آیا میتوان تنها با استناد به منابع اهل سنّت، شهادت حضرت فاطمه علیهاالسّلام را اثبات نمود؟
برای پاسخ به این سؤال، در گام اوّل به بررسی گزارشهای رسیده از وضعیّت جسمانی و احوال روحی حضرت فاطمه علیهاالسّلام در روزهای پایانی حیاتشان میپردازیم.
گزارشهای استخراج شده از معتبرترین منابع اهل سنّت، از وقوع یک سری اختلافهای مالی میان حضرت زهراعلیهاالسّلام و نظام حاکم خبر میدهد؛ اختلافی جدّی که چندین هفته قبل از درگذشت آن بانو رخ داده و نقطه پایانبخش آن، خشمناکی شدید حضرت زهراعلیهاالسّلام از عملکرد متصدّیان خلافت بود.
عُروَة بن زبیر از عایشه نقل کرده است که :
سند شماره 1 و 2
(صحیح بخاری، حدیث 3913؛ صحیح مسلم، حدیث 3304):
فَوَجَدَت فاطِمَةُ عَلی ابیبَکرٍ فی ذلِکَ، فَهَجَرَتهُ فَلَم تُکَلِّمهُ حَتّی تُوُفِّیَت...
[در ماجرای اختلافات مالی و مواجهه با عکسالعمل ناعادلانه خلیفه] فاطمه بر ابوبکر خشمگین شد؛ پس با او قطع رابطه کرد و [به نشانه اعراض و روی برگرداندن از ابوبکر] با او سخن نگفت تا از دنیا رفت...
سند شماره 3 و 4
(صحیح بخاری، حدیث 2862؛ مسند احمد بن حنبل، حدیث 25):
فَغَضِبَت فاطِمَةُ بِنتُ رَسُولِ اللهِ، فَهَجَرَت ابابَکرٍ فَلَم تَزَل مُهاجِرَتُهُ حتّی تُوُفِّیَت.
فاطمه بر ابوبکر غضبناک شد و با او قطع رابطه کرد و این قطع رابطه و قهر وی تا وفاتش ادامه یافت.
سند شماره 5 و 6
(صحیح بخاری، حدیث 6230؛ تاریخ المدینه (تألیف: ابن شبّه)، ج 1، ص 197):
فَهَجَرَتهُ فاطِمَةُ، فَلَم تُکَلِّمهُ حَتّی ماتَت.
[در ماجرای غصب اموال] فاطمه با ابوبکر قطع رابطه کرد؛ پس با ابوبکر سخن نگفت تا از دنیا رفت.
سند شماره 7
(مسند احمد بن حنبل، حدیث 52):
فَوَجَدَت فاطِمَةُ عَلی ابیبَکرٍ فی ذلِکَ.
[در ماجرای مطالبه حقوق مالی، یعنی: دادخواست استرداد میراث، فَیء، فدک و مابقی خمس خیبر] فاطمه بر ابوبکر خشمگین و غضبناک شد.
سند شماره 8
(جامع الاصول (تألیف: ابن اثیر)، ج 10، ص 386):
فَغَضِبَت فاطِمَةُ فَهَجَرَتهُ فَلَم تَزَل بِذلِکَ حَتّی تُوُفِّیَت.
[در ماجرای دادخواست مالی از ابوبکر] فاطمه خشم گرفت و غضب کرد و ابوبکر را ترک نمود و این قطع رابطه، پیوسته ادامه داشت تا از دنیا رفت.
سند شماره 9
(تاریخ الاسلام (تألیف: ذهبی)، ص 21):
فَغَضِبَت وَ هَجَرَت ابابَکرٍ حَتّی تُوُفِّیَت.
[در ماجرای حقوق مالی و مطالبه آن، فاطمه علیهاالسّلام] بر ابوبکر غضب نمود و با او قطع رابطه کرد تا از دنیا رفت.
سند شماره 10
(تاریخ الخمیس (تألیف: دیار بکری)، ج 2،ص 173):
فَوَجَدَت فاطِمَةُ عَلی ابیبَکرٍ فی ذلِکَ، فَهَجَرَتهُ فَلَم تَزَل مُهاجِرَتُهُ حَتّی تُوُفِّیَت.
[در ماجرای غصب اموال] فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و با او قطع رابطه نمود تا از دنیا رفت.
سند شماره 11
(مشکل الآثار (تألیف: طحاوی)، ج 1، ص 47 ـ 48):
فَوَجَدَت فاطِمَةُ عَلی ابیبَکرٍ فی ذلِکَ فَهَجَرَتهُ، فَلَم تُکَلِّمهُ حتّی تُوُفِّیَت.
[در ماجرای غصب اموال] فاطمه بر ابوبکر خشمگین شد و با او قطع رابطه کرد و با او سخن نگفت تا از دنیا رفت.
سند شماره 12 و 13
(سنن بیهقی، ج 6، ص 300؛ صحیح ابن حبّان، ج 11، ص 152 ـ 153):
فَوَجَدَت فاطِمَةُ عَلی ابیبَکرٍ مِن ذلِکَ.
[ابوبکر از استرداد اموالِ غصب شده امتناع کرد] و بدین جهت، فاطمه بر ابوبکر خشمگین و غضبناک شد.
سند شماره 14 و 15 و 16
(سنن بیهقی، ج 6، ص 300؛ المصنّف (تألیف: صنعانی)، ج 5، ص 472؛ مسند ابیعوانه، ج 4، ص 251):
فَغَضِبَت فاطِمَةُ فَهَجَرَت ابابَکرٍ فَلَم تَزَل مُهاجِرَةٌ لَهُ حَتّی تُوُفِّیَت.
[در ماجرای حقوق مالی] فاطمه غضب کرد و ابوبکر را ترک نمود و این قطع رابطه، پیوسته ادامه داشت تا از دنیا رفت.
سند شماره 17
(سنن بیهقی، ج 6، ص 300)
فَغَضِبَت فاطِمَةُ وَ هَجَرَتهُ فَلَم تُکَلِّمهُ حَتّی ماتَت.
[در ماجرای غصب اموال توسّط ابوبکر] فاطمه غضبناک شد و او را ترک کرد و با او سخن نگفت تا از دنیا رفت.
تمامی این گزارشها، از وقوع تردیدناپذیر خشمی شدید و غضبی دائمی سخن میگوید که تا پایان حیات حضرت زهراعلیهاالسّلام، لحظهای خاموش نگردید.
بنابراین، اوّلین نتیجهای که حاصل میشود، این است که:
چند هفته پیش از درگذشت حضرت زهراعلیهاالسّلام، اختلافاتی مهم در زمینه حقوق مالی، میان آن حضرتعلیهاالسّلام و نظام حاکم، پدید آمد.
عُروَة بن زبیر از عایشه نقل کرده است که :
سند شماره 1
(صحیح بخاری، حدیث شماره 3913):
اِنَّ فاطِمَةَ بِنتَ النَّبِیِّ اَرسَلَت اِلی أبِیبَکرٍ تَسألـُهُ مِیراثَها مِن رَسُولِ اللهِ مِمّا اَفاءَ اللهُ عَلَیهِ بِالمَدِینَةِ وَ فـَدَکَ وَ ما بَـقِیَ مِن خُمسِ خَیبَرَ... فَاَبی أبُوبَکرٍ اَن یَدفَعَ اِلی فاطِمَةَ مِنها شَیئاً.
همانا فاطمه دختر رسول خدا، فردی را نزد ابوبکر فرستاد و میراث خود از رسول خدا را، از او طلب نمود.
این مطالبه شامل: فَیء، فدک و باقیمانده خمس خیبر بود...
