صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

::عکس
::امام حسین
::جنس مخالف
::احادیث ناب امام رضاعلیه السلام
::کشکول
::مذهبی
::حضرت فاطمه علیها السلام
::داستان
::طنز
::غدیر
::فاطمیه
::امامت پژوهی


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: اسماعیل بامری
:: اسماعیل بامری

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 97
بازدید دیروز : 57
بازدید هفته : 210
بازدید ماه : 492
بازدید کل : 41854
تعداد مطالب : 241
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 4






Eng.Blogfa.com -->

 

دانشنامه عاشورا آیه قرآن


کــد بزرگ شدن تصویر

حب العباس :: کرامات حضرت ابوالفضل

دانلود صلواتی







پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من خوش آمديد .لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ کمک کنید .


عکس امام رضا



:: موضوعات مرتبط: عکس، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در پنج شنبه 21 دی 1391




:: موضوعات مرتبط: عکس، ،
:: برچسب‌ها: عکس امام رضا,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در پنج شنبه 21 دی 1391


پیامک ویزه شهادت امام رضا

 

پیامکهای مذهبی

پیامکهای ویژه شهادت امام رضا علیه السلام

 

 

امروز، عمارت بلند آوازه توس، غربت است و بر بالاى این بناى شهیر، کبوترى نیست که نالان نباشد. بر بالاى این بناى غریب، آسمان نیز به اشک ریزى ابرها تن داده است.





عاقبت از زهر مأمون، پاره شد قلب رضا
    در میان حجرۀ در بسته، می‌زد دست و پا
    گه، جوادش را، گهی معصومه، را می‌زد صدا
    داغ او تا صبح محشر، بر دل سوزان ماست
    شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد
    
    بیا از مدینه ای نور چشمان ترم
    بین که از زهر جفا پاره شد این جگرم
    چشم من مانده به در کجایی ای جواد من
    ای عزیز دل من بیا برس به داد من
    شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد

    شب شهادت مولای مهرپرور ماست
    کسی که سایه لطفش پناهِ کشور ماست
    شب شهادت هشتم امام معصوم است
    که آستانه او قبله گاه باور ماست
    شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد

    کوثر اشک من از ساغر و پیمانه، توست
    دل آتش‌زده‌ام، شمع عزاخانه تـوست
    جگر سوخته، خاکستر پروانه تـوست
    شعله‌های دلم از آه غریبـانه تـوست
    شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد

    ای غریب خراسان سیدی یا رضاجان
    داغ تو بر دل ما چشم ما بر تو گریان
    سینه‌ات پر شراره دیده‌ات پر ستاره
    هم غمت بی‌شماره هم جگر پاره پاره
    شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد

    ای آنکه تو در غربت سر به گریبان داری
    در خلوت خود شبها شام غریبان داری
    از تربت تو عیسی، اکسیر شفا دارد
    موسای کلیم اینجا، دستی به دعا دارد
    شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد

    ای امام الرئوف! همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم تا با زمزمه ملائک همراه شویم.

    سلام بر تو ای عصمت هشتم! کوچه های توس، هنوز بوی عطرآگین تو را می دهد و آوای غریب ملایک هنوز در طواف حریم کبریایی ات به گوش می رسند.

    سلام بر تو ای خورشید تابان خراسان که تمام انگورها، مرثیه خوان واپسین لحظات توانَد.

    السلام علیک یا امام الرئوف!
    سلام بر تو که مهربانی هایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است.
    امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است.

    زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی ؟
    بی پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی ؟
    گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم
    ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی ؟
    من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
    هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی

    هر چند حال و روز زمین و زمان بد است
    یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
    حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
    آنجا برای عشق شروعی مجدد است

    امروز که سر بر حرمت می آیم
    انگار تمام عشق کامل شده است
    ای ضامن آهو ! به غریبی سوگند
    دل کندن از این ضریح مشکل شده است
    
    بر در دوست به امید پناه آمده‎ایم
    همره خیل غم و حسرت و آه آمده‎ایم
    چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان
    لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ‎ایم

    من كیستم گدای تو یا ثامن الحجج
    شرمنده عطای تو یا ثامن الحجج
    بالله نمی روم بر بیگانگان به عجز
    تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج

    با نام رضا به سینه ها گل بزنید
    با اشك به بارگاه او پل بزنید
    فرمود كه هر زمان گرفتار شدید
    بر دامن ما دست توسل بزنید

    مرغ دلم شور و نوا می کند
    ذکر علی بن موسی الرضا می کند
    می پرد و می رود از سینه ام
    آه که عشق تو چها می کند

    السلام علیک یا امام الرئوف!
    سلام بر تو که مهربانی هایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است.
    امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است.
    ما و او ـ هر دو ـ داغدار خورشیدی هستیم که غروب می کند.
    سلام بر تو ای خورشید تابان خراسان که تمام انگورها، مرثیه خوان واپسین لحظات توانَد.

    امروز، عمارت بلند آوازه توس، غربت است و بر بالاى این بناى شهیر، کبوترى نیست که نالان نباشد. بر بالاى این بناى غریب، آسمان نیز به اشک ریزى ابرها تن داده است.

    اى ضامن هر چه نیاز و اى امام رئوف! ما خود را به پنجره نگاه تو آویخته ایم و چشم هاى آغشته به رازمان را به ضریح تو دوخته ایم. ما را از سقاخانه لطفت سیراب کن.

    دلش درياي خون، چشمش به در بود
    اميدش ديدن روي پسر بود
    پدر مي‎ گشت قلبش پاره پاره
    پسر مي‎ کرد بر حالش نظاره
    پدر چون شمع سوزان آب مي شد
    پسر هم مثل او بي‎تاب مي شد
    پسر از پرده ‎ي دل ناله سر داد
    پدر هم جان در آغوش پسر داد

    کعبه ‎ي اهل ولاست صحن و سراي رضا
    شهر خراسان بُوَد کرب و بلاي رضا
    در صف محشر خدا مشتري اشک اوست
    هر که در اينجا کند گريه براي رضا
    از در باب الجواد مي شنوم دم به دم
    يا ابتاي پسر، وا ولداي رضا
    
    خراسان مي‎دهد بوي مدينه
    خراسان کوه غم دارد به سينه
    خراسان را سراسر غم گرفته
    در و ديوار آن ماتم گرفته
    شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد.

    ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب
    از غربت آن غریب کن یاد امشب
    شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد

    گرفته ام به سر دست های خود جان را
    نشان دهید به من جاده خراسان را
    شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد

    در میان حجره یا رب کیست غوغا می کند
    شکوه زیر لب ز بی رحمی دنیا می کند
    شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد

    امام الرضا به حجره غریبانه جان سپرد
    او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد
    شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد.

    اى غریب ترین غریب ها؛ قلب تو رأفتى به توان بى نهایت است؛ پس طفل هاى بى پناه حاجت ما را دریاب و شفاعتمان را بپذیر.

    یا امام رضا! همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم تا با زمزمه ملائک همراه شویم.
 
    یا امام رضا! امروز، تنها نه خیابان هاى خراسان که تمام رگ هاى عاشقانت، به گلدسته و رواقت ختم مى شود.

  یا امام رضا!حنجره نورانى ات، جرعه نوش سم ستم سیه دلان مى شود و طنین هق هق زائرانت تا قیامت، گلوى سوخته ات را یاد مى کند
.

 



:: برچسب‌ها: پیامک :امام رضا,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در پنج شنبه 21 دی 1391


ده ويژگي اخلاقي امام مجتبي‏ علیه‏ السلام

 

ابوالفضل هادي منش

 

 

 

 

قرآن، حديث و سيره معصومان علیهم السلام برترين منابع شناخت معارف اسلام اند.
پيشوايان پاك دين علیهم السلام به دليل بهره مندي از ويژگي عصمت و دوري از عصيان و اشتباه، برترين مربيان اخلاق براي انسان، به ويژه براي دوستداران و پيروان خود به شمار مي روند. ايشان، بهترين الگوي اخلاقي به دور از هر گونه كژي براي انسان اند. نوشتار حاضر، رهاوردي است از بررسي 12 ويژگي اخلاقي امام مجتبي علیه السلامكه در آستانه ولادت آن امام همام به خوانندگان گرامي تقديم مي شود.
1. عبادت
امام صادق علیه السلام در بيان حال معنوي ايشان مي فرمود: امام مجتبي علیه السلام عابدترين مردم زمان خود بود. بسيار حج به صورت پياده و گاه با پاي برهنه به جاي مي آورد. هميشه او را در حال گفتن ذكر مي ديدند و هر گاه آيه يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» را مي شنيد، پاسخ مي گفت: لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْك» (خداوند! گوش به فرمان توام.)
(1)
آن امام همواره در قنوت نمازش، بسيار دعا مي كرد و خدا را اين گونه مي خواند: اي پناهگاه درماندگان! فهمها در درك تو حيران و دانشها در برابر تو ناتوان و نارساست. تو پروردگار زنده و قيّومي كه جاودانه است. تو خود مي بيني آنچه را كه مي داني و در آن كار، دانا و بردبار هستي. تو بر آشكار ساختن هر پنهان، قدرت داري و مي تواني از انجام هر كاري جلوگيري كني؛ بدون آنكه در تنگنا واقع شوي. بازگشت همه چيز به سوي توست؛ همان سان كه آغاز آن از خواست تو سرچشمه مي گيرد. تو آگاهي از آنچه در سينه ها پنهان مي دارند. آنچه را خواسته اي اجرا شده است. آنچه را در خزانه غيب خودت بوده بر عقلها واداشته اي تا هر كه نابود شود، از روي دليل آن كار نابود شود و هر كه زنده شود، از روي دليل زنده شود. به راستي كه تو شنوا و دانايي و يكتا و بينايي.
بارخدايا! تو خود مي داني كه من از تلاش خود فروگذار نكرده ام تا هنگامي كه برش تيغم از ميان رفت و تنها شدم. در آن وقت از گذشتگان خودم پيروي كردم (صبر كردم) تا جلوي اين دشمن سركش و ريختن خون شيعيان را بگيرم تا اينكه حفظ كردم آنچه را اولياي من حفظ كردند. خشم خود را فرو بردم و به خواسته آنها تن در دادم. به راهي رفتم كه مي خواستند و هيچ نگفتم تا ياري تو فرا برسد كه تو تنها ياور حق و بهترين پشتيبان آن هستي؛ گرچه اين ياري تأخير افتد و نابود شدن دشمن اندكي به درازا كشد.»
(2)

2. ترس از خدا
هرگاه امام مجتبي علیه السلام وضو مي گرفت، تمام بدنش از ترس خدا مي لرزيد و رنگ چهره اش زرد مي شد. وقتي از او در اين باره مي پرسيدند، مي فرمود: بنده خدا بايد وقتي براي بندگي به درگاه او، آماده مي شود، از ترس او رنگش تغيير كند و اعضايش بلرزد.»
(3)
هرگاه براي نماز به مسجد مي رفت، كنار در مي ايستاد و اين گونه زمزمه مي كرد: إِلَهِي ضَيْفُكَ بِبَابِكَ يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ الْمُسِي ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدِي بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ يَا كَرِيم؛
(4) خدايا! مهمانت به درگاهت آمده است. اي نيكوكردار! بدكار به نزد تو آمده است. پس از زشتي و گناهي كه نزد من است به زيبايي آنچه نزد توست، درگذر؛ اي بخشاينده!»
امام صادق علیه السلام فرمود: كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْمَوْتَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْقَبْرَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْمَمَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْعَرْضَ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً يُغْشَى عَلَيْهِ مِنْهَا وَ كَانَ إِذَا قَامَ فِي صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِيمِ وَ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ تَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النَّار؛
(5) وقتي (امام حسن علیه السلام) به ياد مرگ مي افتاد مي گريست. هرگاه به ياد قبر مي افتاد، گريه مي كرد. وقتي به ياد قيامت مي افتاد، ناله مي كرد، هرگاه به ياد گذشتن از [پل] صراط مي افتاد، مي گريست. هرگاه به ياد عرضه اعمال بر خداوند مي افتاد، ناله اي مي كرد و از هوش مي رفت. وقتي به نماز مي ايستاد، بدنش در مقابل پروردگارش مي لرزيد. هرگاه بهشت و دوزخ را به ياد مي آورد، مانند مارگزيده، مضطرب مي شد و از خدا بهشت را مي خواست و از آتش جهنم به او پناه مي برد.»
هنگامي كه آثار مرگ در چهره اش آشكار شد، او را ديدند كه مي گريد. پرسيدند: چرا مي گرييد؛ در حالي كه مقام والايي نزد خدا و رسولش داريد و پيامبر صلی الله علیه وآله آن سخنان والا گهر را درباره ی شما فرموده است؛ شما كه بيست مرتبه پياده، حج به جاي آورده و سه بار همه داراييهاي خود را در راه خدا تقسيم كرده ايد؟» در پاسخ مي فرمود: إِنَّمَا أَبْكِي لِخَصْلَتَيْنِ: لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّة؛
(6)به دو دليل مي گريم: از ترس روز قيامت و از دوري دوستانم.»

3. همنشيني با قرآن
آن بزرگوار، صوتي زيبا در قرائت قرآن داشت و علوم قرآن را از كودكي به نيكي مي دانست. همواره پيش از خوابيدن، سوره كهف را تلاوت مي كرد و سپس مي خوابيد. گفته اند در دوران زندگاني پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله، شخصي وارد مسجد شد و از كسي درباره ی تفسير شاهد و مشهود
(7) پرسيد؛ آن مرد پاسخ داد: شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عرفه.» از مرد ديگري پرسيد؛ ولي او گفت: شاهد روز جمعه و مشهود روز عيد قربان است.»
سپس نزد كودكي رفت كه گوشه مسجد نشسته بود. او پاسخ داد: أَمَّا الشَّاهِدُ فَمُحَمَّدٌ صلی الله علیه وآله وَ أَمَّا الْمَشْهُودُ فَيَوْمُ الْقِيَامَةِ أَ مَا سَمِعْتَهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً؛
(8) شاهد محمد صلی الله علیه وآله رسول خدا و مشهود روز قيامت است؛ مگر نخوانده اي كه خداوند [درباره رسولش] مي فرمايد: اي پيامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستاديم.»
و نيز درباره قيامت مي فرمايد: ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُود»؛
(9) آن روز، روزي است كه مردم را براي آن گرد مي آورند و روزي است كه (جملگي در آن) حاضر مي شوند.»
راوي داستان مي گويد كه پرسيدم: فردي كه اول پاسخ داد كه بود؟» گفتند: ابن عباس.» پرسيدم: دومي كه بود؟» گفتند: ابن عمر.» سپس گفتم: آن كودك كه از همه بهتر و درست تر پاسخ داد كه بود؟» گفتند: او حسن بن علي بن ابي طالب بود».
(10)
آن امام بزرگوار در خانه اي تربيت يافته بود كه كلام خدا پيوسته سخن آغاز و انجام آن بود؛ در خانه اي كه پدر آن نخستين گرد آوردنده قرآن و اهل خانواده بهترين عمل كنندگان به آيات آن بودند.

4. مهرباني
مهرباني با بندگان خدا از ويژگيهاي بارز ايشان بود. اَنس مي گويد كه روزي در محضر امام بودم. يكي از كنيزان ايشان با شاخه گلي در دست وارد شد و آن را به امام تقديم كرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهرباني فرمود: برو تو آزادي!» من كه از اين رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: اي فرزند رسول خدا! اين كنيز، تنها يك شاخه گل به شما هديه كرد، آن گاه شما او را آزاد مي كنيد؟!» امام در پاسخم فرمود: خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها»؛
(11) هر كس به شما مهرباني كرد، دو برابر او را پاسخ گوييد.» سپس امام فرمود: پاداش در برابر مهرباني او نيز آزادي اش بود.» (12)
امام، همواره، مهرباني را با مهرباني پاسخ مي گفت؛ حتي پاسخ وي در برابر نامهرباني نيز مهرباني بود؛ همچنان كه نوشته اند، امام گوسفند زيبايي داشت كه به آن علاقه نشان مي داد. روزي ديد گوسفند، خوابيده است و ناله مي كند. جلوتر رفت و ديد كه پاي آن را شكسته اند. امام از غلامش پرسيد: چه كسي پاي اين حيوان را شكسته است؟» غلام گفت: من شكسته ام.» حضرت فرمود: چرا چنين كردي؟» گفت: براي اينكه تو را ناراحت كنم.» امام با تبسّمي دلنشين فرمود: ولي من در عوض، تو را خشنود مي كنم و غلام را آزاد كرد.»
(13)
همچنين آورده اند، روزي امام، مشغول غذا خوردن بودند كه سگي آمد و برابر حضرت ايستاد. حضرت، هر لقمه اي كه مي خوردند، يك لقمه نيز جلوي آن مي اندختند. مردي پرسيد: اي فرزند رسول خدا! اجازه دهيد اين حيوان را دور كنم.» امام فرمود: دَعْهُ إِنِّي لَأَسْتَحْيِي مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَكُونَ ذُو رُوحٍ يَنْظُرُ فِي وَجْهِي وَ أَنَا آكُلُ ثُمَّ لَا أُطْعِمُهُ؛
(14) نه رهايش كنيد! من از خدا شرم مي كنم كه جانداري به صورت من نگاه كند و من در حال غذا خوردن باشم و به او غذا ندهم.»


5. گذشت
امام بسيار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم ديگران چشم پوشي مي كرد. بارها پيش مي آمد كه واكنش حضرت به رفتار ناشايست ديگران، سبب تغيير رويه فرد خطاكار مي شد.
در همسايگي ايشان، خانواده اي يهودي مي زيستند. ديوار خانه يهودي، شكافي پيدا كرده بود و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ كرده بود. فرد يهودي نيز از اين جريان آگاهي نداشت تا اينكه روزي زن يهودي براي درخواست نيازي به خانه آن حضرت آمد و ديد كه شكاف ديوار سبب شده است كه ديوار خانه امام نجس شود. بي درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد يهودي نزد حضرت آمد و از سهل انگاري خود پوزش خواست و از اينكه امام، در اين مدت سكوت كرده و چيزي نگفته بود، شرمنده شد.
امام براي اينكه او بيش تر شرمنده نشود، فرمود: از جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله شنيدم كه به همسايه مهرباني كنيد.» يهودي با ديدن گذشت، چشم پوشي و برخورد پسنديده ايشان به خانه اش برگشت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ايشان خواست تا آنان را به دين اسلام درآورد.
(15)
همچنين داستان مشهوري است كه درباره گذشت امام از بي ادبي مردي شامي است. خود آن شخص مي گويد كه به مدينه رفته بودم. مردي را ديدم كه بر مركبي گران قيمت سوار شده و لباسهاي نفيسي پوشيده بود. از شكوه او خوشم آمد. پرسيدم: او كه بود؟» گفتند: حسن بن علي بن ابي طالب.» وقتي نام علي را شنيدم، سينه ام دريايي از كينه و دشمني عليه او شد. به او حسادت كردم كه چرا علي بايد چنين فرزندي داشته باشد؛ از اينرو، نزد او رفتم و با تندي گفتم: تو پسر علي هستي؟» فرمود: آري! فرزند اويم.» سپس من تا توانستم به او و پدرش ناسزا گفتم.
او صبر كرد تا سخنانم پايان يابد. سپس با خوشرويي از من پرسيد: به گمانم در اين شهر غريبي. اگر به خانه نيازداري، به تو خانه مي دهم. اگر به مال نياز داري به تو ببخشم. اگر كمك ديگري مي خواهي، بگو تا انجام دهم. شايد مرا با شخص ديگري اشتباه گرفته اي. اگر جايي مي خواهي بروي تو را راهنمايي كنم و اگر بارت سنگين است، در آوردن آن به تو كمك كنم. اگر گرسنه اي سيرت كنم. اگر برهنه اي، تو را بپوشانم. اگر بارت را به خانه من بياوري و تا وقتي در اين شهر هستي، ميهمان من باشي، خوشحال مي شوم. منزل من بزرگ است و براي آسايش تو فراهم است.»
مرد شامي با ديدن اين همه گذشت و مهرباني، اشك شرمساري مي ريخت و مي گفت: گواهي مي دهم كه جانشين خدا بر زميني و خدا بهتر مي داند كه بار رسالت را بر دوش چه كسي گذارد. تا اكنون تو و پدرت را بيش تر از همه مردم دشمن مي داشتم؛ ولي اكنون شما دوست داشتني ترين بندگان خدا نزد من هستيد.»
سپس آن مرد به خانه امام مجتبي علیه السلام رفت و تا وقتي در مدينه حضور داشت، ميهمان حضرت بود. از آن پس، از بهترين دوستداران آن خاندان شد.
(16)
گستره گذشت و مهرورزي امام، آن قدر پردامنه بود كه قاتل او را هم در برگرفت؛ همچنان كه عمر بن اسحاق مي گويد كه من و حسين علیه السلام در لحظه شهادت، نزد امام مجتبي علیه السلام بوديم كه فرمود: بارها به من زهر داده اند؛ ولي اين بار تفاوت مي كند؛ زيرا اين بار، جگرم را قطعه قطعه كرده است.»
حسين علیه السلام با ناراحتي پرسيد: چه كسي شما را زهر داده است؟» فرمود: از او چه مي خواهي؟ مي خواهي او بكشي؟ اگر آن كسي باشد كه من مي دانم، خشم و عذاب خداوند بيش تر از تو خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم كه براي من، بي گناهي گرفتار شود.»
(17)

6. فروتني
امام مانند جدش رسول الله صلی الله علیه وآله بدون هيچ تكبري روي زمين مي نشست و با تهي دستان هم سفره مي شد. روزي سواره از محلي مي گذشت كه ديد گروهي از بينوايان روي زمين نشسته اند و مقداري نان را پيش خود گذارده اند و مي خورند. وقتي امام حسن علیه السلام را ديدند، به ايشان تعارف كردند و حضرت را سر سفره خويش خواندند. امام از مركب خويش پياده شد و اين آيه را تلاوت كرد: إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرين»؛ خداوند خود بزرگ بينان را دوست نمي دارد (نحل/23).» سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن شد. وقتي همگي سير شدند، امام آنها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذيرايي فرمود و به آنان پوشاك هديه كرد.
(18)
آن حضرت همواره ديگران را نيز بر خود مقدم مي داشت و پيوسته با احترام و فروتني با مردم برخورد مي كرد. روزي ايشان در مكاني نشسته بود. برخاست كه برود؛ ولي در اين لحظه، پيرمرد فقيري وارد شد. امام به او خوشامد گفت و براي اداي احترام و فروتني به او، فرمود: اي مرد! وقتي وارد شدي كه ما مي خواستيم برويم. آيا به ما اجازه رفتن مي دهي؟»
و مرد فقير عرض كرد: بله، اي پسر رسول خدا!»
(19)
امام، همواره، مهرباني را با مهرباني پاسخ مي گفت؛ حتي پاسخ وي در برابر نامهرباني نيز مهرباني بود

7. ميهمان نوازي
آن گرامي، همواره از ميهمانان پذيرايي مي كرد. گاه از اشخاصي پذيرايي مي كرد كه حتي آنان را نمي شناخت؛ به ويژه، امام به پذيرايي از بينوايان علاقه زيادي داشت، آنان را به خانه خود مي برد و به گرمي پذيرايي مي كرد و به آنها لباس و مال مي بخشيد.
(20)
در سفري كه امام حسن علیه السلام همراه امام حسين علیه السلام و عبدالله بن جعفر به حج مي رفتند، شتري كه بار آذوقه بر آن بود، گم شد و آنها در ميانه راه، گرسنه و تشنه ماندند. در اين هنگام، متوجه خيمه اي شدند كه در آن پيرزني تنها زندگي مي كرد. از او آب و غذا خواستند. پيرزن نيز كه انسان مهربان و ميهمان نوازي بود، تنها گوسفندي را كه داشت دوشيد و گفت: براي غذا نيز آن را ذبح كنيد تا براي شما غذايي آماده كنم.» امام نيز آن گوسفند را ذبح كرد و زن از آن، غذايي براي ايشان درست كرد.
آنان غذا را خوردند و پس از صرف غذا از وي تشكر كردند و گفتند: ما افرادي از قريش هستيم كه به حج مي رويم. اگر به مدينه آمدي نزد ما بيا تا ميهمان نوازي ات را جبران كنيم.» سپس از زن خداحافظي كردند و به راه خويش ادامه دادند. شب هنگام، شوهر زن به خيمه اش آمد و او داستان ميهماني را برايش بازگفت. مرد، خشمگين شد و گفت: چگونه در اين برهوت، تنها گوسفندي را كه همه دارايي مان بود براي كساني كشتي كه نمي شناختي؟»
مدتها از اين جريان گذشت تا اينكه باديه نشينان به سبب فقر و خشكسالي به مدينه سرازير شدند. آن زن نيز همراه شوهرش به مدينه آمد. در يكي از همين روزها، امام مجتبي علیه السلام همان پيرزن را در كوچه ديد و فرمود: يَا أَمَةَ اللَّهِ! تَعْرِفِينِي؟ اي كنيز خدا! آيا مرا مي شناسي؟» گفت: نه.» فرمود: من همان كسي هستم كه مدتها پيش، همراه دو نفر به خيمه ات آمديم. نامم حسن بن علي است.» پيرزن خوشحال شد و عرض كرد: پدر و مادرم به فداي تو باد!»
امام به پاس فداكاري و پذيرايي او، هزار گوسفند و هزار دينار طلا به او بخشيد و او را نزد برادرش حسين علیه السلام فرستاد. او نيز همين مقدار به او گوسفند و دينار طلا بخشيد و وي را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد. عبدالله نيز به پيروي از پيشوايان خود، همان مقدار را به آن پيرزن بخشيد.
(21) حضرت با اين سپاسگزاري، هم از ميهمان غريبي پذيرايي كرد و هم جايگاه و ارزش ميزباني او را به سبب عمل نيكويش، پاس داشت. آن حضرت بارها درباره فقيراني كه از ايشان پذيرايي كرده بودند، مي فرمود: فضيلت با آنان است. پذيرايي شان اندك است و مالي ندارند؛ ولي برترند؛ زيرا آنان غير از آنچه كه ما را به آن پذيرايي مي كنند، چيز ديگري ندارند و از همه چيز خود گذشته اند؛ ولي ما بيش از آنچه پيش ميهمان مي گذاريم، اموال داريم.» (22)

8. بردباري
از سخت ترين دوران زندگاني با بركت امام مجتبي علیه السلام، دوران پس از صلح با معاويه بود. ايشان، سختي اين سالهاي ستم را با بردباري وصف ناشدني اش سپري مي كرد. ايشان در اين سالها، از غريبه و آشنا سخنان زشت و گزنده مي شنيد و از خدنگ بي وفايي، زخم مي خورد. بسياري از دوستان به ايشان پشت كرده بودند. روزگار، برايشان به سختي مي گذشت. ناسزا گفتن به حضرت علي علیه السلام شيوه سخنرانان شهر شده بود. هرگاه امام را مي ديدند مي گفتند: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِين؛
(23) سلام بر تو اي خوار كننده مؤمنان.» در حضور ايشان، به هتك و دشنام اميرالمؤمنين علیه السلام زبان مي گشودند و امام با بردباري و مظلوميت بسيار، هتاكيها و دشنامها را تحمل مي كرد.
روزي ايشان، وارد مجلس معاويه شد. مجلسي شلوغ و پر ازدحام بود. امام، جاي خالي نيافت و ناگزير، نزديك پاي معاويه نشست كه بالاي منبر بود. معاويه با دشنام به حضرت علي علیه السلام سخنش را آغاز كرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: من از عايشه در شگفتم كه مرا در خور خلافت نديده است و فكر مي كند كه اين جايگاه، حق من نيست.» سپس با حالتي تمسخرآميز گفت: زن را به اين سخنان چه كار؟ خدا از گناهش بگذرد. آرى! پدر اين مرد [با اشاره به امام مجتبي علیه السلام] در كار خلافت با من سرستيز داشت، خدا هم جانش را گرفت.»
امام فرمود: اي معاويه! آيا از سخنان عايشه تعجب مي كني؟» معاويه گفت: بله به خدا!» امام علیه السلام فرمود: مي خواهي عجيب تر از آن را برايت بگويم؟» گفت: بگو.» آن حضرت پاسخ داد: عجيب تر از اين كه عايشه تو را قبول ندارد، اين است كه من پاي منبر تو و نزد پاي تو بنشينم.»
(24)
اين بردباري تا جايي بود كه مروان بن حكم ـ دشمن سرسخت امام ـ با حالتي اندوهگين در تشييع پيكر ايشان شركت كرد و در پاسخ آناني كه به او مي گفتند تو تا ديروز با او دشمن بودي، گفت: او كسي بود كه بردباري اش با كوهها سنجيده نمي شد.»
(25)

9. بخشندگي و برآوردن نيازهاي ديگران
مي توان گفت كه بارزترين ويژگي امام مجتبي علیه السلام كه بهترين سرمشق براي دوستداران او است، بخشندگي بسيار و دستگيري از ديگران است. ايشان به بهانه هاي مختلف، همه را از خوان كرم خويش بهره مند مي ساخت و آن قدر بخشش مي كرد تا شخص نيازمند بي نياز مي شد؛ زيرا طبق تعاليم اسلام، بخشش بايد به گونه اي باشد كه فرهنگ گدايي را ريشه كن سازد و در صورت امكان، شخص را از جرگه نيازمندان بيرون كند.
روزي حضرت مشغول عبادت بود. ديد فردي در كنار او نشسته است و به درگاه خدا مي گويد: خدايا! هزار درهم به من ارزاني دار. حضرت به خانه آمد و براي او ده هزار درهم فرستاد.
(26)
امام حسن علیه السلام هيچ گاه سائلي را از خود نمي راند و هرگز پاسخ نه» به نيازمندان نمي فرمود و تمامي جنبه هاي معنوي بخشش را در نظر مي گرفت.
آورده اند روزي امام مجتبي علیه السلام شنيد مردي در دعا با پروردگار خويش با گريه مي گويد: خدايا! ده هزار درهم به من روزي بده.» امام وقتي سخن او را شنيد سريع از مسجد به خانه برگشت و به همان مقدار درهم از خانه برداشت و به او داد. مرد، بسيار خوشحال شد؛ اما وقتي خواست سكه ها را ببرد نتوانست آن را حمل كند. رو به امام كرد و گفت: اكنون دو نفر را صدا بزن كه اين سكه ها را براي من حمل كنند». امام، عبايش را از دوش برداشت و سكه ها را درون آن گذاشت و دستور داد تا آن را براي مرد ببرند؛ اما ديگر درهمي در ميان نبود كه به آن دو نفر بدهد. غلامان حضرت گفتند: والله ما عندنا درهم؛ ديگر[حتي] درهمي نداريم، امام فرمود: لَكِنِّي أَرْجُو أَنْ يَكُونَ لِي عِنْدَ اللَّهِ أَجْرٌ عَظِيمٌ؛
(27)اما من اميد پاداشي بزرگ از نزد پروردگار خويش دارم.»
روزي خليفه سوم در مسجد نشسته بود كه مرد فقيري وارد مسجد شد. نزد او رفت و درخواست كمك كرد. عثمان به او پنج درهم داد. آن مرد نگاهي به سكه ها كرد و گفت: مرا نزد كسي راهنمايي كن [تا كمك بيش تري به من كند].» عثمان او را به امام مجتبي علیه السلام كه همراه حسين علیه السلام و عبدالله بن جعفر نشسته بودند، فرستاد و گفت: نزد آن چند جوان برو و از آنها كمك بخواه.» فقير نزد آنها رفت و نياز خود را بيان داشت. امام حسن علیه السلام براي نماياندن جنبه هاي تربيتي بخشش، از مرد پرسيد: إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا فِي إِحْدَى ثَلَاثٍ دَمٍ مُفْجِعٍ أَوْ دَيْنٍ مُقْرِحٍ أَوْ فَقْرٍ مُدْقِعٍ فَفِي أَيِّهَا تَسْأَلُ؟ كمك خواستن از ديگران، تنها در سه مورد رواست:
1. خون بهايي به گردن انسان باشد [و توان پرداخت آن نداشته باشد]؛
2. بدهي سنگيني داشته باشد [و از عهده پرداخت آن برنيايد]؛
3. درمانده اي باشد [كه دستش به جايي نرسد.] تو كدام يك از اين سه دسته هستي؟»

مرد فقير سبب نيازمندي خود را بيان كرد. سپس امام حسن علیه السلام پنجاه دينار طلا به او بخشيد. حضرت امام حسين علیه السلام به پيروي از ايشان و نيز رعايت جايگاه امامت، چهل و نه درهم و عبدالله بن جعفر نيز با همين انگيزه چهل و هشت درهم به او كمك كردند. عثمان با ديدن اين جريان گفت: اين خاندان، كانون علم، حكمت و سرچشمه همه نيكيها هستند.»
(28)
امام برآوردن نياز ديگران را در هر حالي در اولويت قرار مي داد. ابن عباس مي گويد كه با حضرت مجتبي علیه السلام در مسجدالحرام بودم. آن جناب در آنجا معتكف و مشغول طواف بود. نيازمندي نزد ايشان آمد و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! به فلان شخص، مقداري بدهكارم و از عهده قرض او بر نمي آيم. اگر ممكن است [مرا كمك كنيد].» امام فرمود: به صاحب اين خانه! [و اشاره به كعبه كرد] متأسفانه در حال حاضر، پولي در اختيار ندارم.» شخص نيازمند گفت: اي فرزند رسول خدا! پس از او بخواهيد كه به من مهلت بدهد؛ چون مرا تهديد كرده است كه اگر بدهي خود را نپردازم، مرا به زندان مي اندازد. حضرت طواف خود را قطع كرد و همراه آن مرد به راه افتاد تا نزد طلبكارش بروند و از او مهلت بگيرند.»
آن حضرت همواره ديگران را نيز بر خود مقدم مي داشت و پيوسته با احترام و فروتني با مردم برخورد مي كرد
ابن عباس مي گويد عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! گويا فراموش كرده ايد كه در مسجد، قصد اعتكاف كرده ايد.»
(29)حضرت فرمود: نه فراموش نكرده ام؛ ولي از پدرم شنيدم كه پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: " هر كس حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، نزد خدا مانند كسي است كه نه هزار سال، روزها روزه گرفته و شبها را به عبادت گذرانيده است."» (30)



10. شجاعت
شجاعت، ميراث ماندگار اميرمؤمنان علیه السلام بود و امام مجتبي علیه السلام وارث آن بزرگوار. در كتابهاي تاريخي آمده است كه امام علي علیه السلام در تقويت اين روحيه در كودكانش، خود به طور مستقيم دخالت مي كرد. شمشيرزني و مهارتهاي نظامي را از كودكي به آنان مي آموخت و پشتيباني از حق و حقيقت را به آنان درس مي داد. ميدانهاي نبرد، مكتب درس شجاعت حضرت علي علیه السلام به فرزندانش بود.
با آغاز خلافت امام علي علیه السلام، كشمكشها نيز آغاز شد. نخستين فتنه، جنگ جمل بود كه به بهانه خونخواهي عثمان بر پا شد. شعله هاي جنگ زبانه مي كشيد. اميرمؤمنان علیه السلام پسرش محمد بن حنفيّه را فراخواند و نيزه خود را به او داد و فرمود: برو، شتر عايشه را نحر كن.» محمد بن حنفيّه نيزه را گرفت و حمله كرد؛ ولي كساني كه به سختي اطراف شتر عايشه را گرفته بودند، حمله او را دفع كردند. او چندين بار حمله كرد؛ ولي نمي توانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتواني كرد. امام نيزه را پس گرفت و به حسن علیه السلام داد. او نيزه را گرفت و به سوي شتر تاخت و پس از مدتي كوتاه، بازگشت؛ در حالي كه از نوك نيزه اش خون مي ريخت. محمد حنفيه به شتر نحر شده و نيزه خونين نگريست و شرمنده شد. اميرمؤمنان به او فرمود: شرمنده نشو؛ زيرا او فرزند پيامبر صلی الله علیه وآله است و تو فرزند علي هستي.»
(31)
امام مجتبي علیه السلام در ديگر جنگهاي آن دوران نيز شركت كرد و دلاوريهاي بسياري از خود نشان داد. معاويه درباره دلاوريهاي او مي گفت: او فرزند كسي است كه به هر كجا مي رفت، مرگ نيز همواره به دنبالش بود (كنايه از اينكه نترس بود و از مرگ نمي هراسيد).»
(32)



 




(1) بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، مؤسسة الرساله، بيروت، 1403 ق، ج43، ص331.
(2) مهج الدعوات، سيد بن طاووس، دار الذخائر، قم، 1411 ق، ص145.
(3) مناقب آل ابيطالب، ابن شهرآشوب، دارالأضواء، بيروت، 1408 ق، ج4، ص14 و بحار الانوار، ج43، ص339.
(4) مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص17 و بحارالانوار، همان.
(5) بحارالانوار، همان.
(6) همان، ص332.
(7) بروج/3.
(8) احزاب/45.
(9) هود/103.



:: برچسب‌ها: اخلاق:امام حسن:,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در پنج شنبه 21 دی 1391


سعادتمند حقیقی

سعادتمند حقيقي

. کتاب من لا يحضره الفقيه بإسناده عن عليّ بن الحسين عن أبيه عليهما السلام: بَينا أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ذاتَ يَومٍ جالِسٌ مَعَ أصحابِهِ يُعَبِّئُهُم لِلحَربِ، إذا أتاهُ شَيخٌ عَلَيهِ شَحبَةُ [1] السَّفَرِ، فَقالَ: أينَ أميرُ المُؤمِنينَ؟ فَقيلَ: هُوَ ذا، فَسَلَّمَ عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ:

يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي أتَيتُکَ مِن ناحِيَةِ الشّامِ، وأنَا شَيخٌ کَبيرٌ قَد سَمِعتُ فيکَ مِنَ الفَضلِ ما لا اُحصي، وانّي أظُنُّکَ سَتُغتالُ، فَعَلِّمني مِمّا عَلَّمَکَ اللَّهُ.

قالَ: نَعَم يا شَيخُ: مَنِ اعتَدَلَ يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ، ومَن کانَتِ الدُّنيا هِمَّتَهُ اشتَدَّت

حَسرَتُهُ عِندَ فِراقِها، ومَن کانَ غَدُهُ شَرَّ يَومَيهِ فَهُوَ مَحرومٌ، ومَن لَم يُبالِ بِما رُزِئَ [2] مِن آخِرَتِهِ إذا سَلِمَت لَهُ دُنياهُ فَهُوَ هالِکٌ، ومَن لَم يَتَعاهَدِ النَّقصَ مِن نَفسِهِ غَلَبَ عَلَيهِ الهَوي، ومَن کانَ في نَقصٍ فَالمَوتُ خَيرٌ لَهُ.

يا شَيخُ، ارضَ لِلنّاسِ ما تَرضي لِنَفسِکَ، وَائتِ إلَي النّاسِ ما تُحِبُّ أن يُؤتي إلَيکَ.

ثُمَّ أقبَلَ عَلي أصحابِهِ فَقالَ: أيُّهَا النّاسُ!

أما تَرَونَ إلي أهلِ الدُّنيا يُمسونَ ويُصبِحونَ عَلي أحوالٍ شَتّي؛ فَبَينَ صَريعٍ يَتَلَوّي، وبَينَ عائِدٍ ومَعودٍ، وآخَرَ بِنَفسِهِ يَجودُ، وآخَرَ لا يُرجي، وآخَرَ مُسَجّيً، وطالِبِ الدُّنيا وَالمَوتُ يَطلُبُهُ، وغافِلٍ ولَيسَ بِمَغفولٍ عَنهُ، وعَلي أثَرِ الماضي يَصيرُ الباقي.

فَقالَ لَهُ زَيدُ بنُ صوحانَ العَبدِيُّ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، أيُّ سُلطانٍ أغلَبُ وأقوي؟

قالَ: الهَوي.قالَ: فَأَيُّ ذُلٍّ أذَلُّ؟قالَ: الحِرصُ عَلَي الدُّنيا.قالَ: فَأَيُّ فَقرٍ أشَدُّ؟قالَ: الکُفرُ بَعدَ الإِيمانِ.

قالَ: فَأَيُّ دَعوَةٍ أضَلُّ؟قالَ: الدّاعي بِما لا يَکونُ.قالَ: فَأَيُّ عَمَلٍ أفضَلُ؟قالَ: التَّقوي.قالَ: فَأَيُّ عَمَلٍ أنجَحُ؟

قالَ: طَلَبُ ما عِندَ اللَّهِ.قالَ: فَأَيُّ صاحِبٍ لَکَ شَرٌّ؟قالَ: المُزَيِّنُ لَکَ مَعصِيَةَ اللَّهِ.قالَ: فَأَيُّ الخَلقِ أشقي؟

قالَ: مَن باعَ دينَهُ بِدُنيا غَيرِهِ.قالَ: فَأَيُّ الخَلقِ أقوي؟قالَ: الحَليمُ.قالَ: فَأَيُّ الخَلقِ أشَحُّ؟قالَ: مَن أخَذَ المالَ مِن غَيرِ حِلِّهِ، فَجَعَلَهُ في غَيرِ حَقِّهِ.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أکيَسُ؟قالَ: مَن أبصَرَ رُشدَهُ مِن غَيِّهِ، فَمالَ إلي رُشدِهِ.قالَ: فَمَن أحلَمُ النّاسِ؟قالَ: الَّذي لا يَغضَبُ.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أثبَتُ رَأياً؟قالَ: مَن لَم يَغُرَّهُ النّاسُ مِن نَفسِهِ، ومَن لَم تَغُرَّهُ الدُّنيا بِتَشَوُّفِها [3] .

قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أحمَقُ؟قالَ: المُغتَرُّ بِالدُّنيا وهُوَ يَري ما فيها مِن تَقَلُّبِ أحوالِها.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أشَدُّ حَسرَةً؟قالَ: الَّذي حُرِمَ الدُّنيا وَالآخِرَةَ، ذلِکَ هُوَ الخُسرانُ المُبينُ.قالَ: فَأَيُّ الخَلقِ أعمي؟قالَ: الَّذي عَمِلَ لِغَيرِ اللَّهِ، يَطلُبُ بِعَمَلِهِ الثَّوابَ مِن عِندِ اللَّهِ.

قالَ: فَأَيُّ القُنوعِ أفضَلُ؟قالَ: القانِعُ بِما أعطاهُ اللَّهُ.قالَ: فَأَيُّ المَصائِبِ أشَدُّ؟قالَ: المُصيبَةُ بِالدّينِ.قالَ: فَأَيُّ الأَعمالِ أحَبُّ إلَي اللَّهِ؟

قالَ: اِنتِظارُ الفَرَجِ.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ خَيرٌ عِندَ اللَّهِ؟قالَ: أخوَفُهُم للَّهِِ، وأعمَلُهُم بِالتَّقوي، وأزهَدُهُم فِي الدُّنيا.قالَ: فَأَيُّ الکَلامِ أفضَلُ عِندَ اللَّهِ؟قالَ: کَثرَةُ ذِکرِهِ، وَالتَّضَرُّعُ إلَيهِ بِالدُّعاءِ.قالَ: فَأَيُّ القَولِ أصدَقُ؟قالَ: شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ.قالَ: فَأَيُّ الأَعمالِ أعظَمُ عِندَ اللَّهِ؟

قالَ: التَّسليمُ وَالوَرَعُ.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أصدَقُ؟قالَ: مَن صَدَقَ فِي المَواطِنِ.ثُمَّ أقبَلَ عليه السلام عَلَي الشَّيخِ فَقالَ: يا شَيخُ، إنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلقاً ضَيَّقَ الدُّنيا عَلَيهِم نَظَراً لَهُم، فَزَهَّدَهُم فيها وفي حُطامِها، فَرَغِبوا في دارِ السَّلامِ الَّتي دَعاهُم إلَيها، وصَبَروا عَلي ضيقِ المَعيشَةِ، وصَبَروا عَلَي المَکروهِ، وَاشتاقوا إلي ما عِندَ اللَّهِ مِنَ الکَرامَةِ، فَبَذَلوا أنفُسَهُمُ ابتِغاءَ رِضوانِ اللَّهِ، وکانَت خاتِمَةُ أعمالِهِمُ الشَّهادَةَ، فَلَقُوا اللَّهَ وهُوَ عَنهُم راضٍ، وعَلِموا أنَّ المَوتَ سَبيلُ مَن مَضي ومَن بَقِيَ، فَتَزَوَّدوا لِآخِرَتِهِم غَيرَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ، ولَبِسُوا الخَشِنَ، وصَبَروا عَلَي البَلوي، وقَدَّمُوا الفَضلَ، وأحَبّوا فِي اللَّهِ وأبغَضوا فِي اللَّهِ، اُولئِکَ المَصابيحُ وأهلُ النَّعيمِ فِي الآخِرَةِ، وَالسَّلامُ.

قالَ الشَّيخُ: فَأَينَ أذهَبُ وأدَعُ الجَنَّةَ، وأنَا أراها وأري أهلَها مَعَکَ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟! جَهِّزني بِقُوَّةٍ أتَقَوّي بِها عَلي عَدُوِّکَ.

فَأَعطاهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام سِلاحاً وحَمَلَهُ، وکانَ فِي الحَربِ بَينَ يَدَي أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام يَضرِبُ قُدُماً، وأميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَعجَبُ مِمّا يَصنَعُ، فَلَمَّا اشتَدَّ الحَربُ أقدَمَ فَرَسَهُ حَتّي قُتِلَ - رَحمَةُ اللَّهِ عَلَيهِ - وأتبَعَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَوَجَدَهُ صريعاً، ووَجَدَ دابَّتَهُ ووَجَدَ سَيفَهُ في ذِراعِهِ، فَلَمَّا انقَضَتِ الحَربُ أتي أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام بِدابَّتِهِ وسِلاحِهِ وصَلّي عَلَيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام، وقالَ:

هذا وَاللَّهِ السَّعيدُ حَقّاً، فَتَرَحَّموا عَلي أخيکُم. [4] .

* * *

. کتاب من لا يحضره الفقيه - به سندش، از امام زين العابدين، از امام حسين عليهما السلام -: روزي امير مؤمنان با يارانش نشسته بود و آنان را براي جنگ آماده مي کرد. پيرمردي که گَرد سفر بر او نشسته بود، بر ايشان درآمد و گفت: امير مؤمنان کجاست؟ گفته شد: اين جاست.

بر وي سلام داد و سپس گفت: اي امير مؤمنان! من از شام به سوي تو آمده ام. پيرمردي کهن سال هستم که از فضيلت تو، بي شمار شنيده ام و گمان مي بَرَم که به زودي ترور شوي. پس، از آنچه خدايت آموخته است، به من بياموز.

فرمود: «باشد، اي شيخ! هر کس دو روزش برابر باشد، مغبون است و هرکس همّتش دنيا باشد، حسرتش به گاه جدايي از آن، بسيار است و هر کس فردايش بدتر از امروزش باشد، ناکام است و آن که چون دنيايش به سلامت است، از خرابي آخرتش باکي نداشته باشد، هلاک است و هر کس مراقب کاستي خود نباشد، مغلوب هواي نفس مي گردد و هر کس رو به کاستي دارد، مرگ برايش بهتر است.

اي شيخ! براي مردم، آن بپسند که براي خود مي پسندي و با مردم، آن گونه رفتار کن که دوست داري با تو رفتار کنند».

سپس به يارانش رو کرد و فرمود: «اي مردم! آيا به اهل دنيا نمي نگريد که در حالت هاي گوناگون، صبح و شام مي کنند: افتاده اي که به خود مي پيچد، و عيادت کننده و عيادت شونده، و ديگري که در حالِ جان دادن است، و کسي که به او اميدي نيست، و آن يکي که مُرده است، و طالب دنيا که مرگ به دنبال اوست، و غافلي که [خدا] از او غافل نيست، و اين که ماندگان، در پيِ رفتگان اند؟!».

زيد بن صوحان عبدي به امام عليه السلام گفت: اي امير مؤمنان! کدام قدرتمند، چيره تر و نيرومندتر است؟

فرمود: «هواي نفس».گفت: کدام خواري، خوارتر است؟فرمود: «حرص داشتن به دنيا».

گفت: کدام فقر، سخت تر است؟فرمود: «کافر شدن پس از ايمان داشتن».

گفت: کدام دعوت، گمراه کننده تر است؟فرمود: «دعوت به چيزِ نشدني».

گفت: کدام کار، برتر است؟فرمود: «تقوا»

.گفت: کدام عمل، کامياب تر است؟فرمود: «طلبيدن آنچه نزد خداي است».

گفت: کدام همراهت بدتر است؟فرمود: «آن که نافرماني از خدا را برايت مي آرايد».

گفت: بدبخت ترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که دينش را به دنياي ديگري بفروشد».

گفت: نيرومندترينِ مردم کيست؟فرمود: «بردبار».

گفت: بخيل ترين و حريص ترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که مال را از راه ناروايش به چنگ آورد و در راه ناروايش خرج کند».

گفت: زيرک ترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که راه هدايتش را از بيراهه تشخيص دهد و به سوي هدايتش برود».

گفت: بردبارترينِ مردم کيست؟فرمود: «کسي که خشمگين نمي شود».

گفت: استوار انديش ترينِ مردم کيست؟فرمود: «کسي که مردم، او را فريفته خودش نکنند و دنيا، شيفته آمال و آرزوهايش نکند».

گفت: احمق ترينِ مردم کيست؟فرمود: «فريفته دنيا با همه دگرگوني هايي که در آن مي بيند».

گفت: حسرتمندترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که از دنيا و آخرت محروم مانده، که اين، خسارتي آشکار است».

گفت: کورترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که براي غير خدا کار کند؛ ولي پاداش کارش را از خداوند بخواهد».

گفت: کدام قناعت، برتر است؟فرمود: «قناعت به هر چه خداي عطا کرده است».

گفت: کدام مصيبت، سخت تر است؟فرمود: «مصيبت ديني».

گفت: محبوب ترين عمل نزد خداي چيست؟فرمود: «انتظار فرج».

گفت: کدام مردم نزد خدا بهترند؟فرمود: «بيمناک ترينِ آنها از خدا و عمل کننده ترينِ آنها به تقوا و بي رغبت ترين آنها به دنيا».

گفت: کدام سخن در نزد خدا برتر است؟فرمود: «فراواني ذکر او و زاري به درگاهش با دعا».

گفت: راست ترين سخن، کدام است؟فرمود: «گواهي به يکتايي خدا».

گفت: کدام عمل نزد خداي بزرگ تر است؟فرمود: «تسليم و پارسايي».

گفت: پايدارترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که در ميدان هاي سخت، پايداري کند».

سپس به پيرمرد رو کرد و فرمود: «اي پيرمرد! خداوند مردمي را آفريد و از سرِ عنايت، دنيا را بر آنان تنگ گرفت و آنان را به آن و به خار و خاشاکش بي رغبت کرد. از اين رو، به سراي سلامت - که به آن دعوتشان کرده - علاقه مند شدند و بر تنگي زندگي، صبر نمودند و بر ناخوشي، شکيب و به سوي کرامت الهي، شوق ورزيدند. پس جان هايشان را در طلب خشنودي خدا بذل نمودند و فرجامِ کارشان شهادت گشت و خداي را خشنود از خويش، ديدار کردند و دانستند که مرگ، راهِ رفتگان و ماندگان است. پس براي آخرتشان چيزي غير از زر و سيم، توشه کردند و زِبْر پوشيدند و بر بلا، شکيبايي کردند و زيادي [اموال] را پيش فرستادند و براي خدا، دوستي و دشمني ورزيدند. اينان، چراغ هدايت اند و در آخرت، صاحب نعمت. والسلام!».

پيرمرد گفت: پس به کجا بروم و بهشت را وا نهم، در حالي که بهشت و اهلش را همراه تو مي بينم، اي امير مؤمنان؟! مرا با امکاناتي تجهيز کن که در برابر دشمنت نيرو بگيرم.

امير مؤمنان، سلاحي به او داد و بر مَرکبي سوارش کرد. در جنگ، پيشاپيش امام عليه السلام شمشير مي زد و امير مؤمنان، از کار او در شگفت بود. چون جنگْ شديد شد، پيرمرد، اسبش را پيش راند تا به شهادت رسيد - خدايش رحمت کند -. مردي از ياران امير مؤمنان، به دنبال او رفت و وي را افتاده يافت که [افسارِ] اسب و شمشيرش در دستش بود. چون جنگ به پايان رسيد، اسب و سلاحش را نزد امير مؤمنان آورد. ايشان بر او درود فرستاد و فرمود: «به خدا سوگند، خوش بخت حقيقي، اين است. براي برادرتان رحمت بخواهيد».

 

* * *

[1] الشَّاحِبُ: المتغيّر اللّون والجسم من سفرٍ أو مرضٍ (النهاية: ج 2 ص 448 «شحب»).

[2] الرُّزءُ: المصيبة، رزَأَتْهُ رزيئة: أي أصابته مصيبة (الصحاح: ج 1 ص 53 «رزأ»).

[3] تشوَّف فلان لکذا: طمح بصره إليه، ثمّ استعمل في تعلّق الآمال والتطلّب (المصباح المنير: ص 327 «تشوّف»).

[4] کتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 381 ح 5833، معاني الأخبار: ص 198 ح 4 کلاهما عن عبد اللَّه بن بکر المرادي عن الإمام الکاظم عن آبائه  عليهم السلام، بحار الأنوار: ج 77 ص 376 ح 1، وفي الأمالي للطوسي: ص 435 ح 974 والأمالي للصدوق: ص 477 ح 644 عن عبد اللَّه بن بکر المرادي عن موسي بن جعفر عن أبيه عن جدّه عن عليّ بن الحسين  عليهم السلام.

---------------------------

 

 



:: موضوعات مرتبط: امام حسین، ،
:: برچسب‌ها: سعادت مند:,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در جمعه 15 دی 1391


خرگوشی همیشه به فکرپرواز بوددررویاهای خودپروازبرفرازاسمانهاراارزومی کرد

برای همین یک روز به این فکر افتاد تاباعقابی رفیق بشه وبه همراه اون به اسموناسفرکنه وبه ارزوش برسه خلاصه به سراغ عقاب رفت وبعد ازدوستی همراه بااون به اسمونه رفت بعداز گشت وگذرعقاب فرودامد وخرگوش هم که مزه اولین  پروازش روچشیده توپوست خود نمی گنجید.

مدتی گذشت وخرگوش دوباره شوق پروازپیدا کردواین باربم بادوستش به اسمانها سفرکرد وبه سلامت به خونه اش برگشت ولی برای با سوم که پیش رفیقش به ظاهرمهربونش رفت یایه باردیگه ارزویش رابراورده کند طعمه عقاب گرسنه شد ونه تنهابه ارزویش نرسید بلکه اصل زندگیشو هم ازدست داد

داستان رابطه پسرودخترای امروزهم همین طورشده خیلی ازدخترابااحساساتی پاک وارزوهای فراوان تن به دوستی  باپسرا می دن ولی غافل ازاینکه خطرهر لحظه درگمین اونهاست پسرا برای جلب نظر دختراروزای اول خیلی محبت میکنن وسعی می کننخودشون روشاهزاده ای که بااسب سفیدخوشبختی اومده تا دخترروبه ارزوهایش برسونه  ولی متاسفانه بعدازگذشت یه مدت که دختررومجذوبووابسته خودشون کردن مثل اون عقاب قصه ما دخترک بیچاره روطعمه هدف شیطانی خودمی کنند واین وسط دخترک بیچاره قربانی بلند پروازی هایش میشه



:: موضوعات مرتبط: جنس مخالف، ،

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در جمعه 15 دی 1391


گلچینی ازاحادیث امام رضا

 

گلچيني از اندرزهاي امام رضا

1. في تحف العقول؛ قال الرضا عليه‏السلام: لايکون المؤمن مؤمنا حتي تکون فيه ثلاث خصال: سنة من ربه، و سنة من نبيه صلي الله عليه و آله و سنة من وليه عليه‏السلام. فأما السنة من ربه فکتمان السر، و أما السنة من نبية صلي الله عليه و آله فمداراة الناس، و أما السنة من وليه عليه‏السلام فالصبر في البأساء و الضراء. [1] . 

2. و قال عليه‏السلام صاحب النعمة يجب أن يوسع علي عياله.[2] . 

3. و قال عليه‏السلام: ليس العبادة کثرة الصيام و الصلاة، و انما العبادة کثرة التفکر في أمرالله.[3] .

4. و قال عليه‏السلام: لم يخنک الأمين، و لکن ائتمنت الخائن [4] .

5. و قال عليه‏السلام: الصمت باب من أبواب الحکمة، ان الصمت يکسب المحبة، انه دليل علي کل خير [5] . 

6. و قال عليه‏السلام: الأخ الأکبر بمنزلة الأب.[6] . 

7. و سئل عليه‏السلام: عن السفلة فقال: من کان له شي‏ء يلهيه عن الله.[7] . 

 

1- در کتاب تحف العقول روايت شده که امام رضا عليه‏السلام فرمود: مؤمن، مؤمن نيست، مگر در او سه خصلت باشد: سنتي از پروردگارش، سنتي از پيامبرش و سنتي از امامش. سنت پروردگارش رازپوشي است و سنت پيامبرش، مدارا کردن با مردم و اما سنت امامش، شکيبايي در سختي و تنگي.

2- و فرمود: کسي که نعمت دارد، بايد بر عيالش در هزينه وسعت بخشد.

3- و فرمود: عبادت به روزه گرفتن و نماز خواندن زياد نيست و همانا عبادت، انديشه کردن بسيار در کار خداست.

 

4- و فرمود: امين به تو خيانت نکند، بلکه تويي که خائن را امين دانسته‏اي [8] . 

 

5- و فرمود: خموشي يکي از ابواب حکمت است، به راستي خموشي دوستي مي‏آورد و همانا آن رهنماي هر خيري مي‏باشد. 

6- و فرمود: برادر بزرگ‏تر به جاي پدر است.

7- و از آن حضرت پرسيدند: «سفلة» [يعني افراد فرومايه‏ي پست] کيانند؟ فرمود: آن که چيزي دارد و آن چيز او را از خداوند سرگرم سازد.

 

8. و قال عليه‏السلام: صديق کل امري عقله، و عدوه جهله.

9. و قال عليه‏السلام: التودد الي الناس نصف العقل.

10. و قال عليه‏السلام ان الله يبعض القيل و القال، و اضاعة المال، و کثرة السؤال [9] . 

11. و قال عليه‏السلام: لا يتم عقل امري مسلم حتي تکون فيه عشر خصال: الخير منه مأمول، و الشر منه مأمون، يستکثر قليل الخير من غيره، و يستقل کثير الخير من نفسه، لا يسأم من طلب الحوائج اليه و لا يمل من طلب العلم طول دهره، الفقر في الله أحب اليه من الغني، و الذل في الله أحب اليه من العز في عدوه، و الخمول أشهي اليه من الشهرة، ثم قال عليه‏السلام: العاشرة و ما العاشرة، قيل له: ما هي؟ قال عليه‏السلام: لا يري أحدا الا قال: هو خير مني و أتقي. انما الناس رجلان رجل خير منه و أتقي، و رجل شر منه و أدني؛ فاذا لقي الذي شر منه و أدني قال: لعل خير هذا باطن و هو خير له، و خيري ظاهر و هو شر لي. و اذا رأي الذي هو خير منه و أتقي، تواضع له ليلحق به، فاذا فعل ذلک فقد علا مجده، و طاب خيره، و حسن ذکره، و ساد أهل زمانه.[10] .

12. قال عليه‏السلام: و سئل عن خيار العباد؟ فقال عليه‏السلام: الذين اذا احسنوا استبشروا، و اذا أساؤوا استغفروا، و اذا أعطوا شکروا، و اذا ابتلوا صبروا، و اذا غضبوا عفوا.[11] .

 8- و فرمود: دوست هر کس خرد او است و دشمنش ناداني‏اش.

9- و فرمود: دوستي کردن با مردم نيمي از عقل است.

10- و فرمود: خدا پر گفتن و مال تلف کردن و پر خواهش کردن را دشمن مي‏دارد.

11- و فرمود: عقل هيچ شخص مسلماني کامل نشود، مگر آنکه ده خصلت در وي باشد: 1- خير و نيکي از او اميد رود [و در کار خير اميد مردم باشد]؛

2- مردم از شرش در امان باشند؛

3- خير و نيکي اندک را از ديگران بزرگ بداند؛

4- کار خير بسيار را از خود اندک بشمارد و کم به حساب آورد؛

5- از درخواست حاجت‏هاي مردم خسته نشود؛

6- در تمام دوران زندگي، از تحصيل علم خسته نشود؛

7- فقر و نيازمندي در راه خدا نزد وي، محبوب‏تر از ثروت و غنا باشد؛

8- خواري در راه خدا نزد او، محبوب‏تر از عزت در پيش دشمنان خدا باشد؛

9- گمنامي را بيشتر از شهرت دوست بدارد؛ سپس فرمود: [اما] دهمي آن خصلت‏ها و آن چه بزرگ است؟

عرض شد: آن چيست؟ فرمود:

هيچ کس را نبيند، جز آن که با خود بگويد: اين شخص از من بهتر و با تقواتر است. به راستي مردم دو گونه‏اند: يکي، مردي که [در حقيقت] بهتر و با تقواتر از وي است و ديگري، مردي که از او بدتر و پايين‏تر است. پس اگر کسي را ديد که از او بدتر و پايين‏تر است، با خود گويد: شايد خير و خوبي اين مرد در درون باشد و همين براي او بهتر است و خير و خوبي من آشکار است و اين براي من بدتر است.

 

و فرمود: اگر کسي را ديد که به راستي بهتر و با تقواتر از او است، در برابرش فروتني کند تا بدو ملحق گردد و چون چنين کرد، مجد و شوکتش بلند و خير و خوبي‏اش پاکيزه گشته و نامش نيک شده و بر مردم زمان خود سيادت و آقايي مي‏يابد. 

12- از آن حضرت از بهترين بنده‏هاي خدا پرسش شد؟ فرمود: آنها کساني‏اند که هرگاه نيکي کنند، شادمان شوند و هر موقع بدي کنند آمرزش خواهند و هرگاه عطايي به آنها شود، شکر گزارند و هر موقع دچار بلا شوند، صبر کنند و هرگاه خشم کنند درگذرند.

 

13. و سئل عليه‏السلام: عن حد التوکل؟ فقال عليه‏السلام: أن لاتخاف أحدا الا الله.[12] . 

14. قال عليه‏السلام: الايمان أربعة أرکان: التوکل علي الله، و الرضا بقضاء الله، و التسليم لأمرالله، و التفويض الي الله، و قال العبد الصالح: و أفوض أمري الي الله فوقاة الله سيئات ما مکروا [13] . 

15. و قال عليه‏السلام: صل رحمک و لو بشربة من ماء، و أفضل ما توصل به الرحم کف الأذي عنها، و قال في کتاب الله: (و لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الأذي)

16. و قال عليه‏السلام: ان من علامات الفقه الحلم و العلم، و الصمت باب من أبواب الحکمة. ان الصمت يکسب المحبة؛ انه دليل علي کل خير. [14]  17. و قال عليه‏السلام: ان الذي يطلب من فضل يکف به عياله أعظم أجرا من المجاهد في سبيل الله.[15] .

18. و قال عليه‏السلام: خمس من لم تکن فيه فلاترجوه لشي‏ء من الدنيا و الآخرة: من لم‏تعرف الوثاقة في أرومته. و الکرم في طباعه، و الرصانة في خلقه، و النبل في نفسه، و المخافة لربه [16] .

19. و قال عليه‏السلام: السخي يأکل من طعام الناس ليأکلوا من طعامه، والبخيل لايأکل من طعام الناس لئلا يأکلوا من طعامه.[17] . 

20. و قال عليه‏السلام: يأتي علي الناس زمان تکون العافية فيه عشرة أجزاء: تسعة منها في اعتزال الناس و واحد في الصمت.[18] . 

 

13- و نيز از آن حضرت از حقيقت توکل پرسش شد؟ فرمود: آن است که جز از خدا نترسي. 

14- و فرمود: ايمان چهار رکن دارد: توکل بر خدا، رضا به قضاي خدا، تسليم به امر خدا و واگذاري کار به خدا. آن بنده خوب [مؤمن آل فرعون] گفت: [19]  کار خود را به خدا و آنهم به خدايش از بدانديشي آنان نگه داشت.

15- و فرمود: صله‏ي رحم کن، گرچه با جرعه‏ي آبي باشد و بهترين پيوند با خويشاوندان خودداري از آزار وي است. و فرمود: خداوند در قرآن فرموده:«صدقات خود را به منت و آزار، بيهوده مسازيد». [20] .

 

16- و فرمود: از نشانه‏هاي دين فهمي، حلم و علم است و خموشي بابي است از ابواب حکمت. خموشي دوستي آورد و به راستي که آن راهبر به هر خير و خوبي است. 

17- و فرمود: آن که روزي طلبد تا عيال‏داري کند، مزدش از مجاهد در راه خدا بزرگ‏تر است.

 

18- و فرمود: هر که پنج چيز ندارد، به وي اميدي براي دنيا و آخرت نداشته باش: نه ريشه‏ي محکم دارد، نه طبع کريم، نه خوي درست، نه نجابت در خود و نه ترس از پروردگارش 

19- و فرمود: سخاوتمند از غذاي مردم بخورد، تا از غذايش بخورند و بخيل از طعام مردم نخورد، تا از غذايش نخورند.

 

20- و فرمود: براي مردم زماني آيد که سلامتي در آن زمان ده قسمت است: نه قسمت آن در کناره‏گيري از مردم است و يکي هم در خاموشي. 

 

21. و قال عليه‏السلام: عونک للضعيف من أفضل الصدقة.[21] .

22. و قال عليه‏السلام: لا يستکمل عبد حقيقة الايمان حتي تکون فيه خصال ثلاث:التفقه في الدين. و حسن التقدير في المعيشة. و الصبر علي الرزايا.[22] .

23. قال علي بن شعيب دخلت علي أبي الحسن الرضا عليه‏السلام فقال لي: يا علي، من أحسن الناس معاشا؟ قلت: يا سيدي أنت أعلم به مني. فقال عليه‏السلام: يا علي من حسن معاش غيره في معاشه.

يا علي، من أسوأ الناس معاشا؟ قلت: أنت أعلم، قال: من لم يعش غيره في معاشه.يا علي، أحسنوا جوار النعم؛ فانها وحشية ما نأت عن قوم فعادت اليهم.

يا علي، ان شر الناس من منع رفده، و أکل وحده، و جلد عبده. [23] .

24. و قال عليه‏السلام: ليس لبخيل راحة، و لا لحسود لذة، و لا لملوک وفاء، و لا لکذوب مروة [24] .

25. في فقه الرضا؛ سلوا ربکم العافية في الدنيا و الآخرة - الي أن قال -: و اجتهدوا أن يکون زمانکم أربع ساعات: ساعة لله لمناجاته، و ساعة لأمر المعاش، و ساعة لمعاشرة الاخوان الثقات، و الذين يعرفونکم عيوبکم و يخلصون لکم في الباطن، و ساعة تخلون فيها للذاتکم، و بهذه الساعة تقدرون علي الثلاث الساعات، لا تحدثوا أنفسکم بالفقر، و لا بطول العمر؛ فانه من حدث نفسه بالفقر بخل، و من حدثها بطول العمر حرص، 

 21- و فرمود: کمک تو به ناتوان، از بهترين صدقه دادن است.

22- و فرمود: هيچ بنده‏اي به حقيقت کمال ايمان نرسد، تا سه خصلت در وي باشد: فهم در دين، اندازه‏گيري خوب در زندگي و صبر بر بلاها.

23- علي بن شعيب گويد، خدمت امام رضا عليه‏السلام رسيدم، به من فرمود: اي علي! زندگي چه کسي بهتر است؟ گفتم: اي آقايم شما از من داناتريد! فرمود: اي علي! کسي که ديگري در زندگي او خوش زندگي کند. اي علي! زندگي چه مردمي بدتراست؟ گفتم: شما داناتريد. فرمود: کسي که ديگري در زندگي‏اش زندگي نکند.

اي علي! با نعمت‏ها خوش همسايه باشيد که گريز پايند و از مردمي دور نشوند، که دوباره باز آيند.

 

اي علي! بدترين مردم کسي است که از آن بر وي وارد شود، دريغ کند و تنها بخورد و بنده‏اش را بزند. 

24- و فرمود: بخيل را آسايش، حسود را خوشي و لذت، پادشاهان را وفا و دروغ‏گو را مروت و مردانگي نيست.

25- و در کتب فقه الرضا عليه‏السلام است که فرمود: از پروردگار خود عافيت و سلامتي دنيا و آخرت را بخواهيد؛ تا آن که فرمود: و بکوشيد تا زمان زندگي شما چهار بخش باشد: بخشي براي خدا و راز و نياز با او، قسمتي براي امر معاش و زندگي، بخشي براي آميزش با برادران مورد اعتماد و آنان که عيب‏هايتان را به شما نشان دهند و در دل با شما خلوص داشته باشند و قسمتي را براي لذت‏هاي خويش اختصاص دهيد و با آن براي بخش‏هاي ديگر نيرو گيريد. با خود از نداري و عمر طولاني سخن نگوييد، زيرا کسي که با خود از نداري سخن به ميان آورد، بخل ورزد و کسي که از عمر طولاني سخن گويد، حرص ورزد.

 اجعلوا لأنفسکم حظا من الدنيا باعطائها ما تشتهي من الحلال، و ما لم يثلم المروة و لا سرف فيه، و استعينوا بذلک علي أمور الدنيا؛ فانه نروي ليس منا من ترک دنياه لدينه، و دينه لدنياه. وتفقهوا في دين الله؛ فانه أروي من لم يتفقه في دينه ما يخطي أکثر مما يصيب؛ فان الفقه مفتاح البصيرة، و تمام العبادة، و السبب الي المنازل الرفيعة، و حاز المرء المرتبة الجليلة في الدين و الدنيا، فضل الفقيه علي العباد کفضل الشمس علي الکواکب، و من لم يتفقه في دينه لم يزک الله له عملا [25] .

26. و في العدد قال الرضا عليه‏السلام: من حاسب نفسه ربح، و من غفل عنها خسر، و من خاف أمن، و من اعتبر أبصر، و من أبصر فهم، و من فهم علم، و صديق الجاهل في تعب، و أفضل المال ما وقي به العرض، و أفضل العقل معرفة الانسان نفسه، و المؤمن اذا غضب لم يخرجه غضبه عن حق، و اذا رضي لم يدخله رضاه في باطل، و اذا قدر لم يأخذ أکثر من حقه.[26] .

27. و قال عليه‏السلام: اتقوا الله أيها الناس في نعم الله عليکم، فلا تنفروها عنکم بمعاصيه، بل استديموها بطاعته و شکره علي نعمه و أياديه، و اعلموا أنکم لاتشکرون الله بشي‏ء بعد الايمان بالله و رسوله، و بعد الاعتراف بحقوق أولياء الله من آل محمد عليهم‏السلام أحب اليکم من معاونتکم لاخوانکم المؤمنين علي دنياهم التي هي معبر لهم الي جنات ربهم؛ فان من فعل ذلک کان من خاصة الله [27] . 

براي نفس خود بهره‏اي از دنيا در نظر گيريد، که بهره‏هاي حلالي را که مي‏خواهد و به مردانگي ضربه نمي‏زند و اسرافي در آن نيست، به او بدهيد که به ما گفته‏اند: از ما نيست کسي که دنياي خود را به خاطر دينش واگذارد و دينش را به خاطر دنيايش. و در دين خدا تفقه کنيد [و فهم خود را به کار اندازيد] که به ما گفته‏اند: کسي که در دين خود فهم و انديشه نکند، خطايش زيادتر از صواب و فقه [و فهم در دين] کليد بصيرت و بينايي و کمال و عبادت و سببي براي رسيدن به منزل‏گاه‏هاي والا است و انسان بدان وسيله در دين دنيا به مرتبه‏ي والا برسد و برتري فقيه بر عبادت‏کنندگان، همانند برتري خورشيد است بر ستارگان و کسي که در دين فقيه نباشد، خداوند عملي را از او پاک نکند.

26- و در کتاب عدد؛ آمده که حضرت رضا عليه‏السلام فرمود: کسي از خود حسابرسي کند، سود برد و کسي که از خود غافل شود، زيان برد. کسي که از خدا و روز جزا بترسد، در امان است و کسي که پند گيرد، بينا شود و کسي که بينا شد بفهمد و کسي که بفهمد بداند. دوست و رفيق نادان در رنج است. بهترين مال‏ها آن است که آبروي آدمي بدان نگه‏داري شود و برترين عقل‏ها شناخت انسان از خود است. مؤمن کسي است که چون به خشم آيد، خشمش او را از حق جدا نکند و چون خوش باشد، خوشي او را به باطل نکشاند و چون به قدرت رسيد، زياده از حق خود نگيرد.

 

27- و نيز فرمود: اي مردم! تقواي الهي داشته باشيد در مورد نعمت‏هايي که خدا بر شما دارد و آنها را با نافرماني‏ها از خود دور نکنيد، بلکه با فرمان‏برداري و شکر خدا بر نعمت‏هايش، آنها را بر خود پايدار کنيد و بدانيد که پس از ايمان به خدا و رسولش و پس از اعتراف به حقوق و اولياي الهي از خاندان محمد صلي الله عليه و آله سپاس خدا را نکنيد به چيزي محبوب‏تر از کمک دادن به برادران ايماني خود در دنياي آنها، که پلي است براي رسيدن ايشان به بهشت‏هاي الهي و هر کس چنين کند، از خاصان درگاه خدا است

28. في الدرة الباهرة: أراد المأمون قتل رجل، فقال له عليه‏السلام: ما تقول يا أبا الحسن؟ فقال: ان الله لايزيد بحسن العفو الا عزا، فعفا عنه. 

29. و قال عليه‏السلام: اصحب السلطان بالحذر، و الصديق بالتواضع، و العدو بالتحرز، و العامة بالبشر. [28] .

30. في کنز الکراجکي بسنده عن أيوب بن نوح، قال: قال الرضا عليه‏السلام: سبعة أشياء بغير سبعة أشياء من الاستهزاء: من استغفر بلسانه و لم يندم بقلبه فقد استهزأ بنفسه، و من سأل الله التوفيق و لم يجتهد فقد استهزأ بنفسه، و من استحزم و لم يحذر فقد استهزأ بنفسه، و من سأل الله الجنة و لم يصبر علي الشدائد فقد استهزأ بنفسه، و من تعوذ بالله من النار و لم يترک شهوات الدنيا فقد استهزأ بنفسه، و من ذکر الله و لم يستبق الي لقائه فقد استهزأ بنفسه. [29] . 

31. و قال عليه‏السلام: في تفسير قوله تعالي: (فاصفح الصفح الجميل) فقال: عفوا من غير عقوبة و لا تعنيف و لا عتب [30] .

 

 

28- و در کتاب الدرة الباهره است که مأمون خواست مردي را بکشد و به امام رضا عليه‏السلام عرض کرد: اي اباالحسن! نظر شما چيست؟ امام عليه‏السلام فرمود: به راستي که خدا با گذشت نيکو، جز بر عزت و شوکت کسي نيفزايد، مأمون که اين سخن را شنيد از آن مرد در گذشت. 

29- و فرمود: مصاحبت کن با پادشاه به احتياط و پاييدن و با دوست به تواضع و فروتني و با دشمن به دوري جستن از وي و با عموم مردم به خوش‏رويي.

30- و در کتاب کنزکراجکي است که حضرت رضا عليه‏السلام فرمود: هفت چيز است که بدون هفت چيز ديگر مسخره به حساب آيد: کسي که با زبان استغفار کند، اما در دل پشيمان نباشد، خود را مسخره کرده، کسي که از خدا توفيق خواهد و کوشش نکند، خود را مسخره کرده و کسي که احتياط کاري کند و پرهيز نکند، خود را به استهزا گرفته و کسي که از خداوند بهشت بخواهد و در برابر سختي‏ها بردبار نباشد، خود را به مسخره گرفته، و کسي که از آتش دوزخ به خدا پناه مي‏برد، ولي شهوت‏هاي دنيا را رها نمي‏کند، خود را به استهزا گرفته و کسي که خدا را ياد کند و سبقت به ديدار او نگيرد، خود را به مسخره گرفته است.

31- و در تفسير گفتار خداي تعالي که فرموده: «درگذر، درگذشتني زيبا» فرمود: گذشتي که کيفر و درشتي و سرزنشي در آن نباشد.

 



:: موضوعات مرتبط: احادیث ناب امام رضاعلیه السلام، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا :نشانه: مومن:دوست,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در جمعه 15 دی 1391


 

 

 

پرسش:

ايا دوست داشتن و عاشق شدن در مورد جنس مخالف حرام است

پاسخ:نيازهاي عاطفي و غرايزديگر در ايام جواني، آدمي را به سوي ((دوست داشتن و عشق ورزيدن)) سوق مي‏دهد كه البته اين يك امر طبيعي و غريزي است وكمتر مي‏توان راهي براي گريز از آن پيدا كرد.آنچه در اين مقوله اهميت دارد، كنترل عقلايي بر احساسات وپرهيز از مخاطراتي است كه ممكن است فرد را به گرفتاري‏هاي مختلف روحي و جسمي دچار سازد.((اگر دوست داشتن و عشق ورزيدن)) از مسير معيأن، مشخص وصحيح استيفا نشود، ممكن است عوارض نامطلوبي را براي انسان ايجاد كند.در اين رابطه بد نيست سخني دقيق و زيبا از اميرالموئمنين(ع) را يادآور شويم. آن حضرت اين گونه عشق‏هاي مجازي را به ((رگبارهاي بهاري)) تشبيه مي‏كند; بسيار تند ودرشت و خيره كننده و در عين حال بسيار كم دوام و زودگذر! كه برخي خود را در معرض صاعقه‏هاي برق آسايش مي‏سوزانند و خاكستر مي‏كنند و برخي تامل مي‏نمايند تا با كنار رفتن ابرهاي ظلماني احساسات خورشيد عقل و درايت طلوع كند و از فروغ تابناكش مسيردرست را بيابند و از خطرات وآفات مصون مانند. البته عشق گناه نيست; ولي بايد مراقب بود به گناه منجر نشود زيرا عشق‏هاي جواني آتشي است كه هر لحظه ممكن است خرمن هستي انسان را خاكستركند. پس بهتر است عشق خود را درراه كسي به كار گيريم كه ماندني وجاودانه باشد و اين جز عشق به خدا نيست.عشق به خداوند داراي آثاري است كه اگر شيريني آن چشيده شود، قابل مقايسه با هيچ علاقه وعشقي نيست. عشق‏هاي مجازي نيز داراي آثاري است.يكي از راه‏هاي بيرون نمودن عشق‏هاي مجازي از دل وجايگزيني عشق الهي اين است كه انسان با تفكر و تعقأل آثار اين دوعشق را با هم مقايسه كند و با منطق و عقل قضاوت نمايد عشق به خداوند بهتر و شيرين‏تر است، ياعشق مجازي. اگر عقل در اين زمينه به كار گرفته شد و حكم كرد، خودآن در بيرون كردن عشق‏هاي مجازي موئثر است.از آثار عشق خداوند به موارد ذيل مي‏توان اشاره نمود: غناي نفس، عزت نفس، كوچك شدنمشكلات در نظر انسان، عدم تاثيرتعريف يا مذمت ديگران.اگر انسان عشق به خدا داشته باشد، ديگر گمشده‏اي ندارد وهميشه آرام و با اطمينان نفس است. او از گذشته‏ئ خود غمگين نخواهد بود و نسبت به آينده مضطرب نمي‏باشد. اراده‏اش قوي خواهد شد، زيرا متصل به قدرت لايزال معشوق است و از هيچ پيشامد احتمالي يا فعلي هراس نخواهدداشت و بسياري آثار ديگر.اما اين راه كافي نيست;مخصوصاش براي اشخاصي كه روحيه‏ئ عاطفي قوي دارند. انسان بايدعلاوه بر انجام اين پيشنهاد، از همان شيوه‏هايي كه عشق‏هاي مجازي راتقويت مي‏كنند، براي تقويت عشق الهي استفاده نمايد; مثلاش رفت و آمدو مراوده و مصاحبت فراوان بامعشوق، علاقه را زياد و ترك آن عشق را سرد مي‏كند، اگر انسان بادعاها و عبادت‏ها و تلاوت قرآن ؤمخصوصاش در دل شب ؤ با خداوندمراوده داشته باشد و با معبود بسيارسخن گفته و درد دل نمايد، موجب كثرت محبت و اةنس با خداوندمي‏شود.توكل بر خداوند، حةسن ظن به او، استعانت از خداوند و توسل به اهل بيت(ع)، پالايش نفس ازرذائل، همراهي با استادي وارسته،التزام به احكام شريعت، مطالعه‏ئ كتبي كه راجع به خداشناسي وصفات او نوشته شده و مطالعه‏ئ حالات و زندگي‏نامه‏ئ عرفا در اين امربسيار موئثر است. به عنوان نمونه مي‏توانيد به كتاب‏هاي ذيل مراجعه كنيد:1- نشان از بي‏نشان‏هاعلي مقدادي2- احوال عارفان‏دكتر  علي اصغر حلبي



:: برچسب‌ها: عشق,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در شنبه 5 دی 1391


نسخه امام حسین برای جوان گناهکار

 

مردی نزدامام حسین علیه السلام  امدوگفت:من مردی گناه کارم وازمعصیت پرهیزنمیکنم مراپندواندرزبده امام حسین علیه السلام فرمودند:پنج کارانجام بده هرچی خواهی گناه کن

1روزی خدارانخوروهرچه خواهی گناه کن(باخودمان فکرکنیم که خدای که این همه نعمت به ماداده ایامستحق نافرمانی ماست اگه دوستی به مایه کم محبت کنه چطورخودرابه اومدیون می دانیم)

2از ولایت وحکومت خداخارج شووهرچه خواهی گناه کن(چطورمیشه اکه خانه دوستی بریم یاتوشهرغریبی کسی به ماجاه بدهد تااخرعمربه نیکی از اویادمیکنیم ولی خدا با این همه اخه چرا)

3جایی پیداکن که خداتورانبیندوهرچه خواهی گناه کن(چطورمیشه اگه بخواهیم یه گناهی کنیم دوربرخودمان نگاه میکنیم کسی نباشد حتی بچه کوچیک ولی خدابااین عظمت که از رگ کردن به مانزدیکتزه موقع گناه نمی بینیمش)

4وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تومی ایداوراازخودت دور کن(ایاکسی پیدامی شود که جانش راندهد )

5وقتیمامور ومالک جهنم میخواهدتورادراتش جهنم بندازد دراتش نرو

 

یک کم تفکر



:: برچسب‌ها: نسخه امام برای شخص گناهکار حسین ,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در شنبه 2 دی 1391


:: الیس الله
:: کانال تلگرام صراط
:: بیانات رهبری درمورد ا ربعین
:: اندک اندک
:: گل ارض کربلا
:: یاحسین
:: حدیث بسیارجالب
:: یاحسین
:: یامهدی
:: دعایی که آیت الله بهجت خواندن آن را به رهبر انقلاب توصیه کردند
:: وصیّت اخلاقی امام جواد علیه السلام به یکی از یارانش
:: مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اكثم
:: عبرت
:: اعتکاف رجبیه
:: عکس
:: ویژگی‌های ماه رجب از منظر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
:: بررسی روایت بلاذری و تهدید عمر به آتش زدن خانه فاطمه سلام الله علیها
:: احتراق بیت فاطمه سلام الله علیها حقیقت یا افسانه
:: ايه ى ولايت چند نكته و چند پرسش و پاسخ - آیت الله علی احمدی میانجی
:: زندگی امام حسن علیه السلام
:: یاحسین
:: السلام علیک یارقیه
:: یاامام رضا
:: یاعلی
:: غدیر
:: یاعلی
:: خدا رحم کند
:: یا صاحب الزمان
:: شهدا





به وبلاگ من خوش آمدید ازاین که نگاهتون به ماسپردی ممنون نظر یادتون نره




:: آبان 1395;
:: دی 1394;
:: مرداد 1394;
:: ارديبهشت 1394;
:: فروردين 1394;
:: بهمن 1393;
:: آذر 1393;
:: مهر 1393;
:: شهريور 1393;
:: مرداد 1393;
:: خرداد 1393;
:: ارديبهشت 1393;
:: فروردين 1393;
:: اسفند 1392;
:: بهمن 1392;
:: دی 1392;
:: آذر 1392;
:: آبان 1392;
:: مهر 1392;
:: شهريور 1392;
:: تير 1392;
:: خرداد 1392;
:: ارديبهشت 1392;
:: فروردين 1392;
:: اسفند 1391;
:: بهمن 1391;
:: دی 1391;
:: آذر 1391;

آبر برچسب ها

حجاب , یاعلی , تکثیر محبت , تمرکز بر هدف , امامت نیاز همیشه انسان:یااباصااح , پول :دام , یا صاحب الزمان , برترین اعمال در ماه رمضان چیست؟ , همسرداری را از علی و فاطمه علیهماالسلام بیاموزیم , نظام خانواده در اسلام , دختر:ارتباط , گذرى بر زندگى امام اوّل حضرت على (ع ) , رمضان , قرایتی , مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اكثم ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by esmailbameri