نگارش در تاريخ شنبه 4 آبان 1392برچسب:ایت الله:میلانی:غدیر, توسط اسماعیل بامری
- نگاهى به حديث غدير 57 چكيده ..... ص : 56
- نگاهى به حديث غدير، ص: 35
- بخش دوم كوششهاى در اثبات حديث غدير
- اثبات حديث غدير
- در اين بخش نكاتى را پيرامون اثبات حديث غدير بيان مىنماييم:
- غدير از ديدگاه قرآن
- درباره واقعه غدير و اهميّت اين روز، آياتى از قرآن نازل شده است. پيش از خطبه غدير اين آيه نازل شد:
- «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»؛ «1»
- اى پيامبر! آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است، (به مردم) ابلاغ كن؛ و اگر چنين نكنى، رسالت خدا را انجام ندادهاى.
- نگاهى به حديث غدير، ص: 36
- آن گاه كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله خطبه را به پايان رساند، اين آيه كريمه فرو فرستاده شد:
- «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإسْلامَ ديناً»؛ «1»
- امروز دين شما را به حدّ كمال رسانده و نعمت را بر شما تمام كردم و آيين اسلام را برايتان برگزيدم.
- هنگامى كه خطبه غدير پايان يافت و مسأله بيعت با امير مؤمنان على عليه السلام به طور جدّى مطرح شد، عربى درخواست عذاب نمود و اين آيه درباره او نازل شد:
- «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»؛ «2»
- درخواست كنندهاى تقاضاى وقوع عذابى نمود.
- خلاصه شأن نزول اين آيه مباركه چنين است:
- پس از آن كه واقعه غدير پايان يافت، شخصى به نام «حارث بن نُعمان فهرى» نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله آمد و با حالى آشفته به حضرتش چنين خطاب كرد: ما را به نماز گزاردن امر نمودى امتثال كرديم. دستور به پرداخت زكات فرمودى اطاعت كرديم و ... و اكنون
- نگاهى به حديث غدير، ص: 37
- بازوى پسر عمويت را گرفته و او را به عنوان ولىّ و سرپرست بر ما نصب نمودى! آيا اين دستور از پيش خود توست يا از خدا؟
- پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله در پاسخ فرمود:
- والّذي لا إله إلّاهو، هذا من اللَّه؛
- به خدايى كه جز او معبودى نيست سوگند! اين فرمانى از جانب خداوند است.
- حارث پشت كرد و به طرف مركب خود حركت كرد و مىگفت:
- خدايا! اگر آن چه محمّد مىگويد حق است، بارانى از سنگهاى آسمانى بر ما ببار و يا عذاب دردناكى بر ما فرو فرست!
- هنوز به مركبش نرسيده بود كه خداوند سنگى فرو فرستاد كه بر فرقش خورد و از دامنش بيرون گشت. در اين هنگام خداوند اين آيه را نازل فرمود:
- «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ* لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ»؛ «1»
- درخواست كنندهاى تقاضاى وقوع عذابى كرد. اين عذاب براى كافران است و هيچ كس نمىتواند آن را دفع كند. «2»
- اين آيه و آياتى ديگر، درباره واقعه غدير خمّ است و هر يك از
- نگاهى به حديث غدير، ص: 38
- اين آيهها بحث مستقلّ و جداگانهاى را مىطلبد كه به فرصتى بيش از اين نيازمند است؛ از اين رو پژوهندگان را به منابع مربوط به اين آيات ارجاع مىدهيم.
- شمار راويان حديث غدير از صحابه
- طبق تحقيقى كه انجام يافته است، بيش از يكصد و بيست مرد و زن صحابى به نقل حديث غدير پرداختهاند و محدثان اهل سنّت در كتابهايشان با سلسله سندهاى خود حديث غدير را از اينها نقل كردهاند كه اين روايتها در كتابهايى كه به طور مستقل در زمينه حديث غدير نوشته شده آمدهاند.