امّا ابوبکر از این که چیزی از این اموال را به وی پس بدهد، خودداری ورزید.
سند شماره 2
(مسند احمد بن حنبل، حدیث شماره 52):
اِنَّ فاطِمَةَ بِنتَ رَسُولِ اللهِ اَرسَلَت اِلی أبِیبَکرٍ الصِّدّیقِ تَساَلـُهُ مِیراثَها مِن رَسُولِ اللهِ مِمّا اَفاءَ اللهُ عَلَیهِ بِالمَدِینَةِ وَ فَدَکَ وَ ما بَـقِیَ مِن خُمسِ خَیبَرَ... فَاَبی أبُوبَکرٍ اَن یَدفَعَ اِلی فاطِمَةَ مِنها شَیئاً.
همانا فاطمه دختر رسول خدا، فردی را نزد ابوبکر فرستاد و میراث خود از رسول خدا را، از او طلب نمود.
این مطالبه شامل: فَیء، فدک و باقیمانده خمس خیبر بود...
امّا ابوبکر از این که چیزی از این اموال را به وی پس بدهد، اجتناب ورزید.
سند شماره 3
(صحیح مسلم، حدیث شماره 3304):
اِنَّ فاطِمَةَ بِنتَ رَسُولِ اللهِ اَرسَلَت اِلی أبِیبَکرٍ الصِّدّیقِ تَساَلـُهُ مِیراثَها مِن رَسُولِ اللهِ مِمّا اَفاءَ اللهُ عَلَیهِ بِالمَدینَةِ وَ فَدَکَ وَ ما بَـقِیَ مِن خُمسِ خَیبَرَ... فَاَبی أبُوبَکرٍ اَن یَدفَعَ اِلی فاطِمَةَ شَیئاً.
همانا فاطمه دختر رسول خدا، فردی را نزد ابوبکر فرستاد و میراث خود از رسول خدا را، از او طلب نمود.
این مطالبه شامل: فَیء، فدک و باقیمانده خمس خیبر بود...
امّا ابوبکر از این که چیزی از این اموال را به وی پس بدهد، دریغ ورزید.
سند شماره 4
(صحیح بخاری، حدیث شماره 2862):
وَ کانَت فاطِمَةُ تَساَلُ أبابَکرٍ نَصِیبَها مِمّا تَرَکَ رَسُولُ اللهِ مِن خَیبَرَ وَ فَدَ کَ وَ صَدَ قَتِهِ بِالمَدِینَةِ فَاَبی أبُوبَکرٍ عَلَیها ذلِکَ.
فاطمه از ابوبکر خواست که سهم وی از میراث پیامبر (یعنی: آنچه از سهم خیبر برای پیغمبر باقی مانده بود، فدک و صدقات مدینه) را به وی پس بدهد.
ولی ابوبکر از پس دادن این اموال امتناع ورزید.
سند شماره 5
(مسند احمد بن حنبل، حدیث شماره 25):
وَ کانَت فاطِمَةُ تَساَلُ أبابَکرٍ نَصِیبَها مِمّا تَرَکَ رَسُولُ اللهِ مِن خَیبَرَ وَ فَدَ کَ وَ صَدَ قَتِهِ بِالمَدِینَةِ فَاَبی أبُوبَکرٍ عَلَیها ذلِکَ.
فاطمه از ابوبکر خواست که سهم وی از میراث پیامبر (یعنی: آنچه از سهم خیبر برای پیغمبر باقی مانده بود، فدک و صدقات مدینه) را به وی پس بدهد.
ولی ابوبکر از پس دادن این اموال امتناع ورزید.
نتیجه دوم آن که :
این اختلافات میان حضرت فاطمه علیهاالسّلام و نظام حاکم، سرانجام به خشم و غضب حضرت زهراعلیهاالسّلام بر متصدّیان حکومت وقت منتهی گردید و این خشمناکی و غضبورزی، از لحظه پیدایش آن، تا پایان حیات آن حضرتعلیهاالسّلام استمرار و تداومی شبانهروزی یافت و در طول چندین هفته متوالی، بر زندگانی حضرت زهراعلیهاالسّلام سایه افکند.
چنانچه در نقل صحیح بخاری (حدیث شماره 6230) به ترتیب، درباره موضعگیریهای حضرت زهراعلیهاالسّلام میخوانیم:
مرحله اوّل :
فَهَجَرَتهُ فاطِمَةُ.
فاطمه با ابوبکر قطع رابطه کرد.
مرحله دوم :
فَلَم تُکَلِّمهُ.
لذا با او سخن نگفت.
مرحله سوم :
حَتّی تُوُفِّیَت.
تا زنده بود، این سخن نگفتن ادامه داشت.
نکته قابل توجّه این که در این نقل، عبارت فَلَم تُکَلِّمهُ پس از عبارت فَهَجَرَتهُ آمده است.
به سخن دیگر، فَلَم تُکَلِّمهُ نتیجه و محصول فَهَجَرَتهُ میباشد و به همین دلیل، نمیتوان عبارت فَلَم تُکَلِّمهُ را به معنای «سکوت ناشی از قانع شدن» دانست. (ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری»، ج 6، ص 139 بر همین نکته تصریح دارد.)
همچنین در نقل صحیح بخاری (حدیث شماره 3913) و نقل صحیح مسلم (حدیث شماره 3304) به ترتیب، درباره موضعگیریهای حضرت زهراعلیهاالسّلام میخوانیم:
مرحله اوّل :
فَوَجَدَت فاطِمَةُ عَلی أبِیبَکرٍ.
فاطمه بر ابوبکر غضبناک شد.
مرحله دوم :
فَهَجَرَتهُ.
لذا با او قطع رابطه کرد.
مرحله سوم :
فَلَم تُکَلِّمهُ.
لذا با او سخن نگفت.
مرحله چهارم :
حَتّی تُوُفِّیَت.
این سخن نگفتن استمرار داشت، تا از دنیا رفت.
نکته قابل توجّه این که در این نقل، عبارت فَهَجَرَتهُ پس از عبارت فَوَجَدَت عَلی أبِیبَکرٍ قرار دارد.
و به عبارت دیگر، فَهَجَرَتهُ نتیجه و محصول فَوَجَدَت عَلی أبِیبَکرٍ و فعل فَلَم تُکَلِّمهُ نتیجه و محصولِ دو فعل «غضب» و «قطع رابطه» میباشد و به همین دلایل، نمیتوان آن را به محصول «سکوت ناشی از قانع شدن» تفسیر کرد.
جالبتر آن که دو فعل فوق، یعنی: «خشم و غضب بر ابوبکر» و «قطع رابطه با ابوبکر» که فعل «فَلَم تُکَلِّمهُ» محصول و نتیجه این دو فعل میباشد، در نصوص متعدّدی قابل مشاهده است:
سند شماره 1
(جامع الاصول (تألیف: ابن اثیر)، ج 10، ص 386):
فَغَضِبَت فاطِمَةُ فَهَجَرَتهُ فَلَم تَزَل بِذلِکَ حَتّی تُوُفِّیَت.
فاطمه بر ابوبکر غضب نمود و با او قطع رابطه کرد و تا زنده بود این حالت استمرار داشت.
سند شماره 2
(تاریخ الاسلام (تألیف: ذَهَبی)، ص 21):
فَغَضِبَت وَ هَجَرَت أبابَکرٍ حَتّی تُوُفِّیَت.
[فاطمه] بر ابوبکر غضب کرد و تا زنده بود با او قطع رابطه نمود و غضبش [بر ابوبکر] استمرار داشت.
سند شماره 3
(تاریخ الخمیس (تألیف: دیار بکری)، ج 2، ص 173):
فَلَم تَزَل مُهاجِرَتُهُ حَتّی تُوُفِّیَت.
تا [فاطمه] زنده بود، قطع رابطهاش با ابوبکر استمرار و تداوم داشت.
سند شماره 4
(سنن بیهقی، ج 6، ص 300):
فَلَم تَزَل مُهاجِرَةٌ لَهُ حَتّی تُوُفِّیَت.
تا [فاطمه] زنده بود، قطع رابطهاش با ابوبکر همواره ادامه داشت.
بنابراین با توجّه به نصوص متعدّدی که از تحقّق دو فعل «قطع رابطه با ابوبکر» و «خشم و غضب بر ابوبکر» حکایت دارند، اشتباه است که فعل فَلَم تُکَلِّمهُ که با «فاء تفریع» و به دنبال فعلهای فَوَجَدَت عَلی أبِیبَکرٍ و فَهَجَرَتهُ آمده است را به «سکوت ناشی از قانع شدن» معنا نماییم.
همچنین منظور از عبارت فَلَم تُکَلِّمهُ، ترک هر نوعی از سخن گفتن است که آن سخن، دلیلی بر عدم اعراض محسوب شود.
و سومین نتیجه این که این خشم پیوسته و غضب طولانیمدّت، بسیار عمیق و شدید بود؛ به گونهای که به «وصیّت به دفن شبانه» منجر گردید.
برخی از اسناد «وصیّت به دفن شبانه» را میتوان در منابع ذیل یافت:
سند شماره 1) المصنَّف (تألیف: عبدالرزّاق صنعانی، متوفّای 211 هـ)، ج 3، ص 521.
سند شماره 2) تأویل مختلف الحدیث (تألیف: ابن قُتَیبه، متوفّای 276 هـ)، ص 300.
سند شماره 3) انساب الأشراف (تألیف: بَلاذُری، متوفّای 279 هـ)، ج 2، ص 34.
سند شماره 4) الإستیعاب (تألیف: ابن عبدالبرّ، متوفّای 463 هـ)، ج 4، ص 1898.
ابن ابیالحدید معتزلی (متوفّای 656 هـ) در کتاب «شرح حدیدی»، ج 16، ص 281، در ارزیابی نقلهای «وصیّت حضرت زهراعلیهاالسّلام به دفن شبانه» مینویسد:
بَل یَقَعُ الإحتِجاجُ بـِذلِکَ عَلی ما وَرَدَت بِهِ الرِّوایاتُ المُستَفِیضَةُ الظّاهِرَةُ الَّتِی هِیَ کَالتَّواتُر، اَنـَّها اَوصَت بِاَن تُدفَنَ لَیلاً حَتّی لا یُصَلّی الرَّجُلانِ عَلَیها وَ صَرَّحَت بِذلِکَ وَ عَهِدَت فِیهِ...
... روایات مستفیضه (= متعدّد) که در حدّ تواتر است، دلالت میکند که ایشان وصیّت نمود که وی را شبانه دفن کنند؛ برای آن که آن دو مرد [ابوبکر و عمر] بر او نماز نخوانند.
و به این خواستهاش تصریح و تأکید فرمود و بر انجام آن، پیمان گرفت...
[نکته جالب توجّه آن که در اثبات تعصّب مذهبی ابن ابیالحدید، همین بس که وی جلد دوازدهم از شرحش بر کتاب نهج البلاغه را به دفاع از خلیفه دوم و ذکر فضائل ساختگی او اختصاص داده است.
همچنین بزرگان اهل سنّت در کتابهای خود، به «معتزلی» بودن او تصریح نمودهاند:
- الاعلام (تألیف: زرکلی)، ج 3، ص 289.
- وَفَیات الاَعیان (تألیف: ابن خَـلَّکان)، ج 5، ص 391 ـ 392.
- البدایة و النهایه (تألیف: ابن کثیر)، ج 13، ص 199.
- سِیَر اعلام النُبَلاء (تألیف: ذهبی)، ج 23، ص 274.
خاطرنشان میگردد که: ذهبی (متوفّای 748 هـ) و ابن کثیر (متوفّای 774 هـ) در کتابهای خود به «وثاقتِ» ابن ابیالحدید تصریح نمودهاند:
- سِیَر اعلام النُبَلاء (تألیف: ذهبی)، ج 23، ص 275.
- البدایة و النهایه (تألیف: ابن کثیر)، ج 13، ص 233.]
در گام دوم هنگامی که صفحات تاریخ را با دقّت بیشتری ورق بزنیم، با نشانههای تردیدناپذیری از «بیماری» حضرت زهراعلیهاالسّلام مواجه میگردیم:
در کتاب بلاغات النساء (تألیف: ابن طیفور)، ص 32 (چاپ: دار النهضة الحدیثه ـ بیروت) آمده است:
لَمّا مَرَضَت فاطمه علیهاالسّلام المَرضَةَ الَّتِی تُوُفِّیَت بِها دَخَلَ النِّساءُ عَلَیها فَقُلنَ کَیفَ اَصبَحتِ مِن عِلَّتِکِ یا بِنتَ رَسُولِ اللهِ؟
هنگامی که فاطمه بیمار شد ـ یعنی همان مرضی که بر اثر آن از دنیا رفت ـ زنانِ [مهاجران و انصار] به عیادت او آمدند و پرسیدند:
با این بیماری چگونهاید، ای دختر رسول خدا؟
قالَت: اَصبَحتُ ـ وَ اللهِ ـ عائِفَةً لِدُ نیاکُنَّ قالِیَةً لِرِجالِکُنَّ...
فرمود: به خدا سوگند، چنین شدهام که به دنیای شما بیمیلام و از مردانتان متنفّرم.
بیشک، خشم و غضب حضرت زهراعلیهاالسّلام بر نظام خلافت، نه تنها میتوانسته این بیماری را به درازا بکشاند و روند بهبودی آن را با تأخیر مواجه سازد، بلکه فراتر از آن، میتواند از عوامل شدّت یافتن این بیماری محسوب گردد.
بدین ترتیب، احتمال برقراری پیوندی میان بیماری و مرگ، بر اثر شدّت غضب حضرت زهراعلیهاالسّلام بر دستگاه خلافت، قوّت بیشتری پیدا میکند و ادّعای مرگی طبیعی و بیارتباط با عملکرد متصدّیان حکومت را در هالهای از ابهام و تردید فرو میبرَد.
در گام سوم به این نکته میپردازیم که منشأ پیدایش بیماری حضرت زهراعلیهاالسّلام، هر چه که باشد و این بیماری به هر دلیلی که پدید آمده باشد:
1) تردیدی نیست که :
٭ این بیماری آنقدر قابل توجّه و حائز اهمّیّت بوده است که زنان مهاجر و انصار را به عیادت آن بانوعلیهاالسّلام آورده است.
٭ این بیماری آنقدر ادامه و استمرار یافته است که به درگذشت آن بانوعلیهاالسّلام متّصل گردیده است.
2) تردیدی نیست که :
٭ این بیماری با خشم عمیق و غضبِ شدید آن بانوعلیهاالسّلام بر نظام خلافت قرین و همراه بوده است.
٭ خشم و غضب آن بانوعلیهاالسّلام نیز به دلیل عملکردهای ناعادلانه نظام خلافت در مواجهه با غصب حقوق اجتماعی آن حضرتعلیهاالسّلام رخ داده است.
3) تردیدی نیست که :
٭ این خشم و غضبِ برخاسته از رفتارهای نابخشودنی متصدّیان خلافت، از تأثیرگذاری جانکاهی بر جسم بیمار آن بانوعلیهاالسّلام برخوردار بوده است.
٭ این خشم و غضبِ برخاسته از رفتارهای متصدّیان خلافت، مانع بهبودی آن بانوعلیهاالسّلام گردیده است.
٭ این خشم و غضبِ برخاسته از رفتارهای متصدّیان خلافت، به تشدید بیماری آن بانوعلیهاالسّلام و اتّصال بیماری به مرگ، کمک شایانی کرده است.
در نتیجه :
٭ این خشم و غضبِ رخ داده در حین بیماری، میان عملکردهای متصدّیان خلافت و درگذشت حضرت زهراعلیهاالسّلام، ارتباطی ناگسستنی پدید آورده است؛ به گونهای که:
دیگر نمیتوان آن را «مرگی طبیعی» قلمداد کرد و تأثیرپذیری آن از رفتارهای متصدّیان خلافت را منکر گردید؛ بلکه بایستی آن را «مرگی مظلومانه» به شمار آورد.
بنابراین تا این مرحله به این نتیجه دست یافتیم که:
آنچه بیماری حضرت زهراعلیهاالسّلام را تشدید نمود و موجبات عدم بهبودی ایشان را فراهم آورد، خشم و غضبِ ویژه آن حضرتعلیهاالسّلام از عملکردهای ناشایست حاکمان وقت بود.
بدین ترتیب، درگذشت حضرت زهراعلیهاالسّلام، از «مرگی عادی و طبیعی» به «مرگی مظلومانه» تبدیل گردید. مرگی که تحت تأثیر مستقیم رفتارهای متصدّیان خلافت پدید آمده بود.
با دقّت در احادیث ثابت میشود :
٭ خشم و غضبِ ویژه حضرت زهراعلیهاالسّلام بر متصدّیان خلافت که به مرگ مظلومانه ایشان انجامید، رنگ و صبغهای خدایی داشته و واکنشی خداپسندانه نسبت به عملکردهای ناعادلانه صاحبان قدرت و حکومت بوده است.
به عبارت دیگر، دقّت در احادیث رسول خداصلّیاللهعلیهوآله درباره شأن و منزلت حضرت زهراعلیهالسّلام به روشنی ثابت میکند:
٭ عملکرد حضرت زهراعلیهاالسّلام در مواجهه با رفتارهای ناعادلانه متصدّیان خلافت (یعنی همان خشمناکی و غضبورزی خاصّی که بیماری ایشان را به سوی مرگ سوق داد)، مورد رضایت خدای متعال بوده است.
در احادیث متعدّدی از رسول خداصلّیاللهعلیهوآله که به تواتر رسیده است، به این اصل بنیادین تصریح شده است که:
اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَغضِبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ وَ یَرضی لِرِضاها.
همانا خدای متعال به غضب فاطمه، غضب میکند؛ و به خشنودی او، خشنود میشود.
٭ یعنی: هرگونه خشم و غضبی که از سوی حضرت زهراعلیهاالسّلام ابراز گردد، عملکردی خداپسندانه و واکنشی مورد رضای خدا، و به دور از هرگونه تمایلات شخصی و انگیزههای دنیوی میباشد.
لذا، با استناد به این اصل بنیادین، باید گفت :
٭ بدون شک، خشمناکی حضرت زهراعلیهاالسّلام در ماجرای اختلاف مالی با نظام خلافت، واکنشی خداپسندانه بوده است.
٭ بدون شک، حضرت زهراعلیهاالسّلام با آگاهی کامل از این که خشم و غضب وی بر متصدّیان حکومت، موجبات تشدید بیماری و عدم بهبودیاش را فراهم میآورد، در راه رضای خدا، عوارض جانکاه این واکنش خداپسندانه را بر جسم بیمارش پذیرفت.
٭ بدون شک، حضرت زهراعلیهاالسّلام با به جان خریدنِ آزردگیهای ناشی از این واکنش خداپسندانه، در راه رضای خدا، به استقبال مرگ شتافت.
حال به ذکر مصداقی برای استفاده از واژه «شهادت» در منطق صحابه که مؤیّد بینش شیعیان است، میپردازیم :
زینب ـ همسر ابوالعاص بن رَبیع ـ پس از غزوه بدر (یعنی در سال دوم هجری)، از مکّه، عازم شهر مدینه (= هجرت) شد. هَبّار بن اَسوَد ـ از کفّار قریش ـ در مسیر این هجرت، با حمله به کجاوه زینب، او را ترساند. [بنابر نقلها] زینب نیز به دلیل زمین خوردن (یا وحشتزدگی) فرزندش را سقط نمود. او پس از این حادثه، سالها در مدینه زندگی کرد تا سرانجام در سال هشتم هجری ـ در حالی که هنوز آثاری از بیماری ناشی از سقط فرزندش را مشاهده مینمود ـ از دنیا رفت. در ادامه همین رویداد، پیامبرصلّیاللهعلیهوآله در ماجرای فتح مکّه ـ که در رمضان سال هشتم هجری به وقوع پیوست ـ خون «هَبّار» را مباح دانستند.
جالب است که: ابو[یحیی] جعفر النقیب، این دو ماجرا را مشابه یکدیگر میبیند و مهاجمین را در برخورد با صدّیقه طاهرهعلیهاالسّلام و سقط فرزند آن بانوی بزرگوار (حضرت محسنعلیهالسّلام) همانند «هَبّار» محکوم به مرگ مینماید؛ چرا که او نیز به نیکی دریافته است که علّت درگذشت صدّیقه طاهرهعلیهاالسّلام و زینب یکسان بوده و «سقط فرزندشان» در اثر ایجاد هراس و تولید وحشت توسّط مردان مهاجم میباشد.
به راستی فکر میکنید این هراس از سوی چه کسی ایجاد شد؟
با کمال تعجّب مشاهده مینماییم:
ابو[یحیی] جعفر النقیب از ترویج دیدگاه خود درباره قاتل حضرت فاطمه زهراعلیهاالسّلام اجتناب میورزد و به شاگرد خویش اجازه نقل آن را نمیدهد!
جالبتر آن که، ابن کثیر دمشقی (متوفّای 774 هـ) ـ مورّخ متعصّب سنّی ـ نقل میکند که:
صحابه، [تنها با استناد به این نکته که زینب، شش سالِ قبل و در مسیر «هجرت» (که عملی خداپسندانه و در راه رضای خداست) به بیماری خاصّی مبتلا گردیده بود که عوارض آن تا پایان حیاتش ادامه داشت] درباره مرگ زینب، بر این باور بودند که:
«ماتَت شَهِیدَه.»
[«و ذکر حمّاد بن سلمة عن هشام بن عروة عن اَبیه اَنّها لمّا هاجرت دفعها رجل فوقعت علی صخرة فاَسقطت حملها، ثمّ لمتزل وَجِعة حتّی ماتت، فکانوا یرونها ماتت شهیده.»]
(مأخذ: البدایة و النهایه، ابن کثیر (متوفّای 774 هـ)، ج 5، ص 308 (چاپ: مکتبة النصر، ریاض، 1966) و ج 5، ص 216 (چاپ: مؤسّسة التاریخ العربی، بیروت))
به راستی، اگر میتوان به واسطه بیماری زینب، مرگ او را به هجرتش در شش سالِ قبل وصل کرد و درگذشت او را «شهادت» دانست؛ بیشک، در منطق صحابه، میتوان از درگذشت حضرت زهراعلیهاالسّلام نیز ـ که به واکنش خداپسندانهاش بر حاکمانِ وقت اتّصالی کامل داشت ـ با عنوانِ «شهادت» یاد کرد. [الشهید فی الشرع، القتیل فی سبیل الله (تاج العروس فی شرح القاموس، زبیدی حنفی (متوفّای 1205 هـ)، ج 2، ص 391)]
نظرات شما عزیزان: