مناظره شیخ مفید با عمر بن خطاب
در قرآن در آیه 40، سوره توبه میخوانیم:
«الاّ تَنْصُروُهُ فَقَدْ نَصَرهُ اللهُ اِذْ اَخْرَجَهُ الَّذینَ كَفَروُا ثانِیَ اثْنَیْنِ اْذْ هُما فی الْغارِ اِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لاتَحْزَنْ اِنَّ اللهَ مَعَنا فَاَنْزَلَ اللهُ سَكِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ اَیَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها ...؛ اگر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را یاری نكنید، خداوند او را یاری خواهد كرد (همانگونه كه در سختترین ساعات، او را تنها نگذارد) آن هنگام كه (در جریان هجرت) كافران او را (از مكه) بیرون كردند، در حالی كه دومین نفر بود (و یك نفر همراه او بیش نبود) در آن هنگام كه آن دو، در غار بودند، و او به همسفر خود میگفت: غم مخور، خدا با ما است، در این موقع خداوند آرامش خود را بر او(پیامبر) فرستاد، و با لشگرهایی كه آنها را نمیدیدند او را تقویت نمود.»
علمای اهل تسنّن، این آیه را كه از دلائل معروف فضائل ابوبكر میدانند، و ابوبكر را به عنوان «یار غار» خوانده، و برای تأیید خلافت او به آن تكیه مینمایند، و شعرای آنها با یادآوری همین عنوان، او را میستایند، مثلاً سعدی میگوید:
ای یار غار سیّد و صدّیق و راهبر مجموعه فضائل و گنجینه صفا
مردان قدم به صحبت یاران نهادهاند لیكن نه همچنان كه تو در كام اژدها(1)
اكنون با توجه به مطلب فوق به مناظره زیر كه از شیخ مفید(ره) نقل شده توجه كنید:
علّامه طبرسی در كتاب احتجاج و كراجكی در كنزالفوائد، از شیخ ابوعلی حسنبنمحمد رِقی، نقل میكنند كه شیخ مفید(ره) فرمود: شبی در خواب دیدم گویا به راهی میروم، ناگاه چشمم به جمعیّتی افتاد كه به دور مردی حلقه زده بودند، و آن مرد برای آنها قصه میگفت، پرسیدم آن مرد كیست؟ گفتند: «عمربن خطّاب» است.
من نزد عمر رفتم دیدم مردی با او سخن میگوید، ولی من سخن آنها را نمیفهمیدم، سخنانش را قطع كرده و به عمر گفتم: بگو دلیل بر برتری ابوبكر، در آیه غار (ثانی اثنین اذهما فی الغار ...) چیست؟
عمر گفت: شش نكتهای كه در این آیه وجود دارد بیانگر فضیلت ابوبكر است.
آنگاه آن شش نكته را چنین برشمرد:
1ـ خداوند در قرآن (آیه 40/ توبه) از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ یاد كرده، و ابوبكر را دومین نفر قرار داده است (ثانِیَ اثْنَیْن).
2ـ خداوند در آیه فوق، آن دو (پیامبر و ابوبكر) را در كنار هم، در یك مكان یاد كرده، و این بیانگر پیوند آن دو است (اِذْ هُما فِی الْغارِ).
3ـ خداوند در آیه مذكور، ابوبكر را به عنوان صاحب (رفیق) پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ یاد نموده كه حاكی از درجه بالای ابوبكر است (اِذْ یقول لِصاحِبِهِ)
4ـ خداوند از مهربانی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به ابوبكر خبر داده، آنجا كه طبق آیه مذكور، پیامبر به ابوبكر میگوید وَ لا تَحْزَنْ؛ «غمگین نباش.»
5ـ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به ابوبكر خبر داده كه خداوند یاور هر دوی ما به طور مساوی، و مدافع ما است (اِنَّ اللهَ مَعَنا).
6ـ خداوند در این آیه از نازل شدن سكینه و آرامش به ابوبكر خبر داده است، زیرا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ همیشه دارای آرامش بود و نیازی به فرود آمدن آرامش نداشت (فَاَنْزَلَ اللهُ سَكِینَتَهُ عَلَیْهِ).
این شش نكته از آیه مذكور، بیانگر برتری ابوبكر است، كه برای تو و دیگران قدرت بر ردّ آن نیست.
شیخ مفید(ره) میگوید: من به او گفتم: براستی حقّ رفاقت با ابوبكر را ادا كردی، ولی من به یاری خدا به همه آن شش نكته پاسخ میدهم، مانند باد تندی كه در روز طوفانی، خاكستری را میپراكند، و آن این است:
1ـ دومین نفر قرار دادن ابوبكر دلیل فضیلت او نیست زیرا مؤمن با مؤمن، و همچنین مؤمن با كافر، در یك جا قرار میگیرند، وقتی كه انسان بخواهد یكی از آنها را ذكر كند میگوید دوّمین آن دو (ثانی اثنین).
2ـ ذكر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ابوبكر در كنار هم، نیز دلالتی بر فضیلت ابوبكر ندارد، زیرا ـ چنان كه در دلیل نخست گفتیم ـ در یك جا جمع شدن، دلیل بر خوبی نیست، چه بسا مؤمن و كافر در یك جا جمع میشوند، چنانكه در مسجد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ كه شرافتش از غار ثور بیشتر است، مؤمن و منافق و ... میآمدند و در آنجا كنار هم اجتماع میكردند، از این رو در قرآن (آیه 36 و 37/ معارج) میخوانیم:
«فَمالِ الَّذِینَّ كَفَروُا قِبَلَكَ مُهْطِعِینَ ـ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ: این كافران را چه میشود كه با سرعت نزد تو میآیند، از راست و چپ، گروه گروه.»
و همچنین در كشتی نوح(علیهالسلام)، هم پیغمبر بود و هم شیطان و حیوانات، پس اجتماع در یك مكان، دلیل فضیلت نیست.
3ـ اما در مورد مصاحبت، این نیز دلیل فضیلت نیست، زیرا مصاحب به معنی همراه است، و چه بسا كافر با مؤمنی همراه باشد، چنانکه خداوند در قرآن میفرماید:
«قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ اَكَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ...: دوست(با ایمان) او (ثروتمند مغرور و بیایمان) كه با او به گفتگو پرداخته بود، گفت: آیا به خدائی كه تو را از خاك آفریده كافر شدی؟» (كهف ـ 37)
4ـ اما این كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «لاتَحْزَنْ»؛ (محزون مباش) این دلیل خطای ابوبكر است نه دلیل فضیلت او، زیرا حزن ابوبكر، یا اطاعت بود یا گناه، اگر اطاعت بود، پیامبر(صلی الله علیه و آله) از آن نهی نمیكرد، پس گناه بود كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اِنَّ الله مَعَنا»؛ (خدا با ماست) دلیل آن نیست كه منظور هر دو باشند، بلكه منظور شخص پیامبر به تنهایی میباشد، و پیامبر از خودش تعبیر به جمع میكند، چنانكه خداوند در قرآن از خود با لفظ جمع یاد كرده و میفرماید:
«اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ «ما ذكر(قرآن) را فرو فرستادیم، و ما قطعاً آن را نگهبانیم.» (حجر/ 9)
6ـ اما این كه گفتی سكینه و آرامش بر ابوبكر نازل شده، با ظاهر سیاق آیه، مخالف است، زیرا سكینه بر آن كس نازل شد كه طبق قسمت آخر آیه، لشكر نامرئی خدا به یاری او شتافت، كه پیامبر اکرم باشد، اگر بخواهی بگویی هر دو (سكینه و یاری لشكر نامرئی) برای ابوبكر بود، باید پیامبر(صلّی الله علیه و آله) را در این جا از نبوّت خارج سازی، پس آرامش بر پیامبر فرود آمد، زیرا او در این مورد(در غار) تنها كسی بود كه شایستگی آرامش داشت، ولی در قرآن در مورد دیگر كه هر دو آمده است، چنانكه در قرآن (آیه 26/ فتح) میخوانیم:
«فَاَنْزَل اللهُ سَكِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤمِنِینَ»؛ «خداوند آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنان فرو فرستاد.»
بنابراین اگر به این جمله (آیه غار) برای رفیقت استدلال نكنی بهتر است.
شیخ مفید گوید: او (عمر) دیگر نتوانست، پاسخ مرا بدهد، و مردم از دورش پراكنده شدند، و من از خواب بیدار شدم.(2)
منبع : سايت تبيان
نظرات شما عزیزان: