک زندگی است و تقوای الهی در تمام اوضاع و احوال و برای همه سنین و مشاغل کارساز و ترمزی در برابر سقوط و انحراف است و یکی از دستاوردهای بزرگ روزه محسوب می شود.
امیر المؤمنین علی علیه السلام در زمینۀ برترین اعمال فرموده است:
«أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي الْأَرْضِ الدُّعَاءُ؛3 محبوب ترین اعمال در پیشگاه خدا در کل زمین، دعاست.»
دعا و نیایش و خواستن از خداوند، از عباداتی است که فرا زمانی و فرامکانی است و در همه احوال و شرائط انسان بدان نیاز دارد و همیشه امکان پذیر است و به مشاغل خاص و سنین و جنسیت ارتباط ندارد.
در مورد دیگر از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
«أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ؛4 برترین اعمال مهر ورزی برای خدا و خشم و کینه در راه خداست.»
این گونه عبادات هم زمان و مکان ندارد و بخش خصوصی و دولتی نمی شناسد و شرایط گوناگون را در می گیرد و راه آن هرگز بسته نمی شود.
امّا همه عبادات و تلاشهای معنوی و الهی این گونه نیست، گاهی برخی عبادات از برخی دیگر باز می دارد. برخی کارهای جایز مزاحم فرائض می شود، برخی مستحبات مزاحم واجبات می گردد و یا برخی مستحبات با برخی دیگر ناسازگار است.
مثلاً درست است که زیارت خانه خدا یا زیارت حضرت سید الشهداء علیه السلام از افضل اعمال است، ولی آیا مدیران و مسئولان بخشهای مختلف اقتصادی و سیاسی و فرهنگی حق دارند، وظایف اجتماعی و فردی و خانوادگی و تعهّدات اجتماعی و قانونی و اخلاقی خویش را رها کنند و به زیارت و عبادت و تلاوت قرآن و خواندن نمازهای مستحب بپردازند.
بدون تردید ترک معاصی و گناهان بر انجام اعمال واجب و مستحبی مقدّم است.

موانع تقوا و روزه داری
در تمام ایام سال و به ویژه ماه رمضان ترک معاصی و گناهان کوچک و بزرگ بر انجام عبادات مقدم است. ترک گناهان و انجام واجبات الهی و رعایت حقوق اجتماعی گام اول در خود سازی و شرط تکامل معنوی و اخلاقی است.
برای کسانی که واجبات الهی را نمی دانند یا انجام نمی دهند یا محرّمات الهی را مرتکب می شوند، سخن از «منشور اخلاقی» گفتن و احکام آداب و مستحبات دینی را بر شمردن سخنی بیهوده و آب در هاون کوبیدن است.
خانه از پای بست ویران است                      خواجه در فکر نقش ایوان است
شب زنده داری و سینه زنی و دعا و نیایشهای مستحبی اگر سبب قضا شدن فرائض و نمازهای واجب شود، مجاز نیست، حال تکلیف بازی و ورزش و تماشای مسابقات ورزشی روشن است؛ گرچه به دروغ یادواره شهدا و جام رمضان نام گیرد.
مسابقات ورزشی که مانع روزه شود، مسابقات ورزشی که از حضور در نماز جماعتها و نماز جمعه ها باز دارد، مسابقات ورزشی که با پول حرام برگزار شود و شرط بندی و برد و باخت در آن صورت گیرد، مسابقاتی که به جای مسابقه در دانش و خدمت و تولید، مسابقه در مصرف گرایی و تن نمایی و فساد و دنیازدگی باشد، رجس و پلید و شیطانی است، گرچه به بهانه نشاط و شادی و سلامت و عزّت و پرکردن اوقات فراغت برگزار شود. و هرچند نام شهیدان و عنوان جام رمضان را دستاویز قرار دهد.
برترین اعمال «ایمان»، «دانش اندوزی»، «پارسایی»، «جهاد و کار و تلاش» و «خدمت رسانی» به محرومان و گره گشایی از کار امت مسلمان است. تبلیغ بی اندازه و سرگرم کردن نسل جوان به انواع مسابقات ورزشی و غفلت آفرینی از نیازهای فرهنگی، اقتصادی و مبارزات دنیای اسلام با کفر جهانی، با بودجه بیت المال و امکانات عمومی، منکری بزرگ است که سکوت و سازش با آن دلایل دیگری دارد.
ورزش برای جهاد و دفاع، ورزش برای سلامت و بهداشت، ورزش برای کودکان و نوجوانان با رعایت موازین اسلامی و ورزش با بودجه شخصی با ورزش برای منافع تجاری و اقتصادی و سیاسی دشمنان اسلام تفاوت بنیادی دارد و حداقل عالمان دین و مبلّغان اسلام این حقیقت را می فهمند.
قرآن صریحاً هشدار می دهد و بسیاری از ائمه محترم جمعه در نماز جمعه ها هر هفته این آیه را بلند می خوانند:
«وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقينَ»؛5 «و چون تجارت و سرگرمی را ببینند، پراکنده می شوند و به سوی آن می روند و تو را ایستاده رها می کنند. بگو آنچه نزد خداست از لهو و تجارت بهتر است و خدا بهترین روزی دهندگان است.»
تمام حمایتها و تشویق و تقدیرها و تجلیل و بزرگداشتها و هدایا و مدالها و جایزه ها در جامعه اسلامی حقّ کسانی است که در میدان "دانش" و "جهاد" و "کار و تولید" و "خدمت" و "ایمان" و "عدالت" و "ابتکار" و "ایثار" گام بر می دارند و دردی از مشکلات امّت اسلامی را درمان می کنند و حرّاج بیت المال در ورزشهای کنونی از بزرگ ترین غفلتهای برخی مدیران و مسئولان کشور است که همه باید از آن در پیشگاه خدا و ماه خدا توبه کنیم.

افضل اعمال از نگاه نبوی
وقتی پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در آخرین جمعه ماه شعبان خطبه ای خواند و فضیلت و عظمت و پاداشهای فراوان الهی در این ماه را یادآور شد و فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَ لَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِي وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ؛6 هان مردم، ماه خدا به سوی شما همراه با برکت و رحمت و آمرزش روی آورده است، ماهی است که نزد خدا برترین ماهها، روزهایش برترین روزها و شبهایش بهترین شبها و ساعتهایش بهترین ساعات است.»
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: در حین این سخنرانی رسول گرامی بپا خاستم و گفتم: یا رسول الله صلی الله علیه و آله برترین اعمال در این ماه چیست؟
رسول اعظم صلی الله علیه و آله با احترام فرمود: ای ابوالحسن، برترین اعمال در این ماه پارسایی و دوری از محرمات الهی و کارهای حرام است. پیامبر گرامی پس از این پاسخ، گریه کرد.
گفتم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله چرا گریستی؟
فرمود: یا علی! چون حرمت و حق تو را دراین ماه پاس نمی دارند و گویا می بینم در حالی که در برابر پروردگارت به نماز ایستاده ای شقی ترین اولین و آخرین همتای کسی که ناقه ثمود را کشت، ضربتی بر فرق تو می زند، بدانگونه که محاسنت از آن رنگین می شود.
پرسیدم: آیا در آن روز دین من سلامت خواهد بود؟ فرمود: آری «فِی سَلَامۀٍ مِن دِینِکَ».
سپس رسول گرامی فرمود:
«يَا عَلِيُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ وَ اصْطَفَانِي وَ إِيَّاكَ وَ اخْتَارَنِي لِلنُّبُوَّةِ وَ اخْتَارَكَ لِلْإِمَامَةِ فَمَنْ أَنْكَرَ إِمَامَتَكَ فَقَدْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي؛7 یا علی هر کس تو را بکشد گویا مرا کشته است، هر کس با تو دشمنی ورزد، با من دشمنی ورزیده است، هر کس تو را دشنام دهد، به راستی به من دشنام داده است، تو از من و جان منی، روحت روح من و سرشت تو، سرشت من است، براستی خدای تبارک و تعالی من و تو را با هم آفرید و با هم برگزید، مرا برای نبوت و تو را برای امامت. هر کس امامت تو را انکار کند، پیامبری مرا انکار کرده است.»
امروز عالمان دین و مبلّغان گرامی و نسل مؤمن کشور دغدغه سلامت دین، ایمان خود و فرزندان خویش دارند و از امیرالمؤمنین علیه السلام آموخته اند که در دشوارترین شرائط و در برابر بزرگ ترین خطر، باید به ایمان و عزّت و سلامت دین خود بیاندیشند. ماه رمضان فرصتی الهی برای بازگشت به فطرت خدایی و فرهنگ قرآنی است.
بیایید در صحنه های ورزش و اقتصاد و هنر و در همه بخشها، بیش از آنچه به رفاه و سلامت و تیپ و لباس فرزندانمان می اندیشیم، به فکر ایمان و اخلاق و شخصیت معنوی نسل جوان باشیم و با استفادۀ بهتر و بيش تر از مساجد و قرآن و روحانیت، پنجره ها را فرا روی «نسیم بهار» باز کنیم.


پی نوشت:
1) کمال الدین و تمام النعمۀ، شیخ صدوق، اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1395ق، ج2، ص466.
2) بحارالانوار، علامه مجلسی، انتشارات اسلامیه، تهران، بی تا، ج74، ص88.
3) جامع الاخبار، تاج الدین شعیری، انتشارات رضی، قم، 1405ق، ص131.
4) بحار الانوار، ج66، ص252.
5) جمعه/11.
6) أمالی صدوق، شیخ صدوق، نشر اعلمی، بیروت، 1400ق، چاپ پنجم، ص386.
7) همان، ص95.


:: موضوعات مرتبط: کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: برترین اعمال در ماه رمضان چیست؟,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در دو شنبه 10 تير 1392


:: الیس الله
:: کانال تلگرام صراط
:: بیانات رهبری درمورد ا ربعین
:: اندک اندک
:: گل ارض کربلا
:: یاحسین
:: حدیث بسیارجالب
:: یاحسین
:: یامهدی
:: دعایی که آیت الله بهجت خواندن آن را به رهبر انقلاب توصیه کردند
:: وصیّت اخلاقی امام جواد علیه السلام به یکی از یارانش
:: مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اكثم
:: عبرت
:: اعتکاف رجبیه
:: عکس
:: ویژگی‌های ماه رجب از منظر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
:: بررسی روایت بلاذری و تهدید عمر به آتش زدن خانه فاطمه سلام الله علیها
:: احتراق بیت فاطمه سلام الله علیها حقیقت یا افسانه
:: ايه ى ولايت چند نكته و چند پرسش و پاسخ - آیت الله علی احمدی میانجی
:: زندگی امام حسن علیه السلام
:: یاحسین
:: السلام علیک یارقیه
:: یاامام رضا
:: یاعلی
:: غدیر
:: یاعلی
:: خدا رحم کند
:: یا صاحب الزمان
:: شهدا





به وبلاگ من خوش آمدید ازاین که نگاهتون به ماسپردی ممنون نظر یادتون نره




:: آبان 1395;
:: دی 1394;
:: مرداد 1394;
:: ارديبهشت 1394;
:: فروردين 1394;
:: بهمن 1393;
:: آذر 1393;
:: مهر 1393;
:: شهريور 1393;
:: مرداد 1393;
:: خرداد 1393;
:: ارديبهشت 1393;
:: فروردين 1393;
:: اسفند 1392;
:: بهمن 1392;
:: دی 1392;
:: آذر 1392;
:: آبان 1392;
:: مهر 1392;
:: شهريور 1392;
:: تير 1392;
:: خرداد 1392;
:: ارديبهشت 1392;
:: فروردين 1392;
:: اسفند 1391;
:: بهمن 1391;
:: دی 1391;
:: آذر 1391;

آبر برچسب ها

حجاب , یاعلی , تکثیر محبت , تمرکز بر هدف , امامت نیاز همیشه انسان:یااباصااح , پول :دام , یا صاحب الزمان , برترین اعمال در ماه رمضان چیست؟ , همسرداری را از علی و فاطمه علیهماالسلام بیاموزیم , نظام خانواده در اسلام , دختر:ارتباط , گذرى بر زندگى امام اوّل حضرت على (ع ) , رمضان , قرایتی , مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اكثم ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by esmailbameri