- در ميان مورّخان و سيرهنويسان، نسبت به شمار حاضران در روز غدير و شنوندگان خطبه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله اختلاف نظر است كه بنا بر برخى از اقوال، شمار حاضران در آن اجتماع، يكصد و بيست هزار نفر بوده است و واضح است كه با توجّه به اين نقل، حديث غدير فقط از 11000 حاضران، به ما رسيده است.
- راويان حديث غدير از تابعين
- نكته ديگر اين كه تعداد راويان حديث غدير از تابعين، چند برابر صحابه است. البتّه اين امرى روشن است؛ زيرا افراد بسيارى از تابعين
- نگاهى به حديث غدير، ص: 39
- اين حديث شريف را از يك صحابى شنيدهاند و اين حديث را براى تعداد زيادى از شاگردان خود نقل كردهاند. از اين رو شمار علماى اهل تسنّن در قرون متمادى كه در زمره راويان حديث غدير به شمار مىآيند به صدها نفر مىرسد.
- اسناد حديث غدير
- حديث غدير با سندهاى بسيارى نقل شده و فراتر از حدّ تواتر است. از اين رو سندهاى اين حديث قابل شمارش نيست. سه شاهد بر اين مطلب مىتوان ارائه كرد:
- نخست. كتابهايى كه درباره سندهاى حديث غدير تأليف شده به حدّى زياد است كه اگر بخواهيم به نام آنها اشاره كرده و نگارندگان آنها را- از علماى بزرگ گذشته- معرفى كنيم، سخن به درازا مىكشد و در اين نوشتار نمىگنجد.
- دوم. عدّهاى از نگارندگان بزرگ اهل تسنّن، با جمعآورى احاديث متواتر، كتابهايى در اين زمينه تأليف كردهاند كه «حديث غدير» نيز در بسيارى از آن تأليفات، به عنوان حديثى متواتر ذكر شده است. براى نمونه به ذكر چند مورد اكتفا مىشود:
- جلال الدين عبدالرحمان سيوطى كه يكى از بزرگترين
- نگاهى به حديث غدير، ص: 40
- علماى اهل تسنن در قرن نهم و دهم و داراى تأليفات بسيارى است، چند كتاب جداگانه در احاديث متواتر تأليف نموده و «حديث غدير» را در آنها آورده است. «1»
- مرتضى زبيدى، نويسنده كتاب تاج العروس كه از معتبرترين كتابهاى لغوى است، يكى از تأليفاتش را به احاديث متواتر اختصاص داده و «حديث غدير» را در آن ذكر كرده است. «2»
- كتّانى نيز كتابى را در احاديث متواتره نگاشته و «حديث غدير» را در آن آورده است. «3»
- شيخ على متقى هندى، نگارنده كتاب كنز العمّال، كتاب ويژهاى در احاديث متواتر نگاشته و «حديث غدير» را در آن آورده است.
- ملّا على قارى هروى نيز كتابى در خصوص احاديث متواتر تأليف نموده است و «حديث غدير» را در آن ذكر كرده است.
- بنا بر اين، «حديث غدير» در كتابهايى كه به احاديث متواتر اختصاص دارد موجود است.
- سوم. عدّه زيادى از محدّثان و حافظان بزرگ اهل تسنن به تواتر
- نگاهى به حديث غدير، ص: 41
- حديث غدير تصريح نمودهاند كه براى نمونه به ذكر نام سه نفر از آنان اكتفا مىشود:
- شمس الدين ذهبى، با تعصّب شديدى كه به عقايد اهل تسنّن دارد مىگويد: حديث غدير متواتر است و من يقين دارم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله اين سخن را فرموده است. «1»
- ابن كثير دمشقى نيز در كتاب البداية و النّهايه به تواتر «حديث غدير» اعتراف مىكند. «2»
- حافظ كبير شمس الدين جَزَرى نيز در كتاب اسنى المطالب فى مناقب علىّ بن ابىطالب عليهما السلام، به تواتر «حديث غدير» اعتراف مىنمايد. «3»
- البته ما در اين جا فقط به چهار نكته اساسى اشاره كرديم كه هر كدام از آنها به تأليف جداگانهاى نياز دارد و از حوصله اين نوشتار بيرون است.
- نگاهى به حديث غدير، ص: 42
- نگاهى به راويان حديث غدير
- همان طور كه بيان شد، حديث غدير در اصطلاح «دراية الحديث» فراتر از حدّ تواتر است و شكّى در صدور آن از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله نيست، آن سان كه شمس الدّين ذهبى به اين مطلب تصريح كرده است؛ ولى اكنون اسامى مشهورترين راويان اين حديث را از پيشوايان و حافظان اهل سنّت در قرون مختلف ذكر مىنماييم:
- محمّد بن اسحاق، نويسنده كتاب سيره ابن اسحاق؛
- مَعْمَر بن راشد؛
- محمّد بن ادريس شافعى، پيشواى شافعىها؛
- عبدالرزّاق بن همّام صنعانى، استاد بُخارى و نگارنده كتاب المصنَّف؛
- سعيد بن منصور، نويسنده كتاب المُسْنَد؛
- احمد بن حنبل شيبانى، پيشواى حنبلىها و نگارنده كتاب المسند؛
- ابن ماجه قزوينى، نويسنده يكى از صحاح ششگانه؛
- ابوعيسى تِرمذى، نويسنده يكى ديگر از صحاح ششگانه؛
- ابوبكر بزّار، نگارنده المسند؛
- ابوعبدالرحمان نَسائى، نويسنده كتاب سنن، يكى از صحاح ششگانه؛
- نگاهى به حديث غدير، ص: 43
- ابويَعْلى موصلى، نگارنده كتاب المسند؛
- ابوجعفر محمّد بن جرير طبرى، مؤلف دو كتاب مشهور و معروف تفسير و تاريخ؛
- ابوحاتِم ابن حِبّان، نويسنده كتاب الصّحيح؛
- ابوالقاسم طبرانى، نويسنده كتابهاى معجم صغير، اوسط و كبير؛
- حافظ ابوالحسن دارقُطْنى.
- وى در زمان خود پيشواى بغداد بوده است و در ميان مشايخ حديث عامّه، به «اميرالمؤمنين در حديث» لقب يافته است؛
- حاكم نيشابورى، نگارنده كتاب المستدرك على الصّحيحين؛
- ابن عبدالبَرّ، مؤلّف كتاب الإستيعاب؛
- خطيب بغدادى، نويسنده كتاب تاريخ بغداد؛
- ابونعيم اصفهانى، نگارنده كتابهاى حلية الاولياء، دلائل النّبوّة و كتابهاى ديگر؛
- ابوبكر بيهقى، نويسنده كتاب السّنن الكبرى؛
- بَغَوى، نگارنده كتاب مصابيح السنّة؛
- جاراللَّه زمخشرى، مؤلّف كتاب الكشّاف؛
- ابن عساكر دمشقى، نويسنده كتاب تاريخ مدينة دمشق؛
- نگاهى به حديث غدير، ص: 44
- فخر رازى، نويسنده كتاب مفاتيح الغيب، معروف به تفسير كبير؛
- ضياء مَقْدِسى، نويسنده كتاب المختاره؛
- ابن اثير جَزَرى، نويسنده كتاب أُسْد الغابه؛
- حافظ كبير ابوبكر هيثمى، نويسنده كتاب مجمع الزوائد؛
- حافظ مِزّى از حافظان بزرگ اهل تسنّن، نويسنده كتاب تهذيب الكمال؛
- حافظ ذهبى، نويسنده كتاب تلخيص المستدرك و كتابهاى ديگر؛
- حافظ خطيب تبريزى، نويسنده كتاب مشكاة المصابيح؛
- نظام الدين نيشابورى، نويسنده كتاب غرائب القرآن در تفسير؛
- ابن كثير دمشقى، نگارنده كتاب تفسير القرآن العظيم معروف به تفسير ابن كثير و كتاب البداية والنّهايه در تاريخ؛
- حافظ ابن حجر عسقلانى.
- اهل تسنّن او را به «شيخ الاسلام» ملقّب ساخته و يكى از علماى بزرگ آنها به شمار مىآيد كه در نقل روايات و استدلالهايش مورد اعتماد است. او كتابهاى زيادى نوشته كه مهمترين آنها فتح البارى فى شرح صحيح البُخارى است.
- عينى حنفى، نويسنده كتاب عمدة القارى فى شرح صحيح البُخارى؛
- نگاهى به حديث غدير، ص: 45
- حافظ جلال الدين سيوطى، نويسنده كتابهاى بسيار و معروف؛
- ابن حجر مكّى، نويسنده كتاب الصّواعق المحرقه؛
- شيخ على متّقى هندى، نويسنده كتاب كنز العمّال؛
- شيخ نور الدّين حلبى، نويسنده كتاب السيرة الحلبيّه؛
- شاه ولىّ اللَّه دهلوى.
- وى نويسنده كتابهاى بسيارى است. اهل سنّت او را «علّامه هند» ناميده، بر كتابهايش اعتماد كرده و از آنها نقل مىنمايند؛
- شهاب الدين خفاجى.
- وى شخصيّتى محقق اديب و محدّث است. او كتاب نسيم الرّياض را در شرح شفاء قاضى عياض نوشته و تعليقه مفصّلى بر تفسير بيضاوى نگاشته است كه هر دو از كتابهاى معتبر در نزد اهل سنّت هستند.
- مرتضى زبيدى، نويسنده كتاب تاج العروس فى شرح القاموس؛
- احمد زينى دحلان، نويسنده كتاب السّيرة الدحلانيه؛
- شيخ محمّد عبده مصرى، نويسنده كتابهاى تفسير و شرح نهج البلاغه و آثار ديگر.
- آرى، اينان از مشهورترين و معروفترين راويان «حديث غدير» در قرنهاى مختلف هستند.
- نگاهى به حديث غدير، ص: 46
- چرا اهل سنّت حديث غدير را نقل نكردهاند؟
- در پاسخ اين پرسش ناگزيريم اشارهاى گذرا به اين مطلب بنماييم كه اگر پژوهشگر با انصاف و آزادانديش به سندها و متنهاى «حديث غدير» توجّه نمايد، به قراين بسيارى دست مىيابد كه انگيزههاى عدم نقل و يا موانع نقل «حديث غدير» را به وضوح روشن مىسازد. ما براى نمونه با ارائه چند متن و با نقلهاى مختلف، به يكى از آن موانع اشاره مىكنيم.
- يكى از راويان چنين مىگويد: ابن ابى اوفى بينايى خود را از دست داده بود. او را در راهرو خانهاش ديدم و درباره حديثى از او پرسيدم.
- گفت: به راستى كه شما مردم كوفه حالاتى داريد كه نمىتوانيم برايتان احاديث را نقل نماييم.
- گفتم: خداوند كارهايت را به سامان برساند! واقعيت آن است كه من از آن گروه نيستم و از طرف من مشكلى براى تو ايجاد نخواهد شد.
- وقتى خاطرش از جانب من آسوده شد، گفت: كدام حديث را مىخواهى براى تو نقل كنم؟
- راوى گويد: گفتم: حديث على عليه السلام در غدير خم را .... «1»
- نگاهى به حديث غدير، ص: 47
- راوى ديگرى مىگويد: نزد زيد بن ارقم رفتم و به او گفتم: دامادم از تو حديثى در شأن على عليه السلام در روز غدير خم براى من نقل كرده است. من دوست دارم آن حديث را از خودت بشنوم.
- زيد بن ارقم در پاسخ گفت: شما مردم عراق حالاتى داريد كه مانع از نقل حديث براى شما مىشود.
- به او گفتم: از طرفِ من مشكلى براى تو ايجاد نخواهد شد.
- وقتى از جانب من مطمئن شد، درخواست مرا پذيرفت و گفت:
- آرى، ما در جُحْفه بوديم ... سپس واقعه را تا آخر نقل نمود.
- به او گفتم: آيا رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله فرمود:
- اللهمّ والِ مَنْ والاهُ وعادِ مَن عاداهُ؟؛
- خدايا! دوست بدار هر كه او را دوست بدارد و دشمن باش با كسى كه با او دشمنى ورزد.
- زيد بن ارقم گفت: من آن چه را كه شنيدم به تو بازگو كردم. «1»
- اكنون اگر اين حديث را كه در مسند احمد از زيد بن ارقم نقل شده است، با حديثى كه در بخش پيشين از زيد بن ارقم آورديم- كه آن نيز در مسند احمد آمده بود- بسنجيد، به خوبى درمىيابيد كه در اين نقل، از بيان ذيل حديث كه همان جمله دعاى رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله
- نگاهى به حديث غدير، ص: 48
- در حقّ دوستان و نفرين آن بزرگوار بر دشمنان اميرالمؤمنين عليه السلام است خوددارى شده است، آن جا كه فرمود:
- فمن كنت مولاه، فإنَّ عليّاً مولاه، اللهمّ عاد من عاداه ووال من والاه؛
- هر كه من مولا و سرپرست او هستم، پس على مولا و سرپرست اوست. خدايا! دشمن بدار هر كه با على دشمنى ورزد؛ و دوست بدار آن كه با او از در دوستى درآيد.
- در حالى كه همين جمله توسّط خود زيد بن ارقم در كتاب مسند احمد- آن سان كه گذشت- موجود است.
- جالب توجّه اين كه احمد بن حنبل اين دو حديث را با فاصله چند صفحه آورده است؛ ولى زيد بن ارقم در يك حديث كلام رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله را به طور كامل بيان نمىكند و از نقل دعاى پايانى حديث خوددارى مىنمايد و در حديث ديگر، كه براى شخص ديگرى بوده، حديث را با دعاى پايانى آن نقل مىنمايد.
- البتّه ما به زودى متن ديگرى را از معجم كبير طبرانى، خواهيم آورد كه زيد بن ارقم اين حديث را به طور كامل و با دعاى پايانى آن براى شخص سومى بيان مىكند.
- پيش از نقل روايت زيد بن ارقم از معجم كبير طبرانى، به كيفيّت نقل
- نگاهى به حديث غدير، ص: 49
- زير نيز توجّه نماييد!
- راوى مىگويد: به سعد بن ابى وَقّاص- كه يكى از راويان حديث غدير و از بزرگان صحابه به شمار مىرود، و به پندار اهل تسنّن يكى از ده نفرى است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله مژده بهشت به آنان داده است!- گفتم: مىخواهم درباره مطلبى از تو سؤال نمايم؛ ولى از تو تقيّه مىكنم! «1»
- سعد گفت: هر چه مىخواهى بپرس؛ زيرا من عموى تو هستم.
- راوى گويد: گفتم: جايگاه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله در ميان شما در روز غدير چگونه بود؟ ....
- سعد بن ابى وَقّاص شروع به نقل حديث نمود. «2»
- به شرايط حاكم بر مردم آن زمان درباره حديث غدير توجّه كنيد! به راستى با چه مشكلات و سختىهايى اين حديث را از اصحاب رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله كه در آن واقعه حضور داشتند اخذ مىكردند.
- تا آن جا كه راوى مىگويد: مىخواهم مطلبى از تو بپرسم؛ ولى از تو تقيّه مىكنم!
- در نقل ديگرى كه طبرانى در معجم كبير نقل كرده است اين گونه
- نگاهى به حديث غدير، ص: 50
- مىخوانيم. راوى مىگويد: عدّهاى در اطراف زيد بن ارقم حلقه زده بودند. شخصى در بين آنان ايستاد و گفت: آيا زيد در ميان شماست؟
- گفتند: آرى، اين شخص زيد بن ارقم است.
- آن شخص گفت: اى زيد! تو را به خدايى كه معبودى جز او نيست سوگند مىدهم! آيا از رسول خدا شنيدى كه درباره على فرمود:
- مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَليٌّ مولاهُ، اللهمّ والِ مَنْ والاهُ وعادِ مَنْ عادَاهُ؟
- زيد گفت: آرى.
- او پس از دريافت اين پاسخ از جماعت دور شد.
- گويا موقعيّت اين گونه بوده است كه وقتى شخصى مىخواهد حقيقت قضيّه را دريابد، چارهاى ندارد جز اين كه پرسش خود را با سوگند همراه نمايد تا اين كه زيد بن ارقم به احترام سوگندى كه او را داده است! واقعه را همان گونه كه از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله شنيده است بيان كند.
- تواتر لفظى حديث غدير
- با توجه به آن چه بيان شد، سند ومتن «حديث غدير» بررسى شد و دانستيم كه اين حديث از احاديث متواتر است؛ بلكه به مراتب فراتر از حدّ تواتر است. اكنون مىخواهيم اين تواتر را اثبات كنيم. تواتر- آن
- نگاهى به حديث غدير، ص: 51
- سان كه در مباحث مربوط به آن آمده است- بر سه قسم است:
- تواتر لفظى؛
- تواتر اجمالى؛
- تواتر معنوى.
- با توجّه به اين كه گروهى از دانشمندان اهل سنّت حديث غدير را در كتابهايى كه به احاديث متواتر تعلق دارد، نقل كردهاند، روشن مىشود كه اين حديث- با همان متنى كه گذشت- داراى تواتر لفظى است كه خود نكته مهمّى است؛ زيرا دانشمندان علم حديث و درايه اهل سنّت مىگويند كه تواترِ لفظى در احاديث نبوى جدّاً اندك است، به گونهاى كه گفتهاند: فقط يك حديث متواتر لفظى داريم و آن گفتار پيامبر صلى اللَّه عليه وآله است كه مىفرمايد:
- إنَّما الأعمالُ بالنيّات؛
- كردارها فقط در گرو نيتهاست.
- گاهى به اين حديث، حديث ديگرى نيز مىافزايند.
- آنان مىگويند: احاديثى كه از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله رسيده گرچه متواترند؛ ولى تواتر معنوى يا اجمالى دارند. البته اين سخن در بيشتر احاديثى كه بتوانيم به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله به طور قطع و يقين نسبت دهيم جارى است؛ ولى- هم چنان كه مشاهده مىشود و با
- نگاهى به حديث غدير، ص: 52
- قراينى كه ذكر شد- «حديث غدير» از احاديث متواتر لفظى است و اين مطلب به خاطر اهميتش قابل دقّت است.
- شيخ عبدالعزيز دهلوى در كتاب تحفه اثنا عشريّه، «1» مىگويد:
- اگر حديثى به حدّ تواتر رسيد و صدورش از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله قطعى شد، در حكم آيه قرآن خواهد بود؛ پس همان گونه كه قرآن كريم قطعىّ الصدور و از جانب خداوند متعال است و جايز نيست واژهاى از آن رد و يا باطل شود و هر كه چنين كند كافر خواهد بود و ترديدى در اين مطلب نيست؛ چرا كه با تواتر قطعى به دست ما رسيده است؛ همان طور هر حديثى كه با سندهاى قطعى و يقينى و در حدّ تواتر از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله به ما برسد، به منزله آيهاى از آيات قرآن خواهد بود.
- نتيجه كلام دهلوى پيرامون حديث غدير اين مىشود كه فرمايش رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله كه فرمود: مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَولاهُ؛ از اين جهت كه به صدور آن از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله قطع و يقين داريم؛ همانند آيهاى از آيات قرآن بوده و تكذيب و رد آن حرام است.
- نگاهى به حديث غدير، ص: 53
- حديث غدير بيانگر امامت اميرالمؤمنين
- عليه السلام
- اكنون پس از اثبات تواتر «حديث غدير»، مىخواهيم چگونگى دلالت اين حديث شريف را بر باور شيعه كه امامت اميرالمؤمنين عليه السلام است بررسى كنيم.
- خلاصه استدلال بر امامت اميرالمؤمنين عليه السلام اين گونه است:
- رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله در واقعه غدير ابتدا با اشاره به آيه كريمه: «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِيْنَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»؛ «1»
- «پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان اولى و سزاوارتر است» از حاضران اقرار گرفت كه آن بزرگوار نسبت به مؤمنان از خودشان اوْلى و سزاوارتر است.
- آن چه از اين آيه كريمه استفاده مىشود اين است كه در تمام امورى كه مردم از طرف شارع نسبت به آن امور ولايت وحقّ تصرف دارند، پيامبر نسبت به مردم در آن امور، اولى و سزاوارتر است؛ از اين رو آن حضرت نيز از مردم بر همين معنا اقرار گرفت، آن گاه از اين اقرار نتيجه گرفت و فرمود:
- فمن كنت مولاه فعلي مولاه؛
- پس هر كه من مولا و سرپرست او هستم، على مولا و سرپرست اوست.
- نگاهى به حديث غدير، ص: 54
- در متن ديگرى آمده است كه فرمود:
- فمن كنت وليّه فعليّ وليّه؛
- پس هر كه من ولى و سرپرست او هستم، على ولى و سرپرست اوست.
- در متنى ديگر نيز آمده است كه فرمود:
- فمن كنت أميره فعليّ أميره؛
- پس هر كه من امير او هستم، على امير اوست.
- بنا بر اين رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله اولويّتى را كه بر مردم به حكم قرآن داشت، همان اولويت را براى اميرالمؤمنين عليه السلام نيز ثابت فرمود.
- آن گاه همه مردم با اميرالمؤمنين عليه السلام به فرمان رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله بر همين امر بيعت كردند و بر آن حضرت با لقب «اميرالمؤمنين» سلام دادند و به او تهنيت گفتند و اشعارى نيز در اين زمينه از شاعران مشهور آن زمان در همان مجمع سروده شد.
- بايد دانست كه محور استدلال به «حديث غدير» واژه «مَوْلى» است و اين واژه در زبان عرب به معناى «اوْلى» استعمال شده است كه هم در قرآن كريم به كار رفته است، آن جا كه مىفرمايد:
- «فَالْيَوْمَ لايُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَلا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ
- نگاهى به حديث غدير، ص: 55
- مَوْلاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصيرُ»؛ «1»
- پس امروز نه از شما فديهاى پذيرفته مىشود و نه از كفرورزان؛ جايگاهتان آتش است و همان شايسته شماست و چه بد سرانجامى است.
- و هم در احاديث معتبر رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله، به خصوص در صحيح بُخارى و صحيح مسلم و در اشعار و كاربردهاى ادبى زبان عربى فصيح آمده است.
- اكنون با در نظر گرفتن اين شواهد، استدلال به «حديث غدير» بر اساس قرآن كريم، احاديث رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله و كاربردهاى ادبى زبان عربى فصيح تمام خواهد بود.
- بنا بر مقتضاى «حديث غدير»، امير مؤمنان على عليه السلام نسبت به هر مؤمنى- جز رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله- از خود مؤمن اولى و شايستهتر است؛ چه ايمان آن مؤمن واقعى باشد يا ادّعايى و چه او از بزرگان صحابه و رؤساى قبايل عرب باشد و يا از ديگر مردم.
- ناگفته نماند كه در مقابل اين استدلال، ديدگاه علمى مخالفان را نيز بايد در نظر گرفت كه ما اين مطلب را در بخش سوم بررسى خواهيم كرد.
- نگاهى به حديث غدير، ص: 56
- چكيده نگاهى به حديث غدير 58 چكيده ..... ص : 56
- چكيده
- تاكنون بيان شد كه براى «حديث غدير» ريشههايى اساسى در قرآن كريم، روايات قطعىّ الصدور از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله- كه مورد اعتراف فريقين است- و اخبار و آثار وجود دارد.
- مناظرات و احتجاجات بسيارى به «حديث غدير» از جانب امير مؤمنان على عليه السلام، پاره تن رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله فاطمه زهراء، ائمّه اطهار عليهم السلام، بزرگان صحابه و دانشمندان صورت گرفته است.
- هم چنين «حديث غدير» را شعراى بزرگ صحابه و حتى شعراى قرون مختلف سروده و در اشعارشان آوردهاند.
- آرى، حديث غدير داراى جايگاه قابل توجّهى است و از چنين اصول و ريشههايى مستحكم و غير قابل ترديد برخوردار است. ما اگر بخواهيم عنان قلم را در اين نوشتار رها سازيم، نيازمند مجالى بسيار وسيعتر از اين نوشتار است؛ چرا كه مناظرههايى كه درباره «حديث غدير» صورت گرفته، خود به تنهايى نيازمند نوشتارى جداگانه است.
- به گونهاى كه مطالب گفتنى و شنيدنى پيرامون احتجاج حضرت صدّيقه طاهره، فاطمه زهرا عليها السلام به «حديث غدير»، بيش از محتواى اين
- نگاهى به حديث غدير، ص: 57
- نوشتار است. فاطمه زهرايى كه پاره تن رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله است، و اين خصوصيّت موضوعى نيست كه به سادگى بتوان از آن چشم پوشيد و اهميّتش را ناديده گرفت.
- رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله در ضمن حديثى فرمود:
- فاطمة بضعة منّي؛
- فاطمه پاره تن من است.
- اين حديث در كتابهاى صحيح شش گانه و منابع معتبر ديگر اهل سنّت آمده است؛ حديثى كه در نزد آنان ثابت شده و معتبر است.
- به خاطر همين سخن رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله، عدّه بسيارى از بزرگان اهل تسنّن تصريح كردهاند كه حضرت فاطمه زهراء عليها السلام از همه افراد امّت حتّى ابوبكر و عمر برتر است؛ در حالى كه آنان مقام اميرالمؤمنين عليه السلام را بعد از عثمان بن عفّان، و عثمان را پس از شيخين مىدانند و افضليّت و برترى را بدان گونه كه خلافت صورت گرفته است مىپندارند.
- البتّه اين مطلب ميان اهل تسنّن مشهور است؛ ولى عدّهاى از آنان به خاطر سخنى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله در فضيلت و برترى حضرت فاطمه زهرا عليها السلام بيان فرموده، آن انسيّه حوراء را بر
- نگاهى به حديث غدير، ص: 58
- شيخين نيز برترى دادهاند. «1»
- مطالبى كه درباره اثبات سند، متن و دلالت «حديث غدير» مطرح شد، با چشم پوشى از شواهد بسيارى است كه در متن حديث غدير وجود دارد؛ شواهد بسيارى كه در روايات قطعى الصدور از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله آمده است كه از آن جمله مىتوان به «حديث ولايت» اشاره كرد كه خود بحث مفصّل و مستقلى مىطلبد. «2»
- نگاهى به حديث غدير، ص: 61
نظرات شما عزیزان